نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
Nazanin 7 (1400/5/11 , 17:43) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی،
دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی،
بگویی سلام، میآیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی،
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه چیزهای سادهای را ندارد!
دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی،
بگویی سلام، میآیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی،
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه چیزهای سادهای را ندارد!
آگرین (1400/5/11 , 15:20) |
دوستی داشتم که قرار بود رمانی بنویسد در مورد یک پسر ایرانی و یک دختر عراقی، با رابطهای شدیدا عاطفی و در آستانهی ازدواج. جنگ شروع میشود و هشت سال ادامه مییابد. در پایان این دو به رغم وجود زخم جنگ با هم ازدواج میکنند. مضمونِ او این بود «عشق مهمتر از وطن است، زیرا در انتخابِ معشوق اختیار با توست اما در انتخاب وطن، نه»
دوستِ من رمان را شروع کرد و جلوتر که رفت، شخصیتها کمکم راه خودشان را رفتند و ازدواجِ این دو به سرانجام نرسید. یعنی هر کاری کرد، انگار زخمِ جنگ سرِ التیام یافتن نداشت و آن محبتِ سابق در میان آنها رنگ باخته بود. چنین بود که مضمون تبدیل شد به این «وطن از عشق مهمتر است، زیرا معشوق را میتوان عوض کرد، اما وطن را نه.»
کتاب «حرکت در مه»
محمدحسن شهسواری
دوستِ من رمان را شروع کرد و جلوتر که رفت، شخصیتها کمکم راه خودشان را رفتند و ازدواجِ این دو به سرانجام نرسید. یعنی هر کاری کرد، انگار زخمِ جنگ سرِ التیام یافتن نداشت و آن محبتِ سابق در میان آنها رنگ باخته بود. چنین بود که مضمون تبدیل شد به این «وطن از عشق مهمتر است، زیرا معشوق را میتوان عوض کرد، اما وطن را نه.»
کتاب «حرکت در مه»
محمدحسن شهسواری
![]() | Ramin 7 (1400/5/11 , 14:44) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |

آگرین (1400/5/11 , 12:02) |
هنوز میشه تو چشات خیلی چیزا رو پیدا کرد
میشه با گُر گُر دستات خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گمشد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه تو چشم تو آتیش بازی کرد
میشه با چشم تو تیراندازی کرد
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه با چشم تو قدیمی ها رو تازه کرد
...
میشه با گُر گُر دستات خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گمشد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه تو چشم تو آتیش بازی کرد
میشه با چشم تو تیراندازی کرد
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه با چشم تو قدیمی ها رو تازه کرد
...
![]() | piter (1400/5/11 , 11:27) تنهاعی لاتی ترع |
✍بِــه نَظَـــرِ ☜مَــــنْ☞
↺عِـــشق ↻
⇦یـــا وُجــــود نَـــدارِه⇨
یـــا⇠≅ اَپلیــــکِیشِـــنِشْ≅ ⇢
رو مَــــنْ نَـصب نِـمیــشِه✘✘✘
↺عِـــشق ↻
⇦یـــا وُجــــود نَـــدارِه⇨
یـــا⇠≅ اَپلیــــکِیشِـــنِشْ≅ ⇢
رو مَــــنْ نَـصب نِـمیــشِه✘✘✘
آگرین (1400/5/11 , 10:13) |
سلامتی او ن رهگذری که
وقتی از کنارت میگذره
میگه
آروم باش
هنوز خدا رو داریم همه مون!!
بیاینکه بدونه درد من چیه
ویرایش توسط آگرین (1400/5/11 , 10:13) [1]
وقتی از کنارت میگذره
میگه
آروم باش
هنوز خدا رو داریم همه مون!!
بیاینکه بدونه درد من چیه
ویرایش توسط آگرین (1400/5/11 , 10:13) [1]
![]() | Ramin 7 (1400/5/11 , 08:12) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |
صبحِ خود را با جملهٔ...
«تیر تو تنبلی» آغاز کن!
در این صبحِ سسکی
به بیرون برو و از طبیعت لذت ببر
اگر هم نمیتوانی به طبیعت بروی
در خانه ** بزن و لذت ببر...
بعد از ** خودت را جمع کن و کار کن
همچون مردانِ *** تنگ...
تا موفق شوی
صبحتون بخیر??
#انگیزشی
«تیر تو تنبلی» آغاز کن!
در این صبحِ سسکی
به بیرون برو و از طبیعت لذت ببر
اگر هم نمیتوانی به طبیعت بروی
در خانه ** بزن و لذت ببر...
بعد از ** خودت را جمع کن و کار کن
همچون مردانِ *** تنگ...
تا موفق شوی
صبحتون بخیر??
#انگیزشی
![]() | Ramin 7 (1400/5/11 , 23:59) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |
عشق واقعی مثل شاش میمونه. هرچقدر هم بهش بی تفاوت باشی باز کل وجودتو میگیره.
دنبال شاش واقعی زندگیتون باشید?
شبتون بخیر ?
دنبال شاش واقعی زندگیتون باشید?
شبتون بخیر ?
![]() | piter (1400/5/10 , 20:25) تنهاعی لاتی ترع |
جای خالیت چه بلایی سر قلبم آورد
جای شونت روی زانوی خودم خوابم برد
دلم ازت چه بد زخمی خورد
من که برم حال بد تو خوب میشه
من که برم دردای تو تموم میشه
بی خیالش من که دلم موند پیشت
♪♪♪
من رو به راه میشم عزیزم میخوابه آتیشم عزیزم
اشکامو که کامل بریزم خوب میشه این قلب مریضم
هر جای شهرو بی تو گشتم از هر خیابونی گذشتم
چشمای بارونیمو بستم هی بی هوا دراومد اشکم
♪♪♪
واسه حرفایی که خوردم به تو خرده نمیگیرم
خودمو قبل تو کشتم به یه مرده نگو بی رحم
بی رحم
♪♪♪
من رو به راه میشم عزیزم میخوابه آتیشم عزیزم
اشکامو که کامل بریزم خوب میشه این قلب مریضم
هر جای شهرو بی تو گشتم از هر خیابونی گذشتم
چشمای بارونیمو بستم هی بی هوا دراومد اشکم
ویرایش توسط piter (1400/5/10 , 20:25) [1]
جای شونت روی زانوی خودم خوابم برد
دلم ازت چه بد زخمی خورد
من که برم حال بد تو خوب میشه
من که برم دردای تو تموم میشه
بی خیالش من که دلم موند پیشت
♪♪♪
من رو به راه میشم عزیزم میخوابه آتیشم عزیزم
اشکامو که کامل بریزم خوب میشه این قلب مریضم
هر جای شهرو بی تو گشتم از هر خیابونی گذشتم
چشمای بارونیمو بستم هی بی هوا دراومد اشکم
♪♪♪
واسه حرفایی که خوردم به تو خرده نمیگیرم
خودمو قبل تو کشتم به یه مرده نگو بی رحم
بی رحم
♪♪♪
من رو به راه میشم عزیزم میخوابه آتیشم عزیزم
اشکامو که کامل بریزم خوب میشه این قلب مریضم
هر جای شهرو بی تو گشتم از هر خیابونی گذشتم
چشمای بارونیمو بستم هی بی هوا دراومد اشکم
ویرایش توسط piter (1400/5/10 , 20:25) [1]
Nazanin 7 (1400/5/10 , 19:56) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |


آگرین (1400/5/10 , 19:18) |
شعور و شخصیت مهم ترین آپشن برای یک انسانه
زیبایی رو اسب هم داره
قد بلند رو ظرافه هم داره
هیکل فیت رو کانگورو هم داره!
وقتی انسان شخصیت داشته باشه بقیش درست شدنیه!!!
زیبایی رو اسب هم داره
قد بلند رو ظرافه هم داره
هیکل فیت رو کانگورو هم داره!
وقتی انسان شخصیت داشته باشه بقیش درست شدنیه!!!
آگرین (1400/5/10 , 17:38) |
به این فکر نکن از خیلیا زندگیت سطح پایینتره
به این فکر کن همون پایین از نظر شخصیت شعور و خیلی چیزا از اونایی که خودشونو از نظر پولشون ازت بالاتر میدونن بالاتری
به این فکر کن همون پایین از نظر شخصیت شعور و خیلی چیزا از اونایی که خودشونو از نظر پولشون ازت بالاتر میدونن بالاتری
Nazanin 7 (1400/5/10 , 17:03) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
در زندگی از دوباره شروع کردن نترس،
چون این بار از اول شروع نمیکنی،
از "تـــجــربـــه" شروع میکنی . .
چون این بار از اول شروع نمیکنی،
از "تـــجــربـــه" شروع میکنی . .
roya (1400/5/10 , 14:30) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
دلت را بِتِکان
اشتباهاتت وقتی افتاد
روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لابه لای
اشتباههایت یک تجربه
را بیرون بکش
قاب کن بزن به دیوار دلت
اشتباه کردּن اشتباه نیست
در اشتباه ماندنּ اشتباه است
اشتباهاتت وقتی افتاد
روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لابه لای
اشتباههایت یک تجربه
را بیرون بکش
قاب کن بزن به دیوار دلت
اشتباه کردּن اشتباه نیست
در اشتباه ماندنּ اشتباه است
kia (1400/5/10 , 13:07) |
وقتی از آدم های زندگیت میرنجی حتی اگه بگی بخشیدمش یه چیزی ته دلت میمونه...!!!
کینه نیست یه جای زخمه یه چیزی که
نمیزاره اوضاع مثل قبل بشه...!!!
هرچقدر تلاش کنی خودت رو بزنی به اون راه و بگی نه بی فایدست...!!!
یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش همیشه درد میکنه
کینه نیست یه جای زخمه یه چیزی که
نمیزاره اوضاع مثل قبل بشه...!!!
هرچقدر تلاش کنی خودت رو بزنی به اون راه و بگی نه بی فایدست...!!!
یه چیزی این وسط از بین رفته و جای خالیش همیشه درد میکنه
آگرین (1400/5/10 , 12:38) |
با سلام خدمت همه گی
عرضم به حضورتون در روز جشن تولد بست کلاب عزیز قصد داریم فعل زدن رو برداریم و تو کوچه پس کوچه های بست راه بیافتیم ببینیم اهالی در چه حالن
و کمی با فعل زدن فارسی با اهالی شوخی کنیم
******
خاله راحیلم در حالی که با هم زن مواد کیک تولد رو هم میزنه زیر لب هم میگه
باید خوب درستش کنم تا بقیه نزنن تو ذوقم و بگن تو که ادعا میکردی دستپختت خوبه زدی کیکو خراب کردی
الی که برای رفتن به جشن تولد محله آماده میشه با وسایل آرایشیش سر و کله میزنه
یه کم از این ریمل میزنه خوشش نمیاد پاک میکنه یه کم از اون یکی میزنه!
رامین که نهارشو زده بر بدن حالا حسابی چرتش گرفته و دلش میخواد یه چرت حسابی بزنه اما سر و صدای بچه های بیرون این اجازه رو نمیده
پا میشه سرشو از پنجره میبره بیرون داد میزنه چتونه سر ظهری برید خونه هاتون بابا من باید صبح آفتاب نزده بزنم بیرون دنبال کار و گرفتاری!
فاطمه و مهسا یه گوشه زیر سایه نشستن و حسابی سرگرم گپ زدنن
بریم جلوتر ببینیم چی میگن
فاطمه" باید غذای محله رو بار بزاریم علیرضا بیاد سر بزنه ببینه هیچی آماده نیست حسابی قاطی میکنه
مهسا "قاطی میکنه که بکنه من که نزده به سرم تو این گرما پاشم برم غذا هم بزنم
زهرا نفس نفس زنان از راه میرسه و میشینه کنارشون
کمی که خودشو باد میزنه میگه
آفتاب لامسب مستقیم میزنه و تا مغز استخونتو میپزه امسال واقعا وحشتناک گرم شده
راستی شنیدید ... قصد داره ... رو تور بزنه!!!!؟؟
ولی اونا رو ولش دلم میخواد با یه چیزی بزنم تو سر ... انگار زده به سرش هی به پر و پاچه من میپیچه!!
از اونجا هم میزنیم کوچه دسته چپی که نازنین رو میبینیم که نشسته و با خودش میگه
"نمیدونم چه بلاگی بزنم کدوم متن قشنگتره اونو انتخاب کنم!!
میترا قدم زنان و سرخوش از اون طرف پیداش میشه. اما انگار بکل تو خیالاته و انگار پرنده خیالش پر زده به جایی که آقا ماهان نشسته و تو فکر اینه که هرجور شده پول و پله ای به هم بزنه و بره خواستگاری میترا و یه زندگی حسابی رو شروع کنن و میگه
"آخ اگه بشه یه عروسی حسابی هم راه میندازم و یه شیرینی توووپ هم میدم به کل اهالی بست!
از یه سر بالایی میگذریم و وارد یه منطقه تقریبا نیمساز میشیم که پرنده هم بنظر پر نمیزنه ولی چرا ظاهرا کاکو جواد اینجاست!
کاکو جواد در حالی که با یه مشت سیم سر و کله میزنه میگه
"اه اینم زد زیر قولش و نیومد ببینیم چکار باید کرد . نمیگه عامو این وقت ظهری که پرنده هم پر نمیزنه من بیکارم اون پسر رو بکشم اینجا مش از تشنگی له له بزنی که منو با این یارو آشنا کردی!!!
بعد از گفتن خسته نباشید و خدا قوت به کاکو جواد گرامی از اونجا هم میگذریم
خوب به تیدا میرسیم که دور از همه نشسته و کتابی رو ورق میزنه و حسابی لبخند میزنه و سرگرم مطالعست
از پیش اون هم آروم میگذریم تا خلوتشو به هم نزنیم
عذرا یه گوشه نشسته و درحالی که رنگها رو با هم قاطی میکنه میگه
باید یه نقاشی خوب آماده کنم تا تو مسابقه بست از همه جلو بزنم و کل جایزه رو قر بزنم واسه خودم!
ضمن خسته نباشید به عذرای عزیز و آرزوی موفقیت براش از اونجا هم میگذریم
داداش علی رو میبینیم که در حال فکر کردن به تغییرات و بِروز رسانی سایت به آهنگی گوش میده که یکی با سنتور میزنه
ما که هرجای محله سر سرزده سر زدیم نوازنده رو نشناختیم خودش بیاد جار بزنه ببینیم کی هستش!
فازی روی تاب پارک نشسته و حسابی در نت مشغول گشت زدن و دانلود کردن جزوات و کتب برای نوشتن پایاننامه ی عالیشه برای اونم آرزوی موفقیت میکنیم
فرانک در حال آمپول زدن به یکی از بچه های شرور منطقه ی دیگه ایه که اومده دخترای گل بست رو دید زده و چندتا از پسرای باغیرت بست کلاب با لگد و مشت حسابی زدن و لت و پارش کردن. مرسی پسرا دمتون گرم
امید هم با ماشین کل بست رو چرخ میزنه و برمیگرده خونه تا نهار بخوره و کمی استراحت کنه
محمد هم مشغول تیپ زدن برای جشن امشبه
کاکو شیرازی هم میگه باید وقت بلاگ نازی تموم شد یه بلاگ بزنم کل ملت رو آتیش بزنم با خوراکی های خوشمزم
به این ترتیب کل بست رو یه دور زدیم و حالا یه بشکن میزنیم به فعل زدن تا بزنه بره خونش و همگی دست زنان و قهقهه زنان میریم تا برای جشن بست خودمونو آماده کنیم و برای جشن تولدش کم نزاریم
***********
تولد بست رو به همگی تبریک میگم و از کسایی که اسمشون رو آوردم اگه ناراحت شدن عذر میخوام
دلتون شاد و لبتون خندون
عرضم به حضورتون در روز جشن تولد بست کلاب عزیز قصد داریم فعل زدن رو برداریم و تو کوچه پس کوچه های بست راه بیافتیم ببینیم اهالی در چه حالن
و کمی با فعل زدن فارسی با اهالی شوخی کنیم
******
خاله راحیلم در حالی که با هم زن مواد کیک تولد رو هم میزنه زیر لب هم میگه
باید خوب درستش کنم تا بقیه نزنن تو ذوقم و بگن تو که ادعا میکردی دستپختت خوبه زدی کیکو خراب کردی
الی که برای رفتن به جشن تولد محله آماده میشه با وسایل آرایشیش سر و کله میزنه
یه کم از این ریمل میزنه خوشش نمیاد پاک میکنه یه کم از اون یکی میزنه!
رامین که نهارشو زده بر بدن حالا حسابی چرتش گرفته و دلش میخواد یه چرت حسابی بزنه اما سر و صدای بچه های بیرون این اجازه رو نمیده
پا میشه سرشو از پنجره میبره بیرون داد میزنه چتونه سر ظهری برید خونه هاتون بابا من باید صبح آفتاب نزده بزنم بیرون دنبال کار و گرفتاری!
فاطمه و مهسا یه گوشه زیر سایه نشستن و حسابی سرگرم گپ زدنن
بریم جلوتر ببینیم چی میگن
فاطمه" باید غذای محله رو بار بزاریم علیرضا بیاد سر بزنه ببینه هیچی آماده نیست حسابی قاطی میکنه
مهسا "قاطی میکنه که بکنه من که نزده به سرم تو این گرما پاشم برم غذا هم بزنم
زهرا نفس نفس زنان از راه میرسه و میشینه کنارشون
کمی که خودشو باد میزنه میگه
آفتاب لامسب مستقیم میزنه و تا مغز استخونتو میپزه امسال واقعا وحشتناک گرم شده
راستی شنیدید ... قصد داره ... رو تور بزنه!!!!؟؟
ولی اونا رو ولش دلم میخواد با یه چیزی بزنم تو سر ... انگار زده به سرش هی به پر و پاچه من میپیچه!!
از اونجا هم میزنیم کوچه دسته چپی که نازنین رو میبینیم که نشسته و با خودش میگه
"نمیدونم چه بلاگی بزنم کدوم متن قشنگتره اونو انتخاب کنم!!
میترا قدم زنان و سرخوش از اون طرف پیداش میشه. اما انگار بکل تو خیالاته و انگار پرنده خیالش پر زده به جایی که آقا ماهان نشسته و تو فکر اینه که هرجور شده پول و پله ای به هم بزنه و بره خواستگاری میترا و یه زندگی حسابی رو شروع کنن و میگه
"آخ اگه بشه یه عروسی حسابی هم راه میندازم و یه شیرینی توووپ هم میدم به کل اهالی بست!
از یه سر بالایی میگذریم و وارد یه منطقه تقریبا نیمساز میشیم که پرنده هم بنظر پر نمیزنه ولی چرا ظاهرا کاکو جواد اینجاست!
کاکو جواد در حالی که با یه مشت سیم سر و کله میزنه میگه
"اه اینم زد زیر قولش و نیومد ببینیم چکار باید کرد . نمیگه عامو این وقت ظهری که پرنده هم پر نمیزنه من بیکارم اون پسر رو بکشم اینجا مش از تشنگی له له بزنی که منو با این یارو آشنا کردی!!!
بعد از گفتن خسته نباشید و خدا قوت به کاکو جواد گرامی از اونجا هم میگذریم
خوب به تیدا میرسیم که دور از همه نشسته و کتابی رو ورق میزنه و حسابی لبخند میزنه و سرگرم مطالعست
از پیش اون هم آروم میگذریم تا خلوتشو به هم نزنیم
عذرا یه گوشه نشسته و درحالی که رنگها رو با هم قاطی میکنه میگه
باید یه نقاشی خوب آماده کنم تا تو مسابقه بست از همه جلو بزنم و کل جایزه رو قر بزنم واسه خودم!
ضمن خسته نباشید به عذرای عزیز و آرزوی موفقیت براش از اونجا هم میگذریم
داداش علی رو میبینیم که در حال فکر کردن به تغییرات و بِروز رسانی سایت به آهنگی گوش میده که یکی با سنتور میزنه
ما که هرجای محله سر سرزده سر زدیم نوازنده رو نشناختیم خودش بیاد جار بزنه ببینیم کی هستش!
فازی روی تاب پارک نشسته و حسابی در نت مشغول گشت زدن و دانلود کردن جزوات و کتب برای نوشتن پایاننامه ی عالیشه برای اونم آرزوی موفقیت میکنیم
فرانک در حال آمپول زدن به یکی از بچه های شرور منطقه ی دیگه ایه که اومده دخترای گل بست رو دید زده و چندتا از پسرای باغیرت بست کلاب با لگد و مشت حسابی زدن و لت و پارش کردن. مرسی پسرا دمتون گرم
امید هم با ماشین کل بست رو چرخ میزنه و برمیگرده خونه تا نهار بخوره و کمی استراحت کنه
محمد هم مشغول تیپ زدن برای جشن امشبه
کاکو شیرازی هم میگه باید وقت بلاگ نازی تموم شد یه بلاگ بزنم کل ملت رو آتیش بزنم با خوراکی های خوشمزم
به این ترتیب کل بست رو یه دور زدیم و حالا یه بشکن میزنیم به فعل زدن تا بزنه بره خونش و همگی دست زنان و قهقهه زنان میریم تا برای جشن بست خودمونو آماده کنیم و برای جشن تولدش کم نزاریم
***********
تولد بست رو به همگی تبریک میگم و از کسایی که اسمشون رو آوردم اگه ناراحت شدن عذر میخوام
دلتون شاد و لبتون خندون
در کل: 15822