برای عشـق بمــیر ولــی ڪسے را نـڪـش

واســہ عشــق اشــڪـ بـریـز امــا نــذار ڪــسے اشــڪــ تــورو بــبینه...

عشـــق رو، رو قݪــــبت هــڪــ ڪــن ولــی عــشــق رو از ڪـسی نگیر...

بــراے عشـــق جــوووون بــده ، ولـــی فــرار نــــڪــن

بــراے عــشــق رقــابت ڪــن ، ولــی بــا دل عـشــقی؛ نــہ بـا ڪــینه ، نــفرت ، حســووودے...

اگــر اهــل عشــقے ، هیــــچ وقــت عشــقت را تنہا نــذار ...

ســعے ڪن عشــــــــق را بــاور ڪــنے تـــــااااا بــدونــے عــاشـــق بـــوووودن حــــرارت عــشـــق را مــے خــواهــد

...?❤درد عــشـــق درمـــان نـــدارد...?❤

یه مدت بابام گیر داده بود بیا از بیمه ماشین استفاده کنیم
گفتم چطوری آخه ؟
گفت میزنم بهت ، از بیمه پول میگیریم ، نصف نصف
منم قبول کردم
رفتیم تو خیابون اومد با ماشین زد بهم فرار کرد
زنگ زدم گفتم چرا در رفتی؟
گفت یادم رفته بود ، ماشین بیمه نداره

آرزویم برایت این است
که در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن،
آرام قدم برداری برای زندگی!
صبور و محکم و در سکوت!
سکوتی که سرشار از حرفهای ناگفتنیست،
که ارزش بسیاری از کلمات در نگفتن آنان است.
که گاهی هر چقدر هم تلاش کنی برای ثابت کردن خودت
مردم معمولا" آنگونه که دوست دارند تو را خواهند دید
نه آنچه که خود هستی،
و نه واقعیت تو را!
پس آرام گام بردار
با کوله باری از رویاها و افکار و خاطراتت
و در خلوت خود همانی باش که می خواهی...
گاهی ثابت کردن خود برای دیگران هیچ چیز به جز خستگی به دنبال نخواهد داشت.
لبخند بزن و درکنارشان آرام قدم بزن ... برای زندگی!

وقتی تونیستی

زندگی هم نمیخام پس تمومش میکنم.....

سبزه رو از سفره بگیر

ماهی را با خودت بیار

وقتشه بیرون بزنیم / سیزدهمین روز بهار



سیزده بدر و روز طبیعت مبارک بســـت ڪــلابیاے عزیــــز

بالاخره این عیــدنحــسم به پـــایــان رسیــدتف توروش

سخت ترازهمه چی ........

اینه که.......

مخاطبای گوشیتوچک کنی و....

نگاهت روی اسمش بیوفته.......

ولی نتونی بهش زنگ بزنی?!

زنگ زدم دفتر مکارم شیرازی
یه نفر گوشی رو برداشت جواب داد:




جواب شما حرام است
گفتم بزار سوال بپرسم
گفت خود ایت الله نیست گفته فقط حرام کن تا من برگردم???

هووووووووف

شخصیت منو با برخوردم اشتباه نگیر…
شخصیت من چیزیه که من هستم…
اما برخورد من بستگی داره به اینکه تو چی باشی…

****

ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ
ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﻣﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ
ﻭ ﯾﮏ ﻓﻨﺠﺎﻥِ ﺷﻌﺮ
ﻭ ﯾﮏ ﻫﻤﺪﺭﺩ
ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﺪ ﻣﻦ ﺭﺍ
ﮐﻪ ﮔﺬﺭِ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﻐﻤﺎ ﺑﺒﺮﺩ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﭼﺎﯾﻢ ﺳﺮﺩ ﺷﻮﺩ

.
.
.
.
.
.
.

يادش بخير قديما كه شب ميشد ميخوابيديم، الان شب كه ميشه تازه از خواب بيدار ميشيم

قرنطینه ...
ویرایش توسط Roksana (1399/1/13 , 00:08) [1]