نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | Roksana (1398/11/23 , 14:41) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |

![]() | ELy (1398/11/23 , 14:10) هستم ولی خستم |
اگر می دانستیم که آدمها؛
چقدر به بودن با هم
خندیدن ،
حرف زدن ،
درد دل کردن ،
و چای نوشیدن با هم احتیاج دارند
قدر عزیزانتان را بیشتر می دانستیم
❄️ T.me/darhameye ❄️اگه کرونا برسه به اصفهان یجوری بهش آدرس میدن که برگرده چین
اگه بره تهران بر اثر الودگی میمیره
اگه بره مازندران باهاش ترشی درست میکنن
اگه بره کرمان شیره ای میشه
اگه بره یزد باهاش کیک یزدی درست میکنن
اگه بره مشهد شفا پیدا میکنه
اگه بره قم هم که آخوند میشه?
اگه شيراز هم بياد همون دروازه قرآن ميزنه بغل ميخابه
پس نگران نباشین هیج جا راه نداره
چقدر به بودن با هم
خندیدن ،
حرف زدن ،
درد دل کردن ،
و چای نوشیدن با هم احتیاج دارند
قدر عزیزانتان را بیشتر می دانستیم
❄️ T.me/darhameye ❄️اگه کرونا برسه به اصفهان یجوری بهش آدرس میدن که برگرده چین
اگه بره تهران بر اثر الودگی میمیره
اگه بره مازندران باهاش ترشی درست میکنن
اگه بره کرمان شیره ای میشه
اگه بره یزد باهاش کیک یزدی درست میکنن
اگه بره مشهد شفا پیدا میکنه
اگه بره قم هم که آخوند میشه?
اگه شيراز هم بياد همون دروازه قرآن ميزنه بغل ميخابه
پس نگران نباشین هیج جا راه نداره
![]() | Roksana (1398/11/23 , 13:30) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
تو این دنیا
نه صادق به زندگی هدایت شد،
نه فروغ از ناامیدی به امید رسید،
و نه سهراب قایقی ساخت
تا به شهر رویاهاش برسه!
قلم و کاغذ کارشون بازی با ذهنه،
تا روزمون رو
به شب و ماهش دلخوش کنن!
پس سعی کنید خوش باشید...
همون باشید که میخواید.
اگه دیگران اونو دوست ندارن
به بانک کشاورزیتون که دوس ندارن
ولی تو همیشه همونی باش
که خودت دوست داری...

منظور از بانک کشاورزی چیست؟(۲نمره)


نه صادق به زندگی هدایت شد،
نه فروغ از ناامیدی به امید رسید،
و نه سهراب قایقی ساخت
تا به شهر رویاهاش برسه!
قلم و کاغذ کارشون بازی با ذهنه،
تا روزمون رو
به شب و ماهش دلخوش کنن!
پس سعی کنید خوش باشید...
همون باشید که میخواید.
اگه دیگران اونو دوست ندارن
به بانک کشاورزیتون که دوس ندارن
ولی تو همیشه همونی باش
که خودت دوست داری...

منظور از بانک کشاورزی چیست؟(۲نمره)



![]() | ELy (1398/11/23 , 12:22) هستم ولی خستم |
اگه کرونا برسه به اصفهان یجوری بهش آدرس میدن که برگرده چین
اگه بره تهران بر اثر الودگی میمیره
اگه بره مازندران باهاش ترشی درست میکنن
اگه بره کرمان شیره ای میشه
اگه بره یزد باهاش کیک یزدی درست میکنن
اگه بره مشهد شفا پیدا میکنه
اگه بره قم هم که آخوند میشه?
اگه شيراز هم بياد همون دروازه قرآن ميزنه بغل ميخابه
پس نگران نباشین هیج جا راه نداره
اگه بره تهران بر اثر الودگی میمیره
اگه بره مازندران باهاش ترشی درست میکنن
اگه بره کرمان شیره ای میشه
اگه بره یزد باهاش کیک یزدی درست میکنن
اگه بره مشهد شفا پیدا میکنه
اگه بره قم هم که آخوند میشه?
اگه شيراز هم بياد همون دروازه قرآن ميزنه بغل ميخابه
پس نگران نباشین هیج جا راه نداره
![]() | Rahil (1398/11/23 , 09:59) از هر طرف محاصره در عشقت |
فرق زیادی بین اینکه ینفر بین هزار نفر دیگه تورو انتخاب کنه هست تا اونی که مجبوره تورو انتخاب کنه.
آگرین (1398/11/23 , 09:17) |
کاش میشد به بعضیا گفت
عرزیزم غرور هم حدی داره
اگه از حدش گذشت اگه یه نفر عاشقانه هم دوستت داشته باشه خسته میشه و خودشو کنار میکشه
عرزیزم غرور هم حدی داره
اگه از حدش گذشت اگه یه نفر عاشقانه هم دوستت داشته باشه خسته میشه و خودشو کنار میکشه
kia (1398/11/23 , 08:37) |
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ
ﺗﺨﺖ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺐ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎ
ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ،ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻣﺘﮑﺎ
ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻦ....ﻋﺎﺷﻖﺍﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﺎﺍﺍﺍﺍﺭ
ﻧﻤﯿﺰﺩﻥ .....ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻭﻗﺎﻧﻊ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .......ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ
ﻭﻻﮎ ﻭ ﺳﺮﺧﺎﺏ ﻭﻣﺎﺗﯿﮏ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺣﻤﺎﻡ ﻟﭙﻬﺎﺷﻮﻥ ﮔﻞ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺷﻮﻥ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮِﺣﻨﺎ ﻭ ﮔﻼﺏ ﻣﯿﺪﺍﺩ
...........ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﻢ ﻭﺯﯾﺎﺩِ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺩَﻡ ﻧﺰﺩﻥ ...ﺻﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻥ...
ﮐﯿﮏ ﺗﻮﻟﺪﻭ ﮐﺎﺩﻭ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻭﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻋﻤﯿﻖ ﻭﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ
ﺑﻮﺩ .......
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﮐﺮﻭﻓﺮﻭ ﻇﺮﻓﺸﻮﯾﯽ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﯼ
ﺗﻤﯿﺰﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ .....ﻋﻄﺮ ِﻏﺬﺍﺷﻮﻥ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ
ﻣﯿﻮﻣﺪ .....ﺳﺒﺰﯼ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺗﺎﺯﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ
ﺳﻔﺮﻩ ﺑﻮﺩ .....ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺮﺷﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭﯼ
ﻃﺎﻗﭽﻪ ﭼﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ....
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﭘﺪﯾﮑﻮﺭ ﻧﺎﺧﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺑﺎ
ﺩﺳﺘﻬﺎﺷﻮﻥ ﮐﺘﻠﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ
ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ......
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ......
ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ
ﺑﻬﺸﺘﯽ
ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ
ﺗﺨﺖ ﺩﻭﻧﻔﺮﻩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺷﺐ ﺳﺮﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎ
ﺷﺮﯾﮏ ﺯﻧﺪﮔﯿﺸﻮﻥ ،ﺭﻭﯼ ﯾﮏ ﻣﺘﮑﺎ
ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﻦ....ﻋﺎﺷﻖﺍﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﺎﺍﺍﺍﺍﺭ
ﻧﻤﯿﺰﺩﻥ .....ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺍﺯ ﻧﺴﻞ ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯾﯽ
ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻭﻗﺎﻧﻊ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﻓﺘﺨﺎﺭ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ .......ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﻄﺮ
ﻭﻻﮎ ﻭ ﺳﺮﺧﺎﺏ ﻭﻣﺎﺗﯿﮏ ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ
ﺣﻤﺎﻡ ﻟﭙﻬﺎﺷﻮﻥ ﮔﻞ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﺷﻮﻥ ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮِﺣﻨﺎ ﻭ ﮔﻼﺏ ﻣﯿﺪﺍﺩ
...........ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺑﺎ ﮐﻢ ﻭﺯﯾﺎﺩِ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺳﺎﺧﺘﻦ ﻭ ﺩَﻡ ﻧﺰﺩﻥ ...ﺻﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩﻥ...
ﮐﯿﮏ ﺗﻮﻟﺪﻭ ﮐﺎﺩﻭ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﻭﺳﺎﻟﮕﺮﺩ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻋﻤﯿﻖ ﻭﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ
ﺑﻮﺩ .......
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻮﺩ ﻭ ﻣﺎﮐﺮﻭﻓﺮﻭ ﻇﺮﻓﺸﻮﯾﯽ
ﻧﺪﺍﺷﺘﻦ ﺍﻣﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻮﯼ
ﺗﻤﯿﺰﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ .....ﻋﻄﺮ ِﻏﺬﺍﺷﻮﻥ ﺗﺎ ﺳﺮ ﮐﻮﭼﻪ
ﻣﯿﻮﻣﺪ .....ﺳﺒﺰﯼ ﻭ ﻧﻮﻥ ﺗﺎﺯﺷﻮﻥ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﻮ
ﺳﻔﺮﻩ ﺑﻮﺩ .....ﺷﯿﺸﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺮﺷﯿﺸﻮﻥ ﺭﻭﯼ
ﻃﺎﻗﭽﻪ ﭼﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ....
ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻣﺎﻧﯿﮑﻮﺭ ﭘﺪﯾﮑﻮﺭ ﻧﺎﺧﻨﻬﺎﺷﻮﻥ ﻧﺒﻮﺩﻧﺪ ﺑﺎ
ﺩﺳﺘﻬﺎﺷﻮﻥ ﮐﺘﻠﺖ ﺩﺭﺳﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ
ﺧﻮﺷﻤﺰﻩ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﻫﻢ ﺑﺎﻫﺎﺵ
ﻣﯿﺨﻮﺭﺩﯾﻢ ......
ﻣﺎﺩﺭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩﻧﺪ ......
ﺯﻧﺪﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﻣﻮﻧﺪﮔﺎﺭ ﻭ ﺭﻓﺘﻪ ﻫﺎﺷﻮﻥ
ﺑﻬﺸﺘﯽ
ﺭﻭﺯ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﺒﺎﺭﮎ
آگرین (1398/11/23 , 08:03) |
بهترین رفیق کسیه که در اوج غم و تنهایی یهو دستشو بزاره رو شونه هات
و آروم جوری که فقط خودت بشنوی بگه
"نگران نباش رفیق من کنارتم"
و آروم جوری که فقط خودت بشنوی بگه
"نگران نباش رفیق من کنارتم"
آگرین (1398/11/23 , 07:26) |
هرگاه دری از خوشبختی به رویمان بسته میشود
دری یا درهای دیگر به رویمان گشوده میشود
اما ما چنان به در بسته خیره هستیم که درای باز رو نمیبینیم
"هلن کِلِر"
دری یا درهای دیگر به رویمان گشوده میشود
اما ما چنان به در بسته خیره هستیم که درای باز رو نمیبینیم
"هلن کِلِر"
امید (1398/11/23 , 01:15) |
لذت واقعی زمانیه ک ...فک کنم با اون روحیه ی حساسم خودتون بفهمین لذت واقعی چه زمانیه

![]() | ELy (1398/11/23 , 23:42) هستم ولی خستم |
.
لذت واقعی وقتیه که بهت میگه:اولین باری که دیدمت فکرشو هم نمیکردم،قراره هروز برات بمیرم
لذت واقعی وقتیه که بهت میگه:اولین باری که دیدمت فکرشو هم نمیکردم،قراره هروز برات بمیرم
![]() | kakojavad (1398/11/22 , 22:28) desert |
![]() | ELy (1398/11/22 , 21:21) هستم ولی خستم |
تو مترو
دیدم یکی داره میاد و با صدای بلند و لحن حماسی! شعر میخونه
نزدیک که شد دیدم داره واسه «سوزن نخکن» تبلیغ میکنه
چنین گفت رستم به اسفندیار
سوزن نخکن رو بر دار بیار?
یا
یک بزرگ مردِ اهل خرد
برای زنَش سوزن نخکن میخرد
خوبم میفروخت ماشاالله?
دیدم یکی داره میاد و با صدای بلند و لحن حماسی! شعر میخونه
نزدیک که شد دیدم داره واسه «سوزن نخکن» تبلیغ میکنه
چنین گفت رستم به اسفندیار
سوزن نخکن رو بر دار بیار?
یا
یک بزرگ مردِ اهل خرد
برای زنَش سوزن نخکن میخرد
خوبم میفروخت ماشاالله?
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/22 , 20:02) |
تنهایے تان را با ڪسے
قسمت ڪنید
ڪه سال ها بعد ،
شما را همین گونه ڪه هستید
دوستـــــ بدارد
با موے سپیدتان ،
شیـار زیر چشمتـان
و لرزش دستـــــ و دلتـــانـ
قسمت ڪنید
ڪه سال ها بعد ،
شما را همین گونه ڪه هستید
دوستـــــ بدارد
با موے سپیدتان ،
شیـار زیر چشمتـان
و لرزش دستـــــ و دلتـــانـ
![]() | kakojavad (1398/11/22 , 19:02) desert |
این مرگ چیست که حضورش آدم را به مرور زندگیاش وا میدارد؟
انگار زندگی در پیش چشمهایش رژه میرود و آدم از خودش میپرسد: من در این زندگی چه کردهام؟ نمی پرسد چه خواهم کرد؟
چرا که نمیداند کی نوبت او میرسد...
#ساربان_سرگردان
#سیمین_دانشور
انگار زندگی در پیش چشمهایش رژه میرود و آدم از خودش میپرسد: من در این زندگی چه کردهام؟ نمی پرسد چه خواهم کرد؟
چرا که نمیداند کی نوبت او میرسد...
#ساربان_سرگردان
#سیمین_دانشور
در کل: 15938