نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
مآه (1403/8/16 , 09:35) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
فکت:
وقتی بار اول به یکی حس بدی داری
به خودت و احساست اعتماد کن
شاید همون موقع نه، ولی بالاخره
بهت ثابت میشه که اون حس،
صحیح ترین حست بوده
وقتی بار اول به یکی حس بدی داری
به خودت و احساست اعتماد کن
شاید همون موقع نه، ولی بالاخره
بهت ثابت میشه که اون حس،
صحیح ترین حست بوده
☆maryam♡ (1403/8/16 , 04:47) |
00:00♥️
ولی حسی که کنارت دارمو
با هیچی عوض نمیکنم!
دورسرت بگردم♡
ولی حسی که کنارت دارمو
با هیچی عوض نمیکنم!
دورسرت بگردم♡
آراز (1403/8/16 , 23:16) |
جدی ۶ سال از وقتی عادل فردوسی پور خدافظی کرد میگذره ؟؟؟ انگار همین دیروز بود...
چه برگشت جالبی
ویرایش توسط آراز (1403/8/16 , 23:17) [1]
چه برگشت جالبی
ویرایش توسط آراز (1403/8/16 , 23:17) [1]
مآه (1403/8/15 , 20:44) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
☆maryam♡ (1403/8/15 , 19:31) |
تو دانشگاه عاشق نشید
تو کمپ عاشق نشید
تو فضای مجازی عاشق نشید
تو محل کار عاشق نشید
تو خیابون عاشق نشید
تو مهمونی عاشق نشید
و...
چشم سر مزار پدر بزرگوارت عاشق میشیم
تو کمپ عاشق نشید
تو فضای مجازی عاشق نشید
تو محل کار عاشق نشید
تو خیابون عاشق نشید
تو مهمونی عاشق نشید
و...
چشم سر مزار پدر بزرگوارت عاشق میشیم
مآه (1403/8/15 , 17:27) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
مَنو اسراف کردی"
احتمالا یکی از درستترین و دقیقترین عباراتیه که در توصیف رفتار نادرست یک فرد با فردی دیگه شنیدم.
میتونی این سه کلمه رو بگی و هیچ چیز دیگری نگی و هرکس بشنوه؛
احتمالا تا تهش میره...
احتمالا یکی از درستترین و دقیقترین عباراتیه که در توصیف رفتار نادرست یک فرد با فردی دیگه شنیدم.
میتونی این سه کلمه رو بگی و هیچ چیز دیگری نگی و هرکس بشنوه؛
احتمالا تا تهش میره...
آراز (1403/8/15 , 16:16) |
از تکراری بودن و کپی پیست کردن چنل منلای تلگرام خسته نمیشید
بخدا ما هم تلگرام داریم ما هم چنل داریم
بخدا ما هم تلگرام داریم ما هم چنل داریم
مآه (1403/8/15 , 10:27) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
اوضاع که بهتر شد
دنبال آدم جدید نمیریم
میمونیم کنار اونایی ک
تو روزای سخت کنارمون بودن
دنبال آدم جدید نمیریم
میمونیم کنار اونایی ک
تو روزای سخت کنارمون بودن
☆maryam♡ (1403/8/15 , 07:04) |
خدا میگه:نترس،نگران نباش،اخه من نمیزارم این طوری بمونه نجاتت میدم.
مهدی (1403/8/14 , 17:49) همیشه سرم بالاست چون بالای سرم خداست |
صد بار بدی کردی دیدی ثمرش را - فاطمه مهلبان
******************
روح آدمو نوازش میده.
مهدی (1403/8/14 , 13:56) همیشه سرم بالاست چون بالای سرم خداست |
عاشق زنی تک تیرانداز در جبهه دشمن شده ام؛ ببینمش میمیرم، نبینمش میمیرم.
مـᬼــحســᬼـــن (1403/8/13 , 12:31) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
غم بهم گفت:
خیلی قوی هستیاا !
گفتم چطور:؟
گفت: اخه نابودت کردم ولی هنوز داری میخندی
خیلی قوی هستیاا !
گفتم چطور:؟
گفت: اخه نابودت کردم ولی هنوز داری میخندی
مهدی (1403/8/12 , 19:47) همیشه سرم بالاست چون بالای سرم خداست |
به تماشای خودم بودم و دیدم،
که چه بی رحمانه تنهاست و به ناچار قوی...
که چه بی رحمانه تنهاست و به ناچار قوی...
مآه (1403/8/12 , 18:20) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
مآه (1403/8/11 , 19:24) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
تو مال منی
خودم کشفت کرده ام
تو با من مي خندي
با من گريه مي کني
دردِ دلت را به من مي گويي
ديوانه !
دلت برايِ من تنگ مي شود
ضربان قلبت با من بالا مي رود
با سکوتم، با صدايم
با حضورم، با غيبتم
تو مال مَني
اين بلاها را خودم سَرَت آورده ام
به من مي گويي دوستت دارم
و دوست داري
آن را از زبان من
فقط من بشنوي
براي که مي تواني خودت را لوس کني؟
نازت را بخرد
و به تو دست نزند؟
چه کسي با يک کلمه
با يک نگاه
دلت را مي ريزد؟
بعد خودش آن را جمع مي کند و سَرِ جايش مي گذارد؟
چه کسي احساساتت را تَر و خشک مي کند؟
اشکت را درمي آورد
بعد پاک مي کند؟
چه کسي پيش از آن که حرفت را شروع کني
تا تَهِ آن را نَفَس مي کشد؟
ديوانه!
من زحمتت را کشيده ام،تا بفهمي هنوز مي تواني
شيطنت کني، انتظار بِکِشي، تپش قلب بگيري، عاشق شوي
تو حق نداري خودت را از من و من را از خودت بگيري
تو حق نداري، " خودت " را از " خودت " بگيري
من شکايت مي کنم از طرف هر دويمان
از تو..
به تو..
چه کسي قلب مرا آب و جارو مي کند، دانه مي پاشد
تا کلمات مثل کبوتر
از سَر و کولِ من بالا بروند؟
چه کسي همان بلاهايي را که من سَرِ تو آوردم
سَرِ من آورده؟
من مال توام
ديوانه!
زحمتم را کشيده اي
کشفم کرده اي ...
نترس
چند سوال مي پرسم و مي روم...
چند سال پيرَت کرده اند؟
چند سال جوانَت کرده ام ؟
از دلت بپرس مال کيست؟
اگر جايِ خدا بودي، با ما چه مي کردي؟
کجا برويم ؟
دستت را به من بده...
خودم کشفت کرده ام
تو با من مي خندي
با من گريه مي کني
دردِ دلت را به من مي گويي
ديوانه !
دلت برايِ من تنگ مي شود
ضربان قلبت با من بالا مي رود
با سکوتم، با صدايم
با حضورم، با غيبتم
تو مال مَني
اين بلاها را خودم سَرَت آورده ام
به من مي گويي دوستت دارم
و دوست داري
آن را از زبان من
فقط من بشنوي
براي که مي تواني خودت را لوس کني؟
نازت را بخرد
و به تو دست نزند؟
چه کسي با يک کلمه
با يک نگاه
دلت را مي ريزد؟
بعد خودش آن را جمع مي کند و سَرِ جايش مي گذارد؟
چه کسي احساساتت را تَر و خشک مي کند؟
اشکت را درمي آورد
بعد پاک مي کند؟
چه کسي پيش از آن که حرفت را شروع کني
تا تَهِ آن را نَفَس مي کشد؟
ديوانه!
من زحمتت را کشيده ام،تا بفهمي هنوز مي تواني
شيطنت کني، انتظار بِکِشي، تپش قلب بگيري، عاشق شوي
تو حق نداري خودت را از من و من را از خودت بگيري
تو حق نداري، " خودت " را از " خودت " بگيري
من شکايت مي کنم از طرف هر دويمان
از تو..
به تو..
چه کسي قلب مرا آب و جارو مي کند، دانه مي پاشد
تا کلمات مثل کبوتر
از سَر و کولِ من بالا بروند؟
چه کسي همان بلاهايي را که من سَرِ تو آوردم
سَرِ من آورده؟
من مال توام
ديوانه!
زحمتم را کشيده اي
کشفم کرده اي ...
نترس
چند سوال مي پرسم و مي روم...
چند سال پيرَت کرده اند؟
چند سال جوانَت کرده ام ؟
از دلت بپرس مال کيست؟
اگر جايِ خدا بودي، با ما چه مي کردي؟
کجا برويم ؟
دستت را به من بده...
☆maryam♡ (1403/8/11 , 18:54) |
کسی را دوست داشته باش،
كه ويرانهی قلب تو را
به صد آبادی ديگر نفروشد..
كه ويرانهی قلب تو را
به صد آبادی ديگر نفروشد..
آراز (1403/8/11 , 16:45) |
دوست داشتن هم باید متقابل باشه !
مهدی (1403/8/10 , 21:01) همیشه سرم بالاست چون بالای سرم خداست |
داستان کوتاه و زیبای خنده ، ترس و گریه عزرائیل
از عزرائیل پرسیدند:
زمانی که جان آدمها را میگرفتی تا بحال گریه کردی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بار گریه کردم
و یک بار ترسیدم.
“خنده ام” زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مَردی را بگیرم، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم..
“گریه ام” زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی آب و علف یافتم که در حال زایمان بود.. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم… دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در آن بیابان سوخت و گریه کردم…
“ترسم”زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان مرد عالم را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشتر می شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم… دراین هنگام خداوند فرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟
او همان نوزادی ست که جان مادرش را در بیابان گرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود…
از عزرائیل پرسیدند:
زمانی که جان آدمها را میگرفتی تا بحال گریه کردی؟
عزرائیل جواب داد:
یک بارخندیدم،
یک بار گریه کردم
و یک بار ترسیدم.
“خنده ام” زمانی بود که به من فرمان داده شد جان مَردی را بگیرم، او را در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم و جانش را گرفتم..
“گریه ام” زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی را بگیرم، او را در بیابانی گرم و بی آب و علف یافتم که در حال زایمان بود.. منتظر ماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم… دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه در آن بیابان سوخت و گریه کردم…
“ترسم”زمانی بود که خداوند به من امر کرد جان مرد عالم را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشتر می شد و زمانی که جانش را می گرفتم از درخشش چهره اش وحشت زده شدم… دراین هنگام خداوند فرمود:
میدانی آن عالم نورانی کیست؟
او همان نوزادی ست که جان مادرش را در بیابان گرفتی.
من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که با وجود من، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود…
مآه (1403/8/10 , 19:40) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
دلم
گویی چو موج
از خود گریزان است...
گویی چو موج
از خود گریزان است...
مآه (1403/8/10 , 19:08) مآه تاریکی شب ، با نورت روشن🌙 |
هر شب به یادت میکشم از سینه آهی
آتش بیار شعر هایم روبه راهی؟
آتش بیار شعر هایم روبه راهی؟
در کل: 15432