شب بخیر، مهمان شب
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 589 590 591 592 593 ... 798 >>
 ♔faranak♔  (1399/3/18 , 10:42)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 ☆☆GitA☆☆  (1399/3/18 , 09:41)
وقتي از ته دل بخندی...
وقتی هر چیزی را به خودت نگیری...
وقتی سپاسگزار آنچه که هست باشی...
وقتی برای شاد بودن...
نیاز به بهانه نداشته باشی...
آن زمان است که واقعا زندگی می کنی...
بازی زندگی، بازی بومرنگهاست...
اندیشهها، کردارها و سخنان ما، دیر یا زود با دقت شگفتآوری به سوی ما بازمیگردند...
زمانی که آدمی بتواند بی هیچ دلهره ای آرزو کند...
هر آرزویی بی درنگ برآورده خواهد شد...
بهمین سادگی...
فقط نیاز به یک باور داریم...
من و تو...
 ♔faranak♔  (1399/3/18 , 09:08)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 ❤نازدُخت?❤  (1399/3/18 , 02:54)
صورت عروسکی
برای مشاهده کلیک کنید
 ☆☆GitA☆☆  (1399/3/18 , 01:32)
خدایا.... دریافته ام کسی که می گوید " برایم دعا کن ...".. از روی عادت نمی گوید....! کم آورده است....
صبرش تمام شده است .... ولی دردهایش هنوز باقی مانده است....!!!
مهربانان..!!کاش می دانستید چقدر دردناک است ،
شنیدن جمله : "برایم دعا کن..."
خدایا کمکش کن .. هنوز هم به معجزه کرامتت ایمان دارد.... یارب!
هنگامی که ثروتم دادی، خوشبختی ام رانگیر.
هنگامی که توانایی ام دادی، عقلم را نگیر.
هنگامی که مقامم دادی، تواضعم رانگیر.
انگاه که تواضعم دادی ، عزتم رانگیر.
وقتی قدرتم دادی ، عفوم رانگیر .
هنگامی تندرستی ام دادی، ایمانم رانگیر .
و آنگاه که فراموشت کردم ، فراموشم مکن،
 kakojavad  (1399/3/18 , 23:29)
desert
?از خدا پرسیدم چرا اول آدم عاشق میشه بعد تنها
گفت:منم اول عاشق شدم بعد تنها
گفتم عاشق چه کسی؟
گفت:تو
گفتمچه کسی تنهات گذاشت؟
گفت:خودت
گفتم بزار بیام پیشت خندید
گفت من پیشتم تو کجایی
 ♔faranak♔  (1399/3/17 , 22:09)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 kakojavad  (1399/3/17 , 21:20)
desert
موتوری افتاده بود دنبالم میگفت گل حشیش مشروبی چیزی بخوای دارما گفتم ممنون من اهل اینکارا نیستم گفت نترس بیا امتحان کن، دیگه کاسه صبرم لبریز شد بهش گفتم بابای خوبم درسته کلاه کاسکت سرته ولی لباساتو عوض نکردی تابلوعه تا فهمید فهمیدم پیاده شد شروع کرد به کتک زدنم
 ♔faranak♔  (1399/3/17 , 20:22)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 ❤نازدُخت?❤  (1399/3/17 , 19:03)
صورت عروسکی




ویرایش توسط ❤نازدُخت?❤ (1399/3/17 , 19:03) [1]
 SogOol  (1399/3/17 , 18:34)
برای مشاهده کلیک کنید
هِی یوو!! حمله کنم یا چی؟!
 ♔faranak♔  (1399/3/17 , 17:19)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
ببخشیدمن صبح یه بلاگ گذاشته بودم ک خنده داربودوازلهجه لری توی اون استفاده شده بعضیافکرکرده بودن من منظورم اونابوده ویه قصدی داشتم این بلاگوگذاشتم ک بگم من خیلیم قومیت های ایران رودوست دارم چون همشون هموطن هستن
بازم عذرخواهی میکنم اگ جسارت شده من دوست ندارم کسی ازدستم دلخورباشع
 SogOol  (1399/3/17 , 15:41)
باگ خلقت فقط همین که چند روز تعطیل بود، نه جایی واسه رفتن داشتی و نه کسی واسه دیدن...
 ❤نازدُخت?❤  (1399/3/17 , 14:47)
صورت عروسکی
برای مشاهده کلیک کنید
 **nafasi gol**  (1399/3/17 , 13:33)
برای مشاهده کلیک کنید
قدیمیه ولی قشنگه
 ☆☆GitA☆☆  (1399/3/17 , 12:50)
تو… عزیز خواهی ماند حتی اگر فاصله ها نگاهت را از من دور کند…!
 الیزاسیون  (1399/3/17 , 12:19)
آن روز ماهی که در گوشه ی صحنه آویزان بود مثل پرتقالی رنگ پریده

به نظر میرسید.آن روز،بازیگران هر چه تلاش کردند کسی

نخندید.آن روز،سرزمین رویا ها نامکشوف ماند.وتماشاگران

با دلخوری سالن را ترک کردند.آن روز در صحنه باد

می وزید.دلقک مرده بود.
 kia  (1399/3/17 , 11:12)
ﺍﻏﻠﺐ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ
ﯾﺎﺩ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻥ
ﺷﺨﺺ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ
ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ
ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ
ﺭﻗﺺ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ
ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ
ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻗﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
 AlirezaM  (1399/3/17 , 10:25)
《Admin》
درویشی به مقامی در آمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود. طایفه اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یکی بذله و لطیفه همیگفتند.

درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده.

یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت.

گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخواندهام به یک بیت از من قناعت کنید.

همگان به رغبت گفتند: بگوی!

گفت:

من گرسنه در برابرم سفره نان
همچون عزبم بر در حمام زنان

یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند.

صاحب دعوت گفت: ای یار! زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان میسازند.

درویش سر بر آورد و گفت:

کوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهی کوفته است

سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
 ♔faranak♔  (1399/3/17 , 09:55)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
در کل: 15946
<< 1 ... 589 590 591 592 593 ... 798 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 73 مهمان