نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | kakojavad (1398/11/21 , 12:11) desert |
رفتم پشتبوم که خودکشی کنم پدرم اومد تو حیاط گفت داری چه گوهی میخوری؟ بهش گفتم من دیگه نمیتونم میخام خودمو خلاص کنم پدرم با لحن مهربونی گفت پسرم حداقل بذار اون دو تا کلیهها رو بفروشیم بعد خودکشی کن عزیزم
![]() | ELy (1398/11/21 , 11:38) هستم ولی خستم |
???
تهرانیه تو هواپیما بوده حوصلش سر میره، گیر میده به جعفر ڪه بغل دستش نشسته بوده...میگه بیا نفرے 2 تا سوال از هم بپرسیم
هر سوالے ڪه تو اشتباه جواب دادے 5 هزار تومن بده بهم
هر سوالے ڪه من اشتباه جواب دادم 50 هزار تومن بهت میدم.جعفر با بے میلے قبول مے ڪنه...
خلاصه طرف شروع میڪنه: فاصله بین زمین و نزدیک ترین ستاره به اون چقدره؟
جعفر بدون فڪر 5 تومن در میاره میده به طرف
حالا جعفر میپرسه: اون چیه ڪه با سه پا از ڪوه بالا میره و با 4 پا میاد پایین؟
طرف یه مدتے فڪر میڪنه...لپ تاپشو چک میڪنه...از بغل دستیاش میپرسه ...خلاصه ڪلے ڪلافه میشه و 50 تومنو پیاده میشه
جعفر سریع 50 تومنو میزاره جیبش
طرف ازش میپرسه: خب حالا اون موجوده چے هست؟
جفر5 تومن در میاره میده بهش...میگه نمے دونم!! ?????????????
تهرانیه تو هواپیما بوده حوصلش سر میره، گیر میده به جعفر ڪه بغل دستش نشسته بوده...میگه بیا نفرے 2 تا سوال از هم بپرسیم
هر سوالے ڪه تو اشتباه جواب دادے 5 هزار تومن بده بهم
هر سوالے ڪه من اشتباه جواب دادم 50 هزار تومن بهت میدم.جعفر با بے میلے قبول مے ڪنه...
خلاصه طرف شروع میڪنه: فاصله بین زمین و نزدیک ترین ستاره به اون چقدره؟
جعفر بدون فڪر 5 تومن در میاره میده به طرف
حالا جعفر میپرسه: اون چیه ڪه با سه پا از ڪوه بالا میره و با 4 پا میاد پایین؟
طرف یه مدتے فڪر میڪنه...لپ تاپشو چک میڪنه...از بغل دستیاش میپرسه ...خلاصه ڪلے ڪلافه میشه و 50 تومنو پیاده میشه
جعفر سریع 50 تومنو میزاره جیبش
طرف ازش میپرسه: خب حالا اون موجوده چے هست؟
جفر5 تومن در میاره میده بهش...میگه نمے دونم!! ?????????????
![]() | آناستازیا (1398/11/21 , 10:34) صورت عروسکی |
شب آن شب که عشق پر میزد میان کوچه بازارم
تــو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد تــو این را هم نفهمیدی
من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تــو می لرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تــو را میخاست بنویسد بروی صفحه، خودکارم
میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم
هوا تاریک تر میشد تــو زیر ماه میخواندی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هرشب این کوچه طنین عشق را دارد
تــو آن سو شعر میخوانی من این سو از تــو سرشارم
سحر از راه میآید تــو در خورشید می گنجی
و من هرروز مجبورم زمان را بی تــو بشمارم
شبانگاهان که برگردی به سویت باز میگردم
اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم
تــو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم
به یادم هست باران شد تــو این را هم نفهمیدی
من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم
تــو می لرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی
تــو را میخاست بنویسد بروی صفحه، خودکارم
میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی
گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم
هوا تاریک تر میشد تــو زیر ماه میخواندی
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم
از آن پس هرشب این کوچه طنین عشق را دارد
تــو آن سو شعر میخوانی من این سو از تــو سرشارم
سحر از راه میآید تــو در خورشید می گنجی
و من هرروز مجبورم زمان را بی تــو بشمارم
شبانگاهان که برگردی به سویت باز میگردم
اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم
kia (1398/11/21 , 07:48) |
ﺩﻟﺘﻨﮕﺘﻢ؛
ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺍﯾﻦ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺍﯾﻦ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻧﯿﺴﺖ
![]() | ELy (1398/11/21 , 06:35) هستم ولی خستم |
الهی
صبح را آفریدے☀️
و ما را خلقتی
دوباره بخشیدے??
خلقت دوباره تو را
در این صبح فرح بخش
و پر نشاط شاکر هستیم
خــــدایا شڪـــرت
صبح زیبای دوشنبہ تون
سرشار از خیر و برکت ??
صبح را آفریدے☀️
و ما را خلقتی
دوباره بخشیدے??
خلقت دوباره تو را
در این صبح فرح بخش
و پر نشاط شاکر هستیم
خــــدایا شڪـــرت
صبح زیبای دوشنبہ تون
سرشار از خیر و برکت ??
![]() | $Saman$ (1398/11/21 , 03:38) ""رهگذر"" |
هوف خدایا شکرت
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/21 , 23:25) |
بعد از کفش
بیشترین چیزی که
زیر پا گذاشته میشود
انسانیت است.
بیشترین چیزی که
زیر پا گذاشته میشود
انسانیت است.
![]() | Roksana (1398/11/20 , 22:52) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/20 , 22:03) |
عشقو با هر کسی تجربه نکن
عشق چیز قشنگیه!
نذار ازش متنفر بشی !
سالها تنها باش،
اما روحتو با کسی قسمت نکن که نمیفهمتت
آنقدر تنها بمون تا اون کسی
که از درونت خبر داره پیدات کنه!
کسی رو پیدا کن که
همیشه به شکل یه چیز نایاب نگات کنه!
یه چیزی......
شبیه معجزه......!!!
عشق چیز قشنگیه!
نذار ازش متنفر بشی !
سالها تنها باش،
اما روحتو با کسی قسمت نکن که نمیفهمتت
آنقدر تنها بمون تا اون کسی
که از درونت خبر داره پیدات کنه!
کسی رو پیدا کن که
همیشه به شکل یه چیز نایاب نگات کنه!
یه چیزی......
شبیه معجزه......!!!
![]() | kakojavad (1398/11/20 , 21:29) desert |
تو تاکسی نشسته بودم بچه بغل مامانش داشت هی جیغ و داد میکرد...
مامانش به من اشاره کرد گفت سیبیلای عمو رو ببین... اگه شیطونی کنی میگم عمو بخوردت?
بچه هم گفت : عمو گوه میخوره
دقیقا نمیدونم چرا باید این اتفاقا واسه من بیفته؟ چرا؟
چرا من باید تویه این قضیه گوه بخورم اخه
خو بچه عرررتو بزن چیکار ب من داری
مامانش به من اشاره کرد گفت سیبیلای عمو رو ببین... اگه شیطونی کنی میگم عمو بخوردت?
بچه هم گفت : عمو گوه میخوره
دقیقا نمیدونم چرا باید این اتفاقا واسه من بیفته؟ چرا؟
چرا من باید تویه این قضیه گوه بخورم اخه
خو بچه عرررتو بزن چیکار ب من داری
![]() | ELy (1398/11/20 , 20:08) هستم ولی خستم |
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺑﻪ ﮔﺮﮒﮔﻔﺖ
ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪگیرﻭﻳﺎﺩﻡ ﺑﺪﻩ
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯﺑﺎﻻﻯﻛﻮﻩ ﺑﭙﺮ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭘﺎﻳﻢ ﻣﻴﺸﻜﻨﺪ
ﮔﺮﮒﮔﻔﺖ:ﻣﻴﮕﻴﺮﻣﺖ
ﺭﻭﺑﺎﻩﭘﺮﻳﺪﮔﺮﮒ ﺍﻭﺭﺍ
ﻧﮕﺮﻓﺖ ﻭﭘﺎﻳﺶﺷﻜﺴﺖ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭼﺮﺍﻧﮕﺮﻓﺘﻰ؟
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺩﺭﺱﺍﻭﻝ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯾﻌﻨﯽﻣﺮﮒ!
ﺩﺭﺱ ﺯﻧﺪگیرﻭﻳﺎﺩﻡ ﺑﺪﻩ
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺍﺯﺑﺎﻻﻯﻛﻮﻩ ﺑﭙﺮ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭘﺎﻳﻢ ﻣﻴﺸﻜﻨﺪ
ﮔﺮﮒﮔﻔﺖ:ﻣﻴﮕﻴﺮﻣﺖ
ﺭﻭﺑﺎﻩﭘﺮﻳﺪﮔﺮﮒ ﺍﻭﺭﺍ
ﻧﮕﺮﻓﺖ ﻭﭘﺎﻳﺶﺷﻜﺴﺖ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭼﺮﺍﻧﮕﺮﻓﺘﻰ؟
ﮔﺮﮒ ﮔﻔﺖ:ﺩﺭﺱﺍﻭﻝ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯾﻌﻨﯽﻣﺮﮒ!
![]() | ELy (1398/11/20 , 18:28) هستم ولی خستم |
یه بارم خواستیم عین این لاکچریا صبحونه بخوریم،
صبح پا شدم نون تست و تخم مرغ خریدم، آب پرتقال تازه هم گرفتم بعد خانواده رو صدا زدم برا صبحونه
بابام اومد سر سفره گفت اینا دیگه چین؟
بعدشم درحالی که داشت نون تست رو لای بربری لقمه میکرد یه قند گذاشت دهنش آب پرتقالش رو فوت کرد و خورد☹️?
صبح پا شدم نون تست و تخم مرغ خریدم، آب پرتقال تازه هم گرفتم بعد خانواده رو صدا زدم برا صبحونه
بابام اومد سر سفره گفت اینا دیگه چین؟
بعدشم درحالی که داشت نون تست رو لای بربری لقمه میکرد یه قند گذاشت دهنش آب پرتقالش رو فوت کرد و خورد☹️?
kia (1398/11/20 , 17:35) |
ﻓﺮﺩﯼ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻭﺿﻮ ﺧﺎﻧﻪ
ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﺯ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮑﺮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ
ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺿﻮ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ!! ﺍﺯ ﺁﻥ
ﻣﺴﺠﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﺎﺯ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ!
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﭼﻮﻥ
ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ!! ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯽ
ﻭﺿﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ!!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ؛ ﺁﻣﭙﻮﻟﯽ ﺗﺰﺭﯾﻖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺎ
ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺤﻞ ﺗﺰﺭﯾﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﺑﺪﻥ
ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺪﻡ؛ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺷﺪ: ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ
ﻣﺴﺠﺪ؛ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻭﺍﺭﺩ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ. ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻣﻦ
ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ!
ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
ﻣﺴﺠﺪ ﺷﺎﻫﺪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺍﺯ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪ ﻭ ﯾﮑﺮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﺤﺮﺍﺏ
ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻭﺿﻮ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪ!! ﺍﺯ ﺁﻥ
ﻣﺴﺠﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﺎﺯ
ﺧﻮﺍﻧﺪﻡ!
ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﻧﻤﺎﺯ ﻧﺨﻮﺍﻧﯿﺪ ﭼﻮﻥ
ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﺁﻥ ﺁﻟﺰﺍﯾﻤﺮ ﮔﺮﻓﺘﻪ!! ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﯽ
ﻭﺿﻮ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪ!!
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﯾﺪﺍﺩ ﮔﺬﺷﺖ ﺗﺎ ﯾﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ
ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ؛ ﺁﻣﭙﻮﻟﯽ ﺗﺰﺭﯾﻖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺎ
ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﯾﮑﺒﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺤﻞ ﺗﺰﺭﯾﻖ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻃﻬﺎﺭﺕ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﺑﺪﻥ
ﺍﻃﻤﯿﻨﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻡ ﻭ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺪﻡ؛ ﮔﻮﯾﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ
ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺷﺪ: ﺷﺎﯾﺪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻫﻢ ﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﺎﻋﺖ
ﻣﺴﺠﺪ؛ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻭﺍﺭﺩ
ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ. ﺣﺮﻓﻢ ﺭﺍ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﺮﺩ. ﺍﻣﺎ ﭼﻪ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﻣﻦ
ﺁﺑﺮﻭﯼ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭘﯿﺶ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ!
ﺯﻭﺩ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻨﯿﻢ
![]() | ELy (1398/11/20 , 15:18) هستم ولی خستم |
❣
حالا هی نق بزن زندگیم اینجوریه اونجوریه!
اصن زندگی بالا پایین نداشته باشه و روزای بد نباشه که نمیتونی بگی وای امروز چقدر خوش گذشت!
اصن آدمای بد نیان تو زندگیت که نمیتونی بگی دمش گرم فلانی چقدر خوب بود...
هوا آلوده نباشه صد سال نمیتونی بگی چقدر هوا امروز خوب و عالیه!
میدونی چی میخوام بگم؟
سیاهیا نباشن سفیدیا معلوم نمیشن رفیق...
از روزگار و خدا بابتِ سیاهیا گله نکن!
همونان که باعث میشن قشنگیایِ زندگی به چِشمت بیان، فکرتو مشغولِ اونا نکن!
چشاتو ببند و فقط و فقط به سفیدیا و قشنگیایِ زندگی فکر کن و خدا رو شکر کن...
انصافا چشامونو خیلیوقتا جوری میبندیم رو زندگی و قشنگیاش، و غرقِ سیاهیا میشیم، یه حالی واسه خودمون درست میکنیم که کاری از دستِ هیشکی برنمیاد و خودِ خدا هم نمیتونه اون لحظه به دادمون برسه...
حالا هی نق بزن زندگیم اینجوریه اونجوریه!
اصن زندگی بالا پایین نداشته باشه و روزای بد نباشه که نمیتونی بگی وای امروز چقدر خوش گذشت!
اصن آدمای بد نیان تو زندگیت که نمیتونی بگی دمش گرم فلانی چقدر خوب بود...
هوا آلوده نباشه صد سال نمیتونی بگی چقدر هوا امروز خوب و عالیه!
میدونی چی میخوام بگم؟
سیاهیا نباشن سفیدیا معلوم نمیشن رفیق...
از روزگار و خدا بابتِ سیاهیا گله نکن!
همونان که باعث میشن قشنگیایِ زندگی به چِشمت بیان، فکرتو مشغولِ اونا نکن!
چشاتو ببند و فقط و فقط به سفیدیا و قشنگیایِ زندگی فکر کن و خدا رو شکر کن...
انصافا چشامونو خیلیوقتا جوری میبندیم رو زندگی و قشنگیاش، و غرقِ سیاهیا میشیم، یه حالی واسه خودمون درست میکنیم که کاری از دستِ هیشکی برنمیاد و خودِ خدا هم نمیتونه اون لحظه به دادمون برسه...
![]() | Roksana (1398/11/20 , 14:22) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |


![]() | ELy (1398/11/20 , 13:38) هستم ولی خستم |
دوست داشتن كه لباس تن نيست
كه هر وقت دلت نخواست عوضش كنى
خدا نخواست، قسمت نشد، حالا يكى
ديگر ندارد
آدم يكى را دوست دارد
يا هست مى شود عشق ابدى
يا نيست مى شود آغاز تنهايى...✌️
࿐჻ᭂ⸙❤️ ❤️⸙჻ᭂ࿐
كه هر وقت دلت نخواست عوضش كنى
خدا نخواست، قسمت نشد، حالا يكى
ديگر ندارد
آدم يكى را دوست دارد
يا هست مى شود عشق ابدى
يا نيست مى شود آغاز تنهايى...✌️
࿐჻ᭂ⸙❤️ ❤️⸙჻ᭂ࿐
در کل: 15938