شب بخیر، مهمان شب
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 739 740 741 742 743 ... 779 >>
 нoda  (1398/9/12 , 16:25)
:لامصـــب با این نرخ سکه دیگه دختر مذهبی هم نمیشه گرفت !!!
چهارده تا سکه هم حساب میكنی خیلی زیاده

باید یکیو پیدا کنیم به یگانگی خدا راضی باشه:
 Homa : Hidden  (1398/9/12 , 15:39)
وقتی ۲۰ سالم بود بابام اومد بهم گفت پسرم ۲۰ سالته وقتشه که راجب مسائل زناشویی باهم حرف بزنیم
گفتم اوکی بابا چی میخوای بدونی؟
نمیدونم چرا رفت :|||
: :
 kakojavad  (1398/9/12 , 14:05)
desert
نشسته بودم جلوی تاکسی...
یه دخترو پسرم عقب نشسته بودن که یه دفعه دختره جیغ کشید "دستتو بکش کثافت"!!!


راننده ناموس پرست هم کوبید رو ترمز پسره رو از ماشین کشید پایینو یه دل سیر با زنجیر و آچار جک زدش خونین و مالین انداختش گوشه پیاده رو ...
سوار ماشین که شد دختره گفت خوب کاری کردی... آشغال دستشو تا ته کرده بود تو دماغش!!
 سیما  (1398/9/12 , 11:35)
هیچ وقت واسه کسی که ارزشاشک هاتو

نمیدونه، گریه نکن......!
 ***mahhsa***  (1398/9/12 , 11:03)
الاااااان من چطوووووری حسمو آپلود کنم اینجاااااااااااااا::::::::::::::::
 ماتادور  (1398/9/12 , 09:55)
گاهی نباش ...
خودت را بردار و کمی دورتر از قافله بایست ،
وجودت را از همه ی آدم هایِ اطرافت دریغ کن ...
ببین چه کسی نبودنت را حس می کند ؟!
چه کسی حواسش به حال و احوالاتِ توست ؟!
سکوت کن و منتظر بمان و ببین کدام آدمِ با معرفتی برایِ پیدا کردنِ تو ، پس کوچه هایِ تنهایی ات را زیر و رو می کند ؟!
کدامشان نگرانت می شود ؟!
و اصلا چه کسی ، برای نگه داشتنِ تو ، به خودش زحمت می دهد ؟!
اگر نبودی و دیدی آب از آبِ روزمرِگی هایشان تکان نخورد ، تعجب نکن !
رسمِ آدم ها همین است ؛
اگر بودی که هیچ ..
 ماتادور  (1398/9/12 , 08:48)
ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ… ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ… ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ…

ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ !

ﯾﮏ ﺗﮑﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ هیچکس ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺰ ﺧﻮﺩﺕ ﻧﺪﺍﺭﯼ …
 Roksana  (1398/9/12 , 07:41)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
:::::::::::::::
 ***mahhsa***  (1398/9/12 , 06:34)
❤️خاطرات همیشه خاص هستند ، گاهی با به یاد آوردن روزهایی که گریه میکردیم ، میخندیم و گاهی با به یاد آوردن روزهایی که میخندیدیم ، گریه میکنیم ، و این زندگیه..
 ***mahhsa***  (1398/9/12 , 05:04)
به دوستم گفتم "اون موقعی که تو هواپیما نشستی و داری وطنتو، خاکتو، خاطراتتو میذاری و میری، اولین کاری که میکنی چیه؟












گفت: فیلترشکنامو پاک میکنم از گوشیم ::
 Homa : Hidden  (1398/9/12 , 04:08)
قیمت گوجه یه جوری شده که دیگه کنار یه سیخ کوبیده، یه سیخ کوبیده ی دیگه ارزونتر از یه سیخ گوجه درمیاد!
:
 Homa : Hidden  (1398/9/12 , 00:26)
همیشه فک میکردم روابط آن چنانی فقط تو سریالای ترکیه وجود داره و تو واقعیت وجود نداره; تا اینکه وارد دانشگاه شدم و دیدم سریالای ترکیه نیاز به تلاش بیشتر دارن :
 ***mahhsa***  (1398/9/11 , 22:42)
ما سکه پنج میلیونی رو دیدیم

طلای هشتصد تومنی رو دیدیم

پراید شصت میلیونی رو دیدیم

دلار بیست هزاری رو دیدیم

بنزین سه هزاری رو دیدیم

گوجه کیلویی ۲۲ هزارو دیدیم

زندگی بدون اینترنتو دیدیم

الانم که زندگی بدون اکسیژن رو داریم میبینیم?

یعنی پشمای کل کائنات ریخته
 Rahil  (1398/9/11 , 21:46)
از هر طرف محاصره در عشقت
#رضا_عطاران چه قشنگ گفت:

اصولا زنها "خر" نمیشن "عاشق" میشن
هروقت درک و فهمت به جایی رسید که روی "احساس" زن ها اسم "خریت" نذاری ...
میتونی به خودت بگی "مرد"
وقتي خدا زن را مي آفريد
فرشته اي پرسيد:چرا انقدر روي اين يکي وقت ميگذاري؟
خدا پاسخ داد:ميدوني چه خصوصياتي در نظر گرفتم تا درستش کنم؟
بايد بيش از٢٠٠ قسمت قابل حرکت داشته باشه,وقتي بيمار ميشه,خودش خودش رو معالجه کنه,١٨ساعت در روز بتونه کار کنه همزمان سه تا بچه رو در آغوش بگيره و با يه بوسه از زانوي زخمي تا قلب شکسته رو شفا بده!
خدا گفت:چيزي نمونده موجودي که محبوب قلبم هست رو کامل کنم
فرشته گفت:اين که خيلي لطيفه!
بله لطيفه,ولي خيلي قوي درستش کردم نميتوني تصور کني چه چيزایي رو ميتونه تحمل کنه
فرشته گونه زن رو لمس کرد:خدا فکرکنم بار مسوليت زيادي بهش دادي! داره چکه ميکنه؟
خدا گفت:اين اشکه,اون با اشکهاش غمهاش,عشقش و تنهايي و رنج و غرورش رو بيان ميکنه.
فرشته به خدا گفت:تو فکر تمام چيزهاي خارق العاده رو براي ساختن "مادرها" کرده اي!
خدا گفت:"فقط يک چيزش خوب نيست,خودش فراموش ميکنه که چقدر با ارزشه"
 MaHaK  (1398/9/11 , 19:44)
VOorOojaK
از یه جایی به بعد شک میکنی که خاطرات خوبت واقعا اتفاق افتاده یا همه ش یه خواب بوده:
 AtEnA  (1398/9/11 , 18:48)
آدمک آخر دنیاست بخند:)
دست به دست مدعی شانه به شانه می روی
آه که با رقیب من جانب خانه می روی
بی خبر از کنار من ای نفس سپیده دم
گرم تر از شراره،آه شبانه می روی
من به زبان اشک خود می دهمت سلام و تو
بر سر آتش دلم همچو زبانه می روی
در نگه نیاز من موج امید ها تویی
وه که چه مست و بی خبر سوی کرانه می روی
گردش جام چشم تو هیچ به کام ما نشد
تا به مراد مدعی همچو زمانه می روی
حال که داستان من بهر تو شد فسانه ای
باز بگو به خواب خوش با چه فسانه می روی؟
#شفیعی کدکنی
 нoda  (1398/9/11 , 16:38)
::مثه نارنگی نباش که تا انگشت بهت میخوره لخت بشی..
مثل پرتقال باش که واسه لخت کردنت چاقو بکشن..

فن بیانم یکم خستس ولی نیتم خیره :
 Roksana  (1398/9/11 , 16:00)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
زلف و رخسارِ تو ره بر دلِ بیتاب زنند
رهزنان قافله را در شبِ مهتاب زنند

شکوه ای نیست زِ طوفان حوادث ما را
دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند!

[رهی معیری]
ویرایش توسط Roksana (1398/9/11 , 16:00) [1]
 سیما  (1398/9/11 , 15:21)
دلتنگی میکنم...
ولی حق ندارم بهانه اش را بگیرم...

به یادش میفتم...
ولی حق ندارم اشک بریزم...

او را میخواهم...
ولی حق ندارم سراغش را بگیرم...

خوابش را میبینم...
ولی حق ندارم تعبیر آمدنش را کنم...

بی قرار میشوم...
ولی حق گلایه ندرم...

دلم میگیرد...
ولی حتی حق صدا کردنش هم را ندارم چون...

"قول داده ام"
 ***mahhsa***  (1398/9/11 , 13:50)
استوری گذاشته گاهی با یه قهوه تلخ، همه تلخی ها از خاطرت میره






حالا تا دیروز Coffe رو کوفه میخونده???
در کل: 15571
<< 1 ... 739 740 741 742 743 ... 779 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 9 مهمان