نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| pezhman (1399/2/21 , 19:17) |

| SogOol (1399/2/21 , 18:37) |
می بَخشم
نَ که مقدس باشم،
نَ
از متنفر بودن خسته ام
#پائولو کوئیلو
نَ که مقدس باشم،
نَ
از متنفر بودن خسته ام
#پائولو کوئیلو
| AlirezaM (1399/2/21 , 17:58) 《Admin》 |
| ELy (1399/2/21 , 16:31) هستم ولی خستم |
اسم پروفایل خارجیا:
Jimmy butler
Tonny curney
Stefan curry
حالا اسم پروفایل ایرانیا:
شارژ ندی ادد نمیکنم
شیطون بلای آقاش
قاسمم رو با دنیا عوض نمیکنم
من اونیم که سایه هم نداشت
دختره بابامم !
ده تا استیکر بده ریپورتم!
دنبالم نیا اسیر میشی..
Jimmy butler
Tonny curney
Stefan curry
حالا اسم پروفایل ایرانیا:
شارژ ندی ادد نمیکنم
شیطون بلای آقاش
قاسمم رو با دنیا عوض نمیکنم
من اونیم که سایه هم نداشت
دختره بابامم !
ده تا استیکر بده ریپورتم!
دنبالم نیا اسیر میشی..
| MoHaMaD (1399/2/21 , 15:03) ... |
چرا همه ط صفحه خانه گیر کردن?
| MoHaMaD (1399/2/21 , 12:17) ... |
کاش میشد ط زمان سفر کنیم ???| ELy (1399/2/21 , 03:38) هستم ولی خستم |
اینقدر به خودت اعتماد داشته باش
که از کسانی که آزارت میدهند
به راحتی بتونی دل بکنی
گاهی بعضیها کارشون
فقط چیدن بال آرزوهای شماست...!
که از کسانی که آزارت میدهند
به راحتی بتونی دل بکنی
گاهی بعضیها کارشون
فقط چیدن بال آرزوهای شماست...!
| ELy (1399/2/21 , 02:52) هستم ولی خستم |
زندگی فهم نفهمیدنهاست
آسمان، نور، خدا،
عشق، سعادت، با ماست
در نبندیم به نور
در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است
وزن خوشبختی من
وزن رضایتمندیست
| ELy (1399/2/21 , 01:27) هستم ولی خستم |
بزرگترین عادت ما
صحبت در مورد
مشکلاتمان است
عادت را بشکن
در مورد خوشی هایت
صحبت کن
صحبت در مورد
مشکلاتمان است
عادت را بشکن
در مورد خوشی هایت
صحبت کن
| FAZi (1399/2/21 , 23:48) |
وقتی برای کسی سنگ تموم میزاری منتظر باش تا با همون سنگ بزنه تو سرت 

| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/21 , 23:11) |
زندگی کردن دل وجرات می خواهد
آدمهای ترسو فقط نفس می کشند و
زندگی نمی کنند و دائماً دلهره دارند
زندگی ای که ترس در آن جای داشته باشد
از مرگ هم بدتر است
آدمهای ترسو فقط نفس می کشند و
زندگی نمی کنند و دائماً دلهره دارند
زندگی ای که ترس در آن جای داشته باشد
از مرگ هم بدتر است
| kakojavad (1399/2/20 , 22:22) desert |
زندگی مثل یک استکان چای است...
به ندرت پیش میآید که هم رنگش درست باشد، هم طعمش و هم داغیش؛
اما هیچ لذتی با آن برابر نیست!
?روح انگیز شریفیان
به ندرت پیش میآید که هم رنگش درست باشد، هم طعمش و هم داغیش؛
اما هیچ لذتی با آن برابر نیست!
?روح انگیز شریفیان
| ELy (1399/2/20 , 21:11) هستم ولی خستم |
زلزله اومده ، به جای اینکه برم بیرون ، هول شدم رفتم دستمو شستم ?
خدایا تکلیف مارو روشن کن ?
خدایا تکلیف مارو روشن کن ?
| kia (1399/2/20 , 16:30) |
ﻣﻦ ﺗـﻮ ﺷـﺪﻡ ﺗــﻮ ﻣﻦ ﺷﺪﯼ
ﻣﻦ ﺗﻦ ﺷـﺪﻡ ﺗــﻮ ﺟﺎﻥ ﺷﺪﯼ
ﺗــﺎ ﻛﺲ ﻧﮕـﻮﻳـــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺍﻳـﻦ
ﻣـﻦ ﺩﻳﮕــﺮﻡ ﺗـــﻮ ﺩﻳﮕــﺮﯼ !...
"ﻣــﻮﻻﻧــﺎ
ﻣﻦ ﺗﻦ ﺷـﺪﻡ ﺗــﻮ ﺟﺎﻥ ﺷﺪﯼ
ﺗــﺎ ﻛﺲ ﻧﮕـﻮﻳـــﺪ ﺑﻌــﺪ ﺍﺯ ﺍﻳـﻦ
ﻣـﻦ ﺩﻳﮕــﺮﻡ ﺗـــﻮ ﺩﻳﮕــﺮﯼ !...
"ﻣــﻮﻻﻧــﺎ
| AlirezaM (1399/2/20 , 11:56) 《Admin》 |
یکی را از ملوک مرضی هایل بود(بیماری خطرناکی داشت) که اعادت ذکر آن ناکردن اولی.
طایفهٔ حکمای یونان متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره آدمی به چندین صفت موصوف(حکیمان یونانی گفتند این درد تنها با کشتن ادمی با صفاتی مشخص درمان می شود).
بفرمود طلب کردن.
دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند، پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد، پسر سر سوی آسمان بر آورد و تبسم کرد.
ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟
گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حطام دنیا (پول و زر) مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند، به جز خدای عزّوجل پناهی نمیبینم.
پیش که بر آورم ز دستت فریاد
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سلطان را دل از این سخن به هم بر آمد و آب در دیده بگردانید و گفت هلاک من اولی تر است از خون بی گناهی ریختن. سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بی اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا یافت.
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل
زیر پایت گر بدانی حال مور
همچو حال توست زیر پای پیل
سعدی - گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
پ.ن: دوستان من بعضی قسمت ها که احتمال میدم ممکنه کسی ندونه رو در پرانتز معنی میکنم . اگر فکر میکنید لازم نیست یا مزاحم هست اطلاع بدید که نکنم..gif)
طایفهٔ حکمای یونان متفق شدند که مر این درد را دوایی نیست مگر زهره آدمی به چندین صفت موصوف(حکیمان یونانی گفتند این درد تنها با کشتن ادمی با صفاتی مشخص درمان می شود).
بفرمود طلب کردن.
دهقان پسری یافتند بر آن صورت که حکیمان گفته بودند، پدرش را و مادرش را بخواند و به نعمت بیکران خشنود گردانیدند و قاضی فتوی داد که خون یکی از رعیت ریختن سلامت پادشه را روا باشد. جلاد قصد کرد، پسر سر سوی آسمان بر آورد و تبسم کرد.
ملک پرسیدش که در این حالت چه جای خندیدن است؟
گفت: ناز فرزندان بر پدران و مادران باشد و دعوی پیش قاضی برند و داد از پادشه خواهند. اکنون پدر و مادر به علّت حطام دنیا (پول و زر) مرا به خون در سپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من همی بیند، به جز خدای عزّوجل پناهی نمیبینم.
پیش که بر آورم ز دستت فریاد
هم پیش تو از دست تو گر خواهم داد
سلطان را دل از این سخن به هم بر آمد و آب در دیده بگردانید و گفت هلاک من اولی تر است از خون بی گناهی ریختن. سر و چشمش ببوسید و در کنار گرفت و نعمت بی اندازه بخشید و آزاد کرد و گویند هم در آن هفته شفا یافت.
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل
زیر پایت گر بدانی حال مور
همچو حال توست زیر پای پیل
سعدی - گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان
پ.ن: دوستان من بعضی قسمت ها که احتمال میدم ممکنه کسی ندونه رو در پرانتز معنی میکنم . اگر فکر میکنید لازم نیست یا مزاحم هست اطلاع بدید که نکنم.
.gif)
در کل: 15510









خانه
در کل : 0 عضو / 6 مهمان