دیدم دوستم ناراحته !!
بهش گفتم فقط بگو کی اذیتت کرده ؟

بگو تا خودم شلوارشو از پاش دربیارم،





دوستم گفت زر نزن
با خانومم حرفم شده... ?

اصن ديگه روم نميشه تو چشاش نگاه كنم!!!?

يادتونه؟؟؟؟؟
سر جلسه امتحان معلم که از کنارمون رد ميشد دستمونو ميذاشتيم رو جوابايي که نوشتيم.
تا معلمه نفهمه ما چققققدر خنگيم
بگيد نه!! با پُشت دست ميزنم تو دهنتون?

ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ،
ﻭ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﻔﻬﻤﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﯿﭽﮑﺲ
ﻫﺎﯼ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻋﻤﺮﺗﻮ ﺗﻠﻒ ﮐﺮﺩﯼ

چرخ گردون چه بخندد

چه نخندد تو بخند

مشکلی گر سر راه

تو ببندد تو بخند

غصه ها فانی وباقی

 همه زنجیر به هم

گر دلت از ستم

 غصه برنجد تو بخند

#نمیشه غصه مارو یِ لحظه تنها بزاره...

ما خوب یاد گرفتیم در آسمان مثل پرندگان باشیم و در آب مثل ماهیها،
اما هنوز یاد نگرفتیم روی زمین چگونه زندگی کنیم

گاه در زندگی، موقعیت هایی پیش میآید که انسان
باید تاوان دعاهای مستجاب شده خود را بپــردازد.

زندگیمون شده ؛ اشکال نداره،از هیچی که بهتره

بابا لنگ دراز عزیز..
نیاز دارم به اتفاق های خوب...
خسته ام از روزهای سال هایی که تلخی شان هی کش می آید و کش می آید و می آید و تمام نمی شود...
بابا لنگ درازِ من
همین که هستی دوستت دارم ...
حتی سایه ات را که هرگز به آن نمیرسم...

توحق نداری
عاشقِ کسی بمانی که سالهاست رفته
تومالِ کسی نیستی که نیست
توحق نداری
اسمِ دردهای مزمنت راعشق بگذاری
میتوانی مدیونِ زخمهایت باشی اما
محتاجِ آنکه زخمیَت کرده نه!
دست بردار
از این افسانههای بی سر و ته که به نامِ عشق
فرصتِ عشق رااز تو میگیرد,
آنکه تو را زخمیِ خود میخواهد
آدمِ تو نیست
آدم نیست و
توسال هاست
حوای بی آدمی ...
حواست نیست

ولی کاش برمیگشتیم به اونموقع که ته دعواهامون با رفیقامون این بود “اول تو ولم کن تا من ولت کنم

سلامتی چشمه ها که حتی وقتی یه چیز کثیف هم واردشون میشه بعد مدتی باز هم شفاف میشن

نه آرامشت را به چشمى وابسته کن
نه دستت را به دستى دلخوش
چشمها بسته مىشوند و دستها
مُشت مىشوند و تو میمانى و یک
دنیا تنهایى...

آدم از یک جایی به بعد

دیگر خودش را به در و دیوار نمیکوبد

از هر چه هست و نیست شاکی نمیشود، از آدم ها فاصله نمیگیرد

از هیچ کس، دیگر متنفر نمیشود

دیگر گریه نمیکند، غصه نمی خورد، از حرف کسی نمی رنجد

دیگر شعر نمیخواند

موسیقی گوش نمیدهد

به کسی زنگ نمی زند

کسی هم به او زنگ نمی زند

دیگر صدایی، اتفاقی، بوی عطری، اسمی، زنگ تلفنی، نامه ای، خاطره ای

حرفی، یا رنگ پیراهنی حواسش را پرت نمی کند

آدم از یک جایی به بعد، دیگر منتظر نمی ماند

دیگر عجله نمی کند

دیگر حوصله اش سر نمی رود

دیگر بی قرار نمی شود

می دانی؟

آدم از یک جایی به بعد

فقط تماشا میکند...
 

الان که همه ماسک میزنن فهمیدم من تاحالا کر بودم و از لب خونی حرفارو میفهمیدم.

کتاب زندگیت را برای اندکی از افرادی که تو زندگیت هستن بگشا
زیرا همه برای خوندن فصول کتاب زندگیت توی کتاب زندگیت سرک نمیکشن و اکثر اونها از سر کنجکاوی این کار را میکنند

رفتن?♀
همیشه با گُفتـــن
خداحافظ یا?
دست تکان دادن های دیدار آخـَر نیست...?

گاهی
آدم ها با اینکه کنارت هستنـد
اما غـزل خداحافظی را
برایت خوانده اند!

با
نادیده گرفتنشان
بی توجهی ها
بی احترامی ها
و چه بسیارند
مانـدنـی های رفته...!!

یادم آمد که یک بار آقاجان به ماهمنیر گفته بود: خانمجان من یک دانه دل دارم و تو آنقدر بزرگی که دلم را با هزار مشقّت اندازهی داشتنت کردم. دیگر نه چشمم میچرخد نه دلم. هیچ گمان نکنی که مردها دلشان هم که گیر باشد فکر و ذهنشان طبیعیست که بپرد. اصلا! مرد اگر مرد باشد هیچکس جز محبوبش را نمیبیند و نمیخواهد. اگر دید تکلیفش مشخص است...
ودیگرهیچ

بیرونتان را مرتب نکنید،
درونتان را مرتب کنید،
و سپس خواهید دید که بیرونتان نیز مرتب خواهد شد.
آشفتگی بیرونی انعکاس
آشفتگی درونتان است.

?اشو