ظهر بخیر، مهمان ظهر
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 580 581 582 583 584 ... 776 >>
 ♔faranak♔  (1399/3/3 , 19:57)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید

 FAZi  (1399/3/3 , 19:22)
برای مشاهده کلیک کنید
عیدتووووون مبارک بست کلابی هااااااا
 FAZi  (1399/3/3 , 18:49)
خدا جون مهمونی خوبی بود خوش گذشت

خب دیگه ما دیگه باید کم کم رفع زحمت میکنیم



تا سال بعد

همین موقع خداحافظت✋
 FAZi  (1399/3/3 , 17:44)
وقتی اولش به اخرش فک نکنی آخرش مجبور میشی به اولش فک کنی
 ELy  (1399/3/3 , 14:12)
هستم ولی خستم
جلّ الخالق ..






خبرنگار صدا و سیما میره بیرون و از مردمی که بیرون هستن میخواد که به مردمی که تو خونه نشستن و تلویزیون نگاه میکنن توصیه کنن که بیرون نرن! ??
 ROKI  (1399/3/3 , 13:12)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
 ROKI  (1399/3/3 , 12:17)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
برای مشاهده کلیک کنید
 AlirezaM  (1399/3/3 , 09:16)
《Admin》
كسي كه طعم زبان عسل نمي فهمد
تو هرچه هم كه بخواني غزل، نمي فهمد

“حكايت نرود ميخ آهنين در سنگ”
نگو به سنگ، كه ضرب المثل نمي فهمد

كسي كه صنعت تشبيه را نمي داند
ركوع ماه و طواف زحل نمي فهمد

ميان آينه و آب و شانه و گيسو
لطيفه اي است كه آن را كچل نمي فهمد

حديث درد به پايان نمي رسد اما
هزار حيف كه اين را اجل نمي فهمد

سيد مرتضي آخرتی


 ELy  (1399/3/3 , 06:12)
هستم ولی خستم
حماقتهایی هستند که با یادآوری آنها میخندیم

و این حماقتها دردآورترین خاطرات زندگی ما هستند.

 
 FAZi  (1399/3/3 , 05:09)
برای مشاهده کلیک کنید
......
 Homa : Hidden  (1399/3/3 , 01:55)
به آسانی میتوان فهمید که چه کسی بر شما حکومت میکند، ببینید از چه کسی نمیتوانید انتقاد کنید!

- فرانسوا ولتر
 kakojavad  (1399/3/3 , 00:12)
desert
دو برادر مغازۀ فروش کتوشلوار داشتند. آنها با تکنیک سادهای توانسته بودند تعداد زیادی کتوشلوار بفروشند.

نام یکی هری و دیگری سیدنی بود.

هری همیشه از مشتریها استقبال میکرد و به مشتریها کمک میکرد تا کتوشلوار انتخاب کنند اما سیدنی انتهای مغازه پشت پیشخوان میماند.

وقتی مشتری کتوشلواری را انتخاب میکرد و قیمتش را میپرسید، هری داد میزد «هی سیدنی قیمت این کتشلوار مشکی دکمه طلایی چنده؟»

سیدنی جواب میداد «کدوم؟ همون خوشگله؟ اون ۴۲ دلار». هری داد میزد «چقدر؟» سیدنی هم دوباره داد میزد «۴۲ دلار». هری قیافه خودش را کمی گیج شده نشان میداد و بعد به مشتری میگفت ۲۲ دلار!
مشتری که ۴۲ را از سیدنی شنیده بود و ۲۲ را از هری، سریع ۲۲ دلار به هری میداد و بدون درخواست تخفیف از مغازه بیرون میرفت.
خیلیها میگفتند گوش هری سنگین است به همین خاطر اشتباه میکند اما واقعیت این است که قیمت کتوشلوار همان ۲۲ دلار بود نه ۴۲ دلار

آنها به خوبی توانسته بودند از سوگیری لنگر انداختن (Anchoring Effect) در قیمتگذاری استفاده کنند.

سیدنی: دلال ماشین
هری: ایران خودرو
 **کاکوشیرازی**  (1399/3/3 , 23:02)
فایل: 1590175958.mp4 (1.58 Mb)
درانتخاب دوست دختر دقت کنید خخخ
ویرایش توسط **کاکوشیرازی** (1399/3/3 , 23:03) [1]
 ☆☆GitA☆☆  (1399/3/2 , 22:28)
تنها بدیش این بود که خیلی خوب بود..
بعضی از آدم ها انقدر خوب هستن که نباید بهشون نزدیک شد.
باید اون ها رو از دور دید، از دور سلام کرد، از دور لبخند زد، از دور دوست داشت...
شاید این هم یک جور داشتن باشه،
آخه زندگی متخصص اینه که آدم های خوب رو ازت بگیره!
 ELy  (1399/3/2 , 21:11)
هستم ولی خستم
نوه عموم ۱سالشه دو هفته پیش برای اولین بار ۸قدم متوالی بدون اینکه بخوره زمین راه رفته
مامان و باباش احساساتی شدن از خوشحالی چنان جیغ و دادی زدن که طفلکی شوکه شده دیگه سینه خیز هم نمیره
اونوقت من به مامانم میگم من راه رفتم تو چیکار کردی؟
میگه هیچی اولین کاری که کردم در کابینتارو با کش بستم! ?
 ☆☆GitA☆☆  (1399/3/2 , 18:20)
گاهی حرف زدن با غریبهها آسونتره.
"چرا این طوریه؟"
احتمالاً چون غریبهها ما رو همونطور که هستیم میبینن، نه اونطور که دلشون میخواد باشیم.
 AlirezaM  (1399/3/2 , 16:19)
《Admin》
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون روز آمد او بمرد و بیمار بزیست

ای بسا اسب تیزرو که بماند
که خر لنگ جان به منزل برد

بس که در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد

سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
 ♔faranak♔  (1399/3/2 , 15:28)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید

 kakojavad  (1399/3/2 , 14:13)
desert
ما ایرانیها وقتی به مشکلی برمیخوریم، آسانترین راه را انتخاب میکنیم. وقتی سر دو راهی ناگزیری قرار میگیریم راه سومی میسازیم که نه آن است و نه این! راهی که بعداً اشکالات زیادی برایمان به بار خواهد آورد؛ زیرا این راه آسان را با زیر پا گذاشتن "اصول" پیدا کردهایم.

آنچه ما "زرنگی" مینامیم در حقیقت بیانضباطی مطلق است، نادیده گرفتن اصول است!
مثلا:
میان ماندن و توضیح دادن، رفتن را انتخاب میکنیم تا نمانده باشیم و توضیح دهیم!
میان عشق و نفرت بیتفاوتی را انتخاب میکنیم تا مجبور نباشیم با اصول احساسیمان وارد جنگ شویم.

✍ #فریدون_تنکابنی
? یادداشتهای شهر شلوغ
 kakojavad  (1399/3/2 , 13:45)
desert
1..اگر به میهمانی گرگ میروی سگت را همراهت ببر ..

2..قله ای که چند بار فتح شود؛ بی شک روزی تفریحگاه عمومی میشود !
مواظب دلت باش..

3..گاهی لب های خندان بیشتر از
چشم های گریان”درد”می کشند ..

4..“پایِ “معرفت که میاد وسط
“دستِ “خیلیا کوتاه میشه. .

5..وقتی حرف راست میزنید
فقط انسان هایی از دستتان عصبانی می شوند
که تمام زندگیشان بر دروغ استوار است ..

6..یادت باشه همیشه خودتو بنداز تا بگیرنت..
اگه خودتو بگیری میندازنت !

7..مرد ترین آدمهایی که تو زندگیم دیدم
اونایی بودن که بعد اشتباهشون گفتند :
معذرت میخوام ..

8..مزرعه را موریانه خورد،
ولی ما برای گنجشک ها مترسک ساختیم
،لعنت به این حماقت!

9..آنهایی که در زندگیت نقشی داشته اند را دوست بدار
نه آنهایی که برایت نقش بازی کرده اند ..

10.“زمان” وفاداری آدما رو ثابت میکنه نه “زبان” ..
در کل: 15511
<< 1 ... 580 581 582 583 584 ... 776 >>

خانه
در کل : 1 عضو / 5 مهمان