ظهر بخیر، مهمان ظهر
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 667 668 669 670 671 ... 776 >>
 ELy  (1398/11/21 , 20:52)
هستم ولی خستم
هر مادر ایرانی از آشپزخونه یه تونل به کمد لباس بچههاش داره که برای تامین کهنههای آشپزخونه ازش استفاده میکنه
 Roksana  (1398/11/21 , 20:07)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
برای مشاهده کلیک کنید
 ☆☆GitA☆☆  (1398/11/21 , 19:16)
حالِ خوب میخواهی ؟! یاد بگیر رویِ پایِ خودت بایستی، به خودت تکیه کنی و همه کارهی دنیای خودت باشی.
دلت که گرفت، دنبالِ گوشی برایِ شنیدن و دستی برایِ نوازش نگردی و خودت درمان دردها و بیکسیِ خودت باشی .
از هیچکس توقعی نداشته باش!
توقع داشتن از آدمها، جز اینکه باعث رنجش، و مانعِ ابتکار و خودباوریات باشد نتیجهی دیگری ندارد!
سعی کن فقط روی خودت، و توانمندیهای خودت حساب کنی...
 Faranak  (1398/11/21 , 17:46)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 Faranak  (1398/11/21 , 16:39)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
حماقت یعنی:

توبرای همیشه رفتی

اما

من هنوزتورادوست دارم......
ویرایش توسط Faranak (1398/11/21 , 16:40) [1]
 ELy  (1398/11/21 , 15:56)
هستم ولی خستم
خانوما هرچى .....
با "واي فاي"
با "واي بر"
با "واي مکس"
و
با "واتس آپ"
كار كردين بسه ديگه.....

کم کم وقتشه
با وايتكس
كار كنيين ??

آخه عيد نزدیکه
 Faranak  (1398/11/21 , 14:59)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
زمانی که سرگرمیت بودم

زندگیم بودی.......!!
 Faranak  (1398/11/21 , 14:29)
√ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√
برای مشاهده کلیک کنید
 Roksana  (1398/11/21 , 13:26)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
بررررررررررف میباررررررره
 kakojavad  (1398/11/21 , 12:11)
desert
رفتم پشتبوم که خودکشی کنم پدرم اومد تو حیاط گفت داری چه گوهی میخوری؟ بهش گفتم من دیگه نمیتونم میخام خودمو خلاص کنم پدرم با لحن مهربونی گفت پسرم حداقل بذار اون دو تا کلیهها رو بفروشیم بعد خودکشی کن عزیزم
 ELy  (1398/11/21 , 11:38)
هستم ولی خستم
???
تهرانیه تو هواپیما بوده حوصلش سر میره، گیر میده به جعفر ڪه بغل دستش نشسته بوده...میگه بیا نفرے 2 تا سوال از هم بپرسیم
هر سوالے ڪه تو اشتباه جواب دادے 5 هزار تومن بده بهم




هر سوالے ڪه من اشتباه جواب دادم 50 هزار تومن بهت میدم.جعفر با بے میلے قبول مے ڪنه...
خلاصه طرف شروع میڪنه: فاصله بین زمین و نزدیک ترین ستاره به اون چقدره؟
جعفر بدون فڪر 5 تومن در میاره میده به طرف
حالا جعفر میپرسه: اون چیه ڪه با سه پا از ڪوه بالا میره و با 4 پا میاد پایین؟
طرف یه مدتے فڪر میڪنه...لپ تاپشو چک میڪنه...از بغل دستیاش میپرسه ...خلاصه ڪلے ڪلافه میشه و 50 تومنو پیاده میشه

جعفر سریع 50 تومنو میزاره جیبش
طرف ازش میپرسه: خب حالا اون موجوده چے هست؟
جفر5 تومن در میاره میده بهش...میگه نمے دونم!! ?????????????
 آناستازیا  (1398/11/21 , 10:34)
صورت عروسکی
شب آن شب که عشق پر میزد میان کوچه بازارم

تــو را در کوچه میدیدم که پا در کوچه بگذارم

به یادم هست باران شد تــو این را هم نفهمیدی

من آرام رفتم تا برایت چتر بردارم

تــو می لرزیدی و دستم، چه عاجز میشدم وقتی

تــو را میخاست بنویسد بروی صفحه، خودکارم

میان خویش گم بودی میان عشق و دلتنگی

گمانم صبح فهمیدی که من آن سوی دیوارم

هوا تاریک تر میشد تــو زیر ماه میخواندی

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم

چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم

فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم

از آن پس هرشب این کوچه طنین عشق را دارد

تــو آن سو شعر میخوانی من این سو از تــو سرشارم

سحر از راه میآید تــو در خورشید می گنجی

و من هرروز مجبورم زمان را بی تــو بشمارم

شبانگاهان که برگردی به سویت باز میگردم

اگر چه گفته ام هرشب که این هست آخرین بارم
 kia  (1398/11/21 , 07:48)
ﺩﻟﺘﻨﮕﺘﻢ؛
ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﯾﻦ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﺍﯾﻦ
ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﻧﯿﺴﺖ
 ELy  (1398/11/21 , 06:35)
هستم ولی خستم
الهی
صبح را آفریدے☀️
و ما را خلقتی
دوباره بخشیدے??

خلقت دوباره تو را
در این صبح فرح بخش
و پر نشاط شاکر هستیم
خــــدایا شڪـــرت
صبح زیبای دوشنبہ تون
سرشار از خیر و برکت ??
 $Saman$  (1398/11/21 , 03:38)
""رهگذر""
هوف خدایا شکرت
 ☆☆GitA☆☆  (1398/11/21 , 23:25)
بعد از کفش
بیشترین چیزی که
زیر پا گذاشته میشود
انسانیت است.
 Roksana  (1398/11/20 , 22:52)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
برای مشاهده کلیک کنید
از بندگی زمانه آزاد

غم شاد به ما و ما به غم شاد
 ☆☆GitA☆☆  (1398/11/20 , 22:03)
عشقو با هر کسی تجربه نکن
عشق چیز قشنگیه!
نذار ازش متنفر بشی !
سالها تنها باش،
اما روحتو با کسی قسمت نکن که نمیفهمتت
آنقدر تنها بمون تا اون کسی
که از درونت خبر داره پیدات کنه!
کسی رو پیدا کن که
همیشه به شکل یه چیز نایاب نگات کنه!
یه چیزی......
شبیه معجزه......!!!
 kakojavad  (1398/11/20 , 21:29)
desert
تو تاکسی نشسته بودم بچه بغل مامانش داشت هی جیغ و داد میکرد...
مامانش به من اشاره کرد گفت سیبیلای عمو رو ببین... اگه شیطونی کنی میگم عمو بخوردت?
بچه هم گفت : عمو گوه میخوره

دقیقا نمیدونم چرا باید این اتفاقا واسه من بیفته؟ چرا؟
چرا من باید تویه این قضیه گوه بخورم اخه
خو بچه عرررتو بزن چیکار ب من داری
 ماتادور  (1398/11/20 , 20:40)
برای مشاهده کلیک کنید
در کل: 15505
<< 1 ... 667 668 669 670 671 ... 776 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 39 مهمان