نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| الیزاسیون (1399/3/17 , 12:19) |
آن روز ماهی که در گوشه ی صحنه آویزان بود مثل پرتقالی رنگ پریده
به نظر میرسید.آن روز،بازیگران هر چه تلاش کردند کسی
نخندید.آن روز،سرزمین رویا ها نامکشوف ماند.وتماشاگران
با دلخوری سالن را ترک کردند.آن روز در صحنه باد
می وزید.دلقک مرده بود.
به نظر میرسید.آن روز،بازیگران هر چه تلاش کردند کسی
نخندید.آن روز،سرزمین رویا ها نامکشوف ماند.وتماشاگران
با دلخوری سالن را ترک کردند.آن روز در صحنه باد
می وزید.دلقک مرده بود.
| kia (1399/3/17 , 11:12) |
ﺍﻏﻠﺐ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ
ﯾﺎﺩ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻥ
ﺷﺨﺺ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ
ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ
ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ
ﺭﻗﺺ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ
ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ
ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻗﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﯾﺎﺩ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﻣﻨﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮ ﮔﺮﺩﻥ ﺁﻥ
ﺷﺨﺺ ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﯾﺎﺩ
ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﺮ ﺍﻭﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺎ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﺎﻧﺪﻧﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺗﺮ ﺍﺯ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﮐﻪ
ﯾﺎﺩﺕ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺑﻪ
ﺭﻗﺺ ﺩﺭ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﺎ
ﺗﻤﺎﻡ ﻗﻠﺐ ﻭ ﺭﻭﺣﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺎ
ﻣﻦ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﺘﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﺎﺭﭼﻮﺏ
ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻗﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ
| AlirezaM (1399/3/17 , 10:25) 《Admin》 |
درویشی به مقامی در آمد که صاحب آن بقعه کریم النفس بود. طایفه اهل فضل و بلاغت در صحبت او هر یکی بذله و لطیفه همیگفتند.
درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده.
یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت.
گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخواندهام به یک بیت از من قناعت کنید.
همگان به رغبت گفتند: بگوی!
گفت:
من گرسنه در برابرم سفره نان
همچون عزبم بر در حمام زنان
یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند.
صاحب دعوت گفت: ای یار! زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان میسازند.
درویش سر بر آورد و گفت:
کوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهی کوفته است
سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
درویش راه بیابان کرده بود و مانده و چیزی نخورده.
یکی از آن میان به طریق ظرافت گفت: تو را هم چیزی بباید گفت.
گفت: مرا چون دیگران فضل و ادبی نیست و چیزی نخواندهام به یک بیت از من قناعت کنید.
همگان به رغبت گفتند: بگوی!
گفت:
من گرسنه در برابرم سفره نان
همچون عزبم بر در حمام زنان
یاران نهایت عجز او بدانستند و سفره پیش آوردند.
صاحب دعوت گفت: ای یار! زمانی توقف کن که پرستارانم کوفته بریان میسازند.
درویش سر بر آورد و گفت:
کوفته بر سفره من گو مباش
گرسنه را نان تهی کوفته است
سعدی - گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان
| $Saman$ (1399/3/17 , 02:38) ""رهگذر"" |
.*.*.*..*.*.*..*.*..*.*.*
| Homa : Hidden (1399/3/17 , 00:46) |
امروز نود و نهمین روزه که گلوم یجوریه 

| Homa : Hidden (1399/3/17 , 00:16) |
کل مملکت به روال عادی برگشته بعد دیجی کالا با ادامه حذف پرداخت در محل به تنهایی داره با کرونا مبارزه میکنه. خسته نباشی مبارز خدا قوت 

| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/17 , 23:38) |
هر قدر که سنم بیشتر می شود
کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم
اهمیت میدهم...
از این رو هرچه قدر مسن تر میشوم
بیشتر از زندگی لذت میبرم.
حذف کردن آدمها از زندگیم
به این معنی نیست که ،از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است،
که برای خودم احترام قائلم...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد
اگر کسانی که روحمان را مسموم می کنند را
رها کرده و
به آرامش پناه ببریم...
زندگی به من آموخت که
هر اشتباهی تاوانی دارد
و هر پاداشی بهایی...
پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود.
کمتر به قضاوت مردم در مورد خودم
اهمیت میدهم...
از این رو هرچه قدر مسن تر میشوم
بیشتر از زندگی لذت میبرم.
حذف کردن آدمها از زندگیم
به این معنی نیست که ،از آنها متنفرم!!
معنای ساده اش این است،
که برای خودم احترام قائلم...
لطف بسیار بزرگی در حق خودمان خواهیم کرد
اگر کسانی که روحمان را مسموم می کنند را
رها کرده و
به آرامش پناه ببریم...
زندگی به من آموخت که
هر اشتباهی تاوانی دارد
و هر پاداشی بهایی...
پنیر مجانی فقط در تله ی موش یافت می شود.
| kia (1399/3/16 , 22:08) |
ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻟﺒﺮﺕ ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﺩﺭ ﮐﻼﺱ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ
ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪﺳﯿﺎﻩ ﮐﺮﺩ :
۱×۹=۱۰
۲×۹=۱۸
۳×۹=۲۷
۴×۹=۳۶
۵×۹=۴۵
۶×۹=۵۴
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺟﻮﯾﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ
:
ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﻋﻤﺪﺍ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺗﺎ
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ ...
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﻣﻦ ۵ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﯾﺪ!
ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩﯾﺪ
ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ
ﺧﻮﺏﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﻪﺳﯿﺎﻩ ﮐﺮﺩ :
۱×۹=۱۰
۲×۹=۱۸
۳×۹=۲۷
۴×۹=۳۶
۵×۹=۴۵
۶×۹=۵۴
ﻭﻗﺘﯽ ﮐﺎﺭﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺶﺟﻮﯾﺎﻥ ﻧﮕﺎﻩ
ﮐﺮﺩ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﺘﻮﺍﻧﺴﺘﻨﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ
ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺧﻨﺪﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﺍﻧﯿﺸﺘﯿﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ
:
ﻣﻦ ﻣﯽﺩﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﻣﯽﺧﻨﺪﯾﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﮕﻮﯾﻢ
ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺍﻭﻝ ﺭﺍ ﻋﻤﺪﺍ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺗﺎ
ﺩﺭﺳﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻣﻬﻢ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺪﻫﻢ ...
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﺪ ﻣﻦ ۵ ﻣﻌﺎﺩﻟﻪ ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ
ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺍﻣﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﻫﯿﭻ ﺍﻫﻤﯿﺘﯽ ﻧﺪﺍﺩﯾﺪ!
ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺑﻪ
ﻣﻦ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﺮﺩﯾﺪ
ﺩﻧﯿﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖﻫﺎ ﻭ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ
ﺧﻮﺏﺗﺎﻥ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﻗﺪﺭﺩﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭ
ﻣﻘﺎﺑﻞ ﯾﮏ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺳﺮﯾﻊ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ
| kakojavad (1399/3/16 , 21:38) desert |
اگر خوشبختی را برای يک ساعت می خواهيد، چرت بزنيد.
اگر خوشبختی را برای يک روز می خواهيد، به پيك نيك برويد.
اگر خوشبختی را برای يک هفته می خواهيد، به تعطيلات برويد.
اگر خوشبختی را برای يک ماه می خواهيد، ازدواج كنيد.
اگر خوشبختی را برای يک سال می خواهيد، ثروت به ارث ببريد.
اگر خوشبختی را برای يک عمر می خواهيد ياد بگيريد كاری را كه انجام می دهيد دوست داشته باشيد.
?استیو جابز
اگر خوشبختی را برای يک روز می خواهيد، به پيك نيك برويد.
اگر خوشبختی را برای يک هفته می خواهيد، به تعطيلات برويد.
اگر خوشبختی را برای يک ماه می خواهيد، ازدواج كنيد.
اگر خوشبختی را برای يک سال می خواهيد، ثروت به ارث ببريد.
اگر خوشبختی را برای يک عمر می خواهيد ياد بگيريد كاری را كه انجام می دهيد دوست داشته باشيد.
?استیو جابز
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/16 , 19:57) |
گاهی خدا آنقدر دلش به حالِ
باورهایِ ساده ی ما می سوزد
كه زمين می زند ما را با همان باورها
و بعد كنارمان می ايستد
دستش را دراز می كند
و ما را از دوباره شروع می كند
با يك زخم
كه يادمان باشد
گاهي سادگی
درماندگی می آورد !!
باورهایِ ساده ی ما می سوزد
كه زمين می زند ما را با همان باورها
و بعد كنارمان می ايستد
دستش را دراز می كند
و ما را از دوباره شروع می كند
با يك زخم
كه يادمان باشد
گاهي سادگی
درماندگی می آورد !!
| AlirezaM (1399/3/16 , 18:49) 《Admin》 |
بخند، همه ی دنیا با تو خواهد خندید
گریه کن ، تنها گریه خواهی کرد.
گریه کن ، تنها گریه خواهی کرد.
| ☆☆GitA☆☆ (1399/3/16 , 16:24) |
#اعتماد مثل دومینو میمونه...
حالا دستت بخوره، پات بخوره، عمدا بزنی یا هرچی...
وقتی ریخت دیگه کار از کار گذشته...
حالا دستت بخوره، پات بخوره، عمدا بزنی یا هرچی...
وقتی ریخت دیگه کار از کار گذشته...
در کل: 15510












خانه
در کل : 0 عضو / 2 مهمان