نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | kakojavad (1398/11/10 , 19:24) desert |
چند وقت پیش یه جا مهمونی رفتیم سر شام یهو دیدیم زن صابخونه هی سرفه میکنه و نفس بالا نمیاد داد میزنه"فاضلاب,فاضلاب,فاضلاب"ما همه نگاهمون رفت سمت دستشویی و حموم گفتیم حتما فاضلابش زد بالا خواستیم در ریم سمت ما نیاد که یهو دیدیم شوهرش براش آب ریخت گفت بخور عزیزم!
نگو طرف داشت شوهرشو که اسمش"فاضل"بود صدا میزد که براش آب بریزه.بدبخت غذا تو گلوش گیر کرده بود!
نگو طرف داشت شوهرشو که اسمش"فاضل"بود صدا میزد که براش آب بریزه.بدبخت غذا تو گلوش گیر کرده بود!
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/10 , 18:24) |
روزگار عجیبی شده است؛
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است
میترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار
عادت کردهایم!
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است
میترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار
عادت کردهایم!
![]() | Roksana (1398/11/10 , 17:41) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
بیشتر مردم خوبند به شرط این که بدانیم روابط خود را با آنها چگونه تنظیم کنیم...
وقتی حرف میزنیم
بیشتر میخواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را...
کسی که قانع شده باشد
کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمیزند...
فريدون تنكابنی
وقتی حرف میزنیم
بیشتر میخواهیم خودمان را قانع کنیم تا دیگران را...
کسی که قانع شده باشد
کسی که به اندیشه های خود ایمان داشته باشد، اصلا حرف نمیزند...
فريدون تنكابنی
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/10 , 16:28) |
دیگر با کسی بحث نمیکنم
به دیگران به خاطر بی احترامی هایشان
چیزی نمی گویم ، نه بخاطر اینکه احمقم
بخاطر اینکه فهمیده ام
خیلی ها کمتر از آن هستند که
بخواهم کلماتم را حرامشان کنم
به دیگران به خاطر بی احترامی هایشان
چیزی نمی گویم ، نه بخاطر اینکه احمقم
بخاطر اینکه فهمیده ام
خیلی ها کمتر از آن هستند که
بخواهم کلماتم را حرامشان کنم
![]() | ELy (1398/11/10 , 15:48) هستم ولی خستم |
ﺯﻧﻪ ﺗﻮﺧﻮﺍﺏ ﮔﻮﺯﻳﺪ ﺻﺒﺢ
ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ
ﮔﻔﺖ ﺩﻳﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ تو قرعه کشی بانک
206ﺑﺮﺩﻡ .
.
.
.
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺩﻳﺪﻡ
ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻳﻪ ﺑﻮﻗﻲ ﻫﻢ
ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺯﺩﻱ?
??????
ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ
ﮔﻔﺖ ﺩﻳﺸﺐ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﻳﺪﻡ تو قرعه کشی بانک
206ﺑﺮﺩﻡ .
.
.
.
ﺷﻮﻫﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﺩﻳﺪﻡ
ﻧﺼﻔﻪ ﺷﺐ ﻳﻪ ﺑﻮﻗﻲ ﻫﻢ
ﺑﺮﺍﻱ ﻣﺎ ﺯﺩﻱ?
??????
![]() | ★Reza★ (1398/11/10 , 12:54) تُ یــــک نــفـرے امــا بے تــو جــهانــم خــالـیس |
یکی اومدتو پی ویم گفت چقدر پست های سیاسیت باحاله آدرس بده یه جایزه کوچیک برات بفرستم ?
منم خواستم ثواب کنم آدرس همسایمون که بدبخت خیلی نیازمند بودرو دادم ?
امروز دیدم کردنش تو گونی بردنش ??
سهراب منو حلال کن????
منم خواستم ثواب کنم آدرس همسایمون که بدبخت خیلی نیازمند بودرو دادم ?
امروز دیدم کردنش تو گونی بردنش ??
سهراب منو حلال کن????
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1398/11/10 , 09:46) |
?"زندگی، مثلِ نخ کردن سوزن است. گاهی بلد نیستی چیزی را بدوزی، اما چشم هایت آن قدر خوب کار می کند که همان بار اول سوزن را نخ میکنی.
اما هرچقدر پخته تر می شوی،
هرچقدر با تجربه تر میشوی،
هرچقدر بیشتر یاد می گیری که چگونه بدوزی،
چگونه پینه بزنی،
چگونه زندگی کنی؛
تازه آن وقت چشمانت دیگر سو ندارد!...
زندگی همیشه یک چیزی اش کم است...
مشکل اینجاست،
وقتی که هم بلدی بدوزی
هم چشم هایت سو دارند؛
تازه آن موقع می فهمی، نه نخ داری، نه سوزن."
اما هرچقدر پخته تر می شوی،
هرچقدر با تجربه تر میشوی،
هرچقدر بیشتر یاد می گیری که چگونه بدوزی،
چگونه پینه بزنی،
چگونه زندگی کنی؛
تازه آن وقت چشمانت دیگر سو ندارد!...
زندگی همیشه یک چیزی اش کم است...
مشکل اینجاست،
وقتی که هم بلدی بدوزی
هم چشم هایت سو دارند؛
تازه آن موقع می فهمی، نه نخ داری، نه سوزن."
![]() | Roksana (1398/11/10 , 07:47) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
بعضیهایمان یک مرتبه بیدار میشویم، بعضی آهسته و بعضی هیچوقت. اما اگر بیدار شویم، دیگر فکر و نظر دیگران هیچ تأثیری در حالمان ندارد. اینکه وقتی ما را میبینند چشمانشان برق بزند، یا برعکس، پرههای دماغشان با نفرت باز و بسته شود، هیچ اهمیتی ندارد،
مهم فقط این است که خودمان جلوی آینه که میایستیم چه میبینیم...
سمت تاریک کلمات
حسین سناپور
مهم فقط این است که خودمان جلوی آینه که میایستیم چه میبینیم...
سمت تاریک کلمات
حسین سناپور
![]() | Msh024 (1398/11/10 , 05:33) |






در کل: 15936