نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
setel (1399/3/28 , 22:45) پزشک فرعون |
اونقدی که ادعای باشعوربودن بعضیا رو اعصابه، خود بیشعوریشون نیست!
FAZi (1399/3/28 , 21:40) |
قرن بیست و یک برای بقیه کشورهاست، ما نهایتا سال دوم هجرت باشیم

![]() | AlirezaM (1399/3/28 , 18:28) 《Admin》 |
چه منظره ى غم انگيزى است ديدن كسانى كه منتظرند خداوند همه چيز را درست كند ... .gif)
.gif)
![]() | kakojavad (1399/3/28 , 16:28) desert |
آورده اند كه در مجلس شيخ ابوالحسن خرقانی سخن از كرامت مي رفت و هر يک از حاضران چيزي مي گفت.
شيخ گفت: كرامت چيزي جز خدمت خلق نيست.
چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود.
يک شب برادر عابد را در سجده، خواب ربود. آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند.
گفت: من سالها پرستش خدا كرده ام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد:
آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت مي كند، مادر بدان محتاج...
شيخ گفت: كرامت چيزي جز خدمت خلق نيست.
چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود.
يک شب برادر عابد را در سجده، خواب ربود. آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند.
گفت: من سالها پرستش خدا كرده ام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد:
آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت مي كند، مادر بدان محتاج...
آگرین (1399/3/28 , 09:05) |
بیخیال نقشه های دیگران.
خودت با نقشه خودت زندگیتو بساز
خودت با نقشه خودت زندگیتو بساز
setel (1399/3/28 , 08:15) پزشک فرعون |
همین که گرفتاریاش را برطرف کنیم،میرود پشت سرش را هم نگاه نمیکند،انگار نه انگار که مارا برای رنجی که دچارش شده بود صدا زد!
سوره یونس| ۱۲
سوره یونس| ۱۲
setel (1399/3/28 , 23:37) پزشک فرعون |
برعکس همهی آدمها که فکر میکنند
آدم عاشق میشه تا تنهاییش رو پر کنه،
من فکر میکنم آدمها عاشق میشند تا
تنهایشون رو بزرگتر کنند!
?وودی آلن
آدم عاشق میشه تا تنهاییش رو پر کنه،
من فکر میکنم آدمها عاشق میشند تا
تنهایشون رو بزرگتر کنند!
?وودی آلن
![]() | kakojavad (1399/3/28 , 23:03) desert |
?شازده کوچولو خمیازه کشید. از این که تماشای آفتاب غروب را از دست می داد تأسف می خورد. از آن گذشته دلش هم کمی گرفته بود. این بود که به پادشاه گفت:
- من دیگر اینجا کاری ندارم. می خواهم بروم.
پادشاه که دلش برای داشتنِ یک رعیت غنج می زد گفت:
نرو! نرو! وزیرت می کنیم!
- وزیر چی؟
- وزیرِ ... وزیرِ دادگستری!
- آخر این جا کسی نیست که محاکمه بشود.
پادشاه گفت: - معلوم نیست. ما که هنوز گشتی دور قلمرومان نزده ایم. خیلی پیر شده ایم، برای کالسکه جا نداریم پیاده روی هم خسته مان می کند. شازده کوچولو که خم شده بود تا نگاهی هم به آن طرف اخترک بیندازد گفت: - بَه... من نگاه کرده ام، آن طرف هم دیارالبشری نیست.
پادشاه بهش جواب داد: - خُب پس خودت را محاکمه کن. این کار مشکل تر هم هست. محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل تر است. اگر توانستی در موردِ خودت قضاوت درستی بکنی معلوم می شود یک فرزانهٔ تمام عیاری.
شازده کوچولو گفت: - من هر جا باشم می توانم خودم را محاکمه کنم، چه احتیاجی دارم که اینجا بمانم؟
پادشاه گفت: - هوم! هوم! فکر می کنیم یک جایی تو اخترک ما یک موش پیر هست. صدایش را شب ها می شنویم. می توانی او را به محاکمه بکشی و گاه گاهی هم به اعدام محکومش کنی.
در این صورت زندگی او به عدالتِ تو بستگی پیدا می کنید
. گیرم تو هر دفعه عفوش می کنی تا همیشه زیر چُماق داشته باشیش. آخر یکی بیش تر نیست که.
شازده کوچولو جواب داد: - من از حکم اعدام خوشم نمی آید. فکر می کنم دیگر باید بروم.
#شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
ویرایش توسط kakojavad (1399/3/28 , 23:05) [1]
- من دیگر اینجا کاری ندارم. می خواهم بروم.
پادشاه که دلش برای داشتنِ یک رعیت غنج می زد گفت:
نرو! نرو! وزیرت می کنیم!
- وزیر چی؟
- وزیرِ ... وزیرِ دادگستری!
- آخر این جا کسی نیست که محاکمه بشود.
پادشاه گفت: - معلوم نیست. ما که هنوز گشتی دور قلمرومان نزده ایم. خیلی پیر شده ایم، برای کالسکه جا نداریم پیاده روی هم خسته مان می کند. شازده کوچولو که خم شده بود تا نگاهی هم به آن طرف اخترک بیندازد گفت: - بَه... من نگاه کرده ام، آن طرف هم دیارالبشری نیست.
پادشاه بهش جواب داد: - خُب پس خودت را محاکمه کن. این کار مشکل تر هم هست. محاکمه کردن خود از محاکمه کردن دیگران خیلی مشکل تر است. اگر توانستی در موردِ خودت قضاوت درستی بکنی معلوم می شود یک فرزانهٔ تمام عیاری.
شازده کوچولو گفت: - من هر جا باشم می توانم خودم را محاکمه کنم، چه احتیاجی دارم که اینجا بمانم؟
پادشاه گفت: - هوم! هوم! فکر می کنیم یک جایی تو اخترک ما یک موش پیر هست. صدایش را شب ها می شنویم. می توانی او را به محاکمه بکشی و گاه گاهی هم به اعدام محکومش کنی.
در این صورت زندگی او به عدالتِ تو بستگی پیدا می کنید
. گیرم تو هر دفعه عفوش می کنی تا همیشه زیر چُماق داشته باشیش. آخر یکی بیش تر نیست که.
شازده کوچولو جواب داد: - من از حکم اعدام خوشم نمی آید. فکر می کنم دیگر باید بروم.
#شازده_کوچولو
#آنتوان_دوسنت_اگزوپری
ویرایش توسط kakojavad (1399/3/28 , 23:05) [1]
آگرین (1399/3/27 , 12:53) |
سلام به همه امیدوارم حال دلتون این روزا عالیتر از همیشه باشه
kia (1399/3/27 , 09:06) |
ﺑﮕﺬﺍﺭﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗﻮﺭﺍﻭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎﺩﯾﺪﻥ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺮﺩﺳﺘﯽ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍﺩﯾﺪﻡ ﻭﺑﺎﯾﺪﺍﺯﺷﯿﻮﻩ ﯼ
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎﺩﯾﺪﻥ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺗﻮﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺗﺮﺩﺳﺘﯽ ﻟﺒﻬﺎﯼ ﺗﻮﺭﺍﺩﯾﺪﻡ ﻭﺑﺎﯾﺪﺍﺯﺷﯿﻮﻩ ﯼ
ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﺍﻟﻬﺎﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
![]() | $Saman$ (1399/3/27 , 02:40) ""رهگذر"" |
هووف خدایاشکرت

![]() | ELy (1399/3/27 , 01:59) هستم ولی خستم |
اونایی که منو دیس کردین
جبران میکنم
جبران میکنم
در کل: 15946