نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| ELy (1399/3/1 , 23:14) هستم ولی خستم |
یک راننده لبنانی تعریف میکرد؛
ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم..
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام علی(ع) حساب میکنه و زد به فرار..
منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش..
چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم طرف گوشی آیفون اش رو جا گذاشته..
جواب دادم دیدم داره التماس میکنه بیا کرایه ات رو بدم..
منم گفتم امام علی(ع) کرایه رو داد تو برو گوشیتو از معاویه بگیر ?
ایام شهادت امیرالمومنین تو تاکسی مداحی گذاشته بودم و مسافری وهابی رو سوار کرده بودم..
به مقصد که رسید از ناراحتی اش گفت کرایه رو امام علی(ع) حساب میکنه و زد به فرار..
منم بخاطر کهولت سن نتونستم برم دنبالش..
چند لحظه بعد صدای زنگ موبایلی به گوشم خورد دیدم طرف گوشی آیفون اش رو جا گذاشته..
جواب دادم دیدم داره التماس میکنه بیا کرایه ات رو بدم..
منم گفتم امام علی(ع) کرایه رو داد تو برو گوشیتو از معاویه بگیر ?
| FAZi (1399/2/31 , 22:01) |
یه چینی میاد ایران بهش زولبیا تعارف میکنن میگیره دستش تا میاد بخوره گریشش میگیره
بهش میگن چی شده؟ میگه روش نوشته بابات مرد
بهش میگن چی شده؟ میگه روش نوشته بابات مرد

| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/31 , 18:14) |
هر چه زمان میگذرد
آسمان برایم آبی تر
دشتها سرسبز تر
و دنیا قشنگ تر میشود !
هر چه زمان میگذرد
من رنگ نگاهم را روشنتر میکنم
و دلم را به دستان آرامش میسپارم !
همین است...!
خوشبختی و شادی
در رگهای احساس خودمان
میجوشد و اتفاق میافتد !
آسمان برایم آبی تر
دشتها سرسبز تر
و دنیا قشنگ تر میشود !
هر چه زمان میگذرد
من رنگ نگاهم را روشنتر میکنم
و دلم را به دستان آرامش میسپارم !
همین است...!
خوشبختی و شادی
در رگهای احساس خودمان
میجوشد و اتفاق میافتد !
| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/31 , 15:31) |
بالا رفتن سن حتمی است....
امــا
اینکه روح تو پیر شود
بستگی به خودت دارد ... !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ...
ﺯﻧﺪﮔـــے ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
نه رفتن یار
نه تنهایی..
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی با دل پیر پایان می گیرد
امــا
اینکه روح تو پیر شود
بستگی به خودت دارد ... !
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ ...
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ...
ﻣﺒﺎﺩﺍ ! ﻣبادا ...
ﺯﻧﺪﮔـــے ﺭﺍ
ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
نه رفتن یار
نه تنهایی..
هیچکدام پایان آدمی نیست!
آدمی با دل پیر پایان می گیرد
| FAZi (1399/2/31 , 14:29) |
هر که خود داند و خدای خودش
که چه دردیست در کجای دلش
که چه دردیست در کجای دلش

| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/31 , 13:45) |
مردم شهرم همیشه عجول بودهاند
همیشه همهی کارهایشان را با عجله انجام دادهاند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...
زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود...
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان میرسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند میدود، شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...
به خودتان هر روز نگاه کنید و آدمها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرفهای معشوقهی دوست داشتنیِ تان سرد کنید،
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید...
همیشه همهی کارهایشان را با عجله انجام دادهاند، چای را داغ سر کشیدند، پشت ترافیک بوق را یکسره کردند، شب را با استرس خوابیدند و صبح را با عجله سمت کار دویدند
در پیاده رو به هم خوردند و بَد و بیراه گفتند...
زود ازدواج کردند و زود هم پشیمان شدند،
آنقدر عجله کردند که وقتی رسیدند نفسی برایشان نمانده بود...
باور کنید انتهایش چیزی نیست،
وقتی به خودتان میرسید، درون آینه فقط یک مرد، یک زن با موهای جوگندمی نگاهتان میکند، عمر به قدر کافی تند میدود، شما آهسته راه بروید و به آرزوهایتان برسید...
به خودتان هر روز نگاه کنید و آدمها را یواش یواش دوست بدارید،
چای را پای حرفهای معشوقهی دوست داشتنیِ تان سرد کنید،
خیابان را باعشق قدم بزنید، شما هرگز به سن و سالِ الانتان برنمیگردید...
| آگرین (1399/2/31 , 12:25) |
من از بیگانگان هرگز ننالم ....
که هرچه با من کرد آن آشنا کرد
که هرچه با من کرد آن آشنا کرد
| آگرین (1399/2/31 , 11:42) |
به عالمی گفتن اگه بخوای راجب امید یه کتاب 100 صفحه ای بنویسی چی می نویسی؟؟؟
گفت
99 صفحه رو خالی میزارم و تو صفحه آخر سطر آخر می نویسم
یادت باشه دنیا گردِ و زمانی که فکر میکنی به پایان خط رسیدی دقیقا همونجا نقطه آغازه
زندگی ساختنیه نه ماندنی
زمان برای ساختن است نه ماندن
منتظر نمان برایت گل بیارن
خودت خاک رو زیر و رو کن بذر گل رو بکار و امیدوار باش که برات گل بده
گفت
99 صفحه رو خالی میزارم و تو صفحه آخر سطر آخر می نویسم
یادت باشه دنیا گردِ و زمانی که فکر میکنی به پایان خط رسیدی دقیقا همونجا نقطه آغازه
زندگی ساختنیه نه ماندنی
زمان برای ساختن است نه ماندن
منتظر نمان برایت گل بیارن
خودت خاک رو زیر و رو کن بذر گل رو بکار و امیدوار باش که برات گل بده
| AlirezaM (1399/2/31 , 09:08) 《Admin》 |
درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمی از خانه یاری بدزدید.
حاکم فرمود که دستش بدر کنند.
صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل (بخشش) کردم.
گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید، و الفقیرُ لا یَمْلِکُ : هر چه درویشان راست وقف محتاجان است.
حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:
جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری؟!
درویش گفت: ای خداوند! نشنیدهای که گویند: خانه دوستان بروب و درِ دشمنان مَکوب.
سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
حاکم فرمود که دستش بدر کنند.
صاحب گلیم شفاعت کرد که: من او را بحل (بخشش) کردم.
گفتا: به شفاعت تو حدّ شرع فرو نگذارم.
گفت: آنچه فرمودی راست گفتی ولیکن هر که از مال وقف چیزی بدزدد قطعش لازم نیاید، و الفقیرُ لا یَمْلِکُ : هر چه درویشان راست وقف محتاجان است.
حاکم دست از او بداشت و ملامت کردن گرفت که:
جهان بر تو تنگ آمده بود که دزدی نکردی الاّ از خانه چنین یاری؟!
درویش گفت: ای خداوند! نشنیدهای که گویند: خانه دوستان بروب و درِ دشمنان مَکوب.
سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
| FAZi (1399/2/31 , 05:14) |
مُشک را گفتند: ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ، ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ.
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم.
? مولانا
? فيه ما فيه
ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ که هستم، ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ که هستم.
? مولانا
? فيه ما فيه
| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/31 , 01:49) |
|• کجا رو امضاء کردیم
و بهتون قول دادیم
که همیشه بهترین حالت برخوردمون
با شما رو
داشته باشیم؟!•|
و بهتون قول دادیم
که همیشه بهترین حالت برخوردمون
با شما رو
داشته باشیم؟!•|
| FAZi (1399/2/31 , 00:24) |
همیشه ته ذهن آدم هست که ول کنه و بره، اما خب همیشه با این سوال که کجا برم اصلا؟ جلوی خودشو میگیره

| ♔faranak♔ (1399/2/31 , 23:55) √ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√ |
طرز صحبت کردن پسرا و دخترا در حین و بعد از مکالمه با دوستان،
دخترا
درحین مکالمه;سلام عزیزم، فدات بشم هانی چه خبر؟ اخ دورت بگردم،بمیرم الهی
بعد از مکالمه; دختره بدترکیب، دماغ عملی زشت
چقد خودشو برام گرفت پررو
پسرا;
حین مکالمه; سلام نره خر، کدوم گوری
هنوز که کار منو راه ننداختی، پسره احمق بوووق…
بعد از مکالمه; خداییش ممد بچه باحالیه ها دمش گرم
دخترا
درحین مکالمه;سلام عزیزم، فدات بشم هانی چه خبر؟ اخ دورت بگردم،بمیرم الهی
بعد از مکالمه; دختره بدترکیب، دماغ عملی زشت
چقد خودشو برام گرفت پررو
پسرا;
حین مکالمه; سلام نره خر، کدوم گوری
هنوز که کار منو راه ننداختی، پسره احمق بوووق…
بعد از مکالمه; خداییش ممد بچه باحالیه ها دمش گرم

| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/31 , 23:02) |
ماهی تا دهنشو باز نکنه صید نمیشه!
پس پیش هیچکس
از زندگیت و راز هات نگو تا زمین نخوری
پس پیش هیچکس
از زندگیت و راز هات نگو تا زمین نخوری
| ELy (1399/2/30 , 20:41) هستم ولی خستم |
ا. خوشبخترین زنان دنیا:
١.حضرت خديجه که مادرشوهر نداشته،
۲_ ازاون خوشبختر حوا بوده که اصلا" قوم شوهر ندیده و شوهرش آدم بوده
۳ _ خوشبختر از همه...........
حضرت مریم بوده که كلا" ریخت شوهر رو هم
ندیده،خلاص.???
١.حضرت خديجه که مادرشوهر نداشته،
۲_ ازاون خوشبختر حوا بوده که اصلا" قوم شوهر ندیده و شوهرش آدم بوده
۳ _ خوشبختر از همه...........
حضرت مریم بوده که كلا" ریخت شوهر رو هم
ندیده،خلاص.???
| **کاکوشیرازی** (1399/2/30 , 19:27) |
فایل: 1589903835.mp4 (1.8 Mb)
وقتی خانم هادارن اتومیکنن ازشون فاصله بگیرین خخخخخخویرایش توسط **کاکوشیرازی** (1399/2/30 , 19:27) [1]
| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/30 , 17:42) |
تا زمانی که رفتار و تصمیمهایِ ما به کسی آسیبی نمی زند ما توضیحی به کسی بدهکار نیستیم! چقدر زندگی ها که با این توضیح خواستنها و تلاش هایِ بیهوده برایِ قانع کردنِ دیگران بر باد رفته اند.
| ☆☆GitA☆☆ (1399/2/30 , 15:28) |
آدم از یک جایی به بعد دیگر منتظر نمی ماند، دیگر عجله نمی کند، دیگر حوصله اش سر نمی رود، دیگر بی قرار نمی شود. می دانی؟ آدم از یک جایی به بعد فقط تماشا می کند....
در کل: 15510



خانه
در کل : 1 عضو / 4 مهمان