نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/8 , 18:01) |
|•من دیر وابسته میشم
ولی خیلی سریع و راحت
از وابستگیم دست میکِشَم!•|
ولی خیلی سریع و راحت
از وابستگیم دست میکِشَم!•|
| آگرین (1399/3/8 , 17:29) |
گاهی لازمه بیخیال احساس شد و به لیاقت فکر کرد
تا بفهمیم چقدر بین احساس و لیاقتامون فاصله افتاده
تا بفهمیم چقدر بین احساس و لیاقتامون فاصله افتاده
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/8 , 16:30) |
|•بعضی از آدما یجوری مزخرفن که باعث میشن ناخودآگاه از کسایی که هم اسم اونا هستنم متنفر بشیم..^_^
•|
•|| FAZi (1399/3/8 , 15:40) |
آخرِ هفته که شد ؛
دلت را به دلِ خیابان بزن ...
با بیخیالیِ جاده همراه شو ... فراموش کن هفته ات چطور گذشت ،
مهم نیست شنبه قرار است چه اتفاقاتی بیفتد ،
و مهم نیست چقدر مشغله رویِ هم تلنبار شده ... روزهایِ رفته را به بادِ فراموشی بسپار ...
و روزهایِ نیامده را به خدا ... چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش ،
جوری که سقفِ دنیا هم اگر ریخت ؛
آب در دلِ لحظه هایت تکان نخورَد ...
آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد ... آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده ؛
به خاطرِ خودش نفس بکشد ... .
دلت را به دلِ خیابان بزن ...
با بیخیالیِ جاده همراه شو ... فراموش کن هفته ات چطور گذشت ،
مهم نیست شنبه قرار است چه اتفاقاتی بیفتد ،
و مهم نیست چقدر مشغله رویِ هم تلنبار شده ... روزهایِ رفته را به بادِ فراموشی بسپار ...
و روزهایِ نیامده را به خدا ... چای ات را کمی آرام تر و سرخوش تر از همیشه بنوش ،
جوری که سقفِ دنیا هم اگر ریخت ؛
آب در دلِ لحظه هایت تکان نخورَد ...
آدم نیاز دارد گاهی عینِ خیالش نباشد ... آدم نیاز دارد برای یک روز هم که شده ؛
به خاطرِ خودش نفس بکشد ... .
| ELy (1399/3/8 , 14:42) هستم ولی خستم |
بزرگ ترین بدی زندگی اینه که
هیچوقت
اون چیزی رو که می خوای
همون لحظه نداریش
یه زمانی بهش میرسی
که دیگه برات مهم نیست!
هیچوقت
اون چیزی رو که می خوای
همون لحظه نداریش
یه زمانی بهش میرسی
که دیگه برات مهم نیست!
| FAZi (1399/3/8 , 14:01) |
تجربه ثابت کرده محبت پررویی میاره

| FAZi (1399/3/8 , 12:58) |
ﺗﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺁﻥ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﺁﺧﺮ .... ﮐﻨﺎﺭ ﺷﯿﺸﻪ ... ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺟﺎﯼ ﺩﻧﯿﺎﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻧﮑﻪ ﻣﭽﺎﻟﻪ ﺷﻮﯼ ﺩﺭ ﺧﻮﺩﺕ !!! ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯽ ... ﺳﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯽ ﺑﻪ ﺷﯿﺸﻪ ﻭ ﺯﻝ ﺑﺰﻧﯽ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭ ....... ﻭ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ !! ﺑﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯼ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﯼ ...! ﺑﻪ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎﯾﺖ ... ﺑﻪ ﺩﻟﺨﻮﺷﯽ ﻫﺎﯾﺖ ... ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﺴﺘﻨﺪ ... ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮﺍتت ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﺖ ﺧﯿﺲ ﺷﻮﺩ، ﺍﺯﺣﻀﻮﺭ ﭘﺮ ﺭﻧﮓ ؛ ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ .... ﯾﮏ ﺁﺭﺯﻭ .... ﯾﮏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ..... ﯾﮏ ﺩﻭﺳﺖ ... ﻭ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﺕ ﮐﺠﺎﺳﺖ !! ؟؟ ﺍﺻﻼ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﻘﺼﺪﯼ ﺩﺍﺭﯼ !! ﻭ ﺩﻟﺖ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﮤ ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﮐﻮﭼﮏ ﺷﻮﺩ ... ﺩﻧﺞ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ... ﻭ ﺁﻩ ﺑﮑﺸﯽ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼِ ﺣﻤﺎﻗﺖ ﻫﺎﻳﺖ ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻫﺎﯾﺖ ... ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﺰﺩﯼ ... ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﯿﮑﺮﺩﯼ ... ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﺑﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ : " ﺍﻯ ﻛﺎﺵ "
| آگرین (1399/3/8 , 12:29) |
آدما عوض نمیشن
بلکه بمرور زمان شناخته میشن
بلکه بمرور زمان شناخته میشن
| AlirezaM (1399/3/8 , 11:58) 《Admin》 |
یه تشکر هم بکنیم از خدا ، که هیچوقت سین نمیکنه


| FAZi (1399/3/8 , 10:47) |
یه لبخندمیتونه خیلی از حس هاروپنهان کنه ؛ترس ،دل شکسته ،ولی یه چیزی رو خوب نشون میده... قدرت .gif)
.gif)
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/8 , 10:16) |
|•بزرگترین سیاست سکوته...
هرکی هرچی پشت سرت و جلوت گفت تا میتونی سکوت کن،
"بی اعتنایی" نسبت به کسی که قصد داره با روانت بازی کنه، از پا درش میاره.•|
هرکی هرچی پشت سرت و جلوت گفت تا میتونی سکوت کن،
"بی اعتنایی" نسبت به کسی که قصد داره با روانت بازی کنه، از پا درش میاره.•|
| MoHaMaD (1399/3/8 , 09:28) ... |
قلک خالی صدا میده



| FAZi (1399/3/8 , 05:51) |
گاهی سکوت بهترین کلام است

| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/8 , 00:58) |
|• اینقدر به خواستها و آرزوهامون که تو زندگی میخواستیم نرسیدیم،
که کلا خواسته هامون عوض شدن
و آرزوهامون تباه •|
که کلا خواسته هامون عوض شدن
و آرزوهامون تباه •|
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/8 , 23:48) |
|•دیگه کم مونده به آدمای باقی مونده اطرافم التماس کنم تو رو خدا تو دیگه خودتو از چشمم ننداز
•|
•|| kakojavad (1399/3/7 , 22:12) desert |
بودا به دهی سفر کرد، زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد،
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید!
بودا به کدخدا گفت:
یکی از دستانت را به من بده
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچکس نمیتواند با یک دست کف بزند!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند...
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد
کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید!
بودا به کدخدا گفت:
یکی از دستانت را به من بده
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچکس نمیتواند با یک دست کف بزند!
بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند...
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/7 , 20:47) |
|•عمیقا به حال آدمهایی که در لحظه زندگی میکنن غبطه میخورم.
یه موهبتیه که هرکسی ازش برخوردار نیست •|
یه موهبتیه که هرکسی ازش برخوردار نیست •|
| SogOol (1399/3/7 , 19:46) |
مَــــن اگر نیکم و گر بَد تو برو خود را باش ^__^
در کل: 15511



خانه
در کل : 0 عضو / 5 مهمان