نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
roya (1400/11/30 , 23:40) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
رویاها بی دلیل نمیمیرن حتما یه قاتلی دارن .gif)
.gif)
roya (1400/11/30 , 23:09) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
برایِ اینکه دوبار نمیری، سویِ کسی که تو را رها کرد بازنگرد . .??
Zahra (1400/11/29 , 18:56) |
مث پنجره ای ک یه عمره تو حسرت بارونه

roya (1400/11/29 , 17:14) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
لقمان حکیم گفت:
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم.
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم.
که هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت:
“مقدار دارو را افزایش بده؟”
من سیصد سال با داروهای مختلف، مردم را مداوا کردم.
و در این مدت طولانی به این نتیجه رسیدم.
که هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست!
کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟
لقمان حکیم لبخندی زد و گفت:
“مقدار دارو را افزایش بده؟”
آگرین (1400/11/29 , 11:01) |
بچه ها حیفم اومد این متن رو با شما اشتراک نزارم متنش یه کم طولانیه ولی جذاب و خواندنی.
********
سلام.
بچه ها حالتون چه طوره؟
آآآآآآآآآآآی نفسکش.
چی بود؟
کی بود؟
من هستم. فرهاد کوهکن.
فرهاد کوهکن؟
آری. آمده ام تا با تیشه ام به جنگت بیایم.
خب چرا آخه. مگه من بیچاره چی کار کردم؟
تو به این شهروز بگو چه کرده شیرینبانو.
شیرینبانو؟
بله جناب شهروز. من هم با فرهاد آمده ام.
خب خدا رو شکر که با هم خوب هستید.
مگر قرار بود خوب نباشیم؟
خب بیخیال. حالا چرا انقدر عصبانی هستید شما دوتا؟
بگذار ابتدا یک ضربه با تیشه ام به سرت بزنم.
نه تو رو خدا یا همون اهورامزدا. من جوونم. آرزو دارم. بابا بیا بشینیم مثل سه تا انسان عاقل با هم حرف بزنیم خب.
راست میگوید فرهادجان. بگذار با گفتمان حلش میکنیم.
خدا خیرت بده شیرین خانم.
این که گفتید یعنی چه جناب شهروز؟
یعنی امیدوارم اهورامزدا برای تو خیر و نیکی در نظر بگیرد.
سپاسگذارم.
حالا نمیخواید بگید من چه کار بدی کردم؟ آقا فرهاد. شما که انقدر عصبانی شدی بگو.
چرا تو و مردم زمانه ی تو به جای گرامی داشتن روز عشق سرزمین خودتان که سپندارمذگان نام دارد روز عشق سرزمینهای دیگر را گرامی میدارید؟ سپندارمذگان هم کهنتر است و هم از آن سرزمین و تمدن خودتان.
خب آخه کسی به ما در بارش خیلی چیزی نگفته. ما کامل این روز و تاریخچش رو نمیدونیم.
دیگر خونم به جوش آمد. بگذار با تیشه ام حسابت را برسم.
بابا بذار کنار اون تیشه رو. خب ندونستن که عیب نیست. نپرسیدن عیبه. من هم دارم میپرسم دیگه. اصلً شیرین خانم شما بگید که این سپندارمذگان تاریخچش چیه؟
باشد میگویم.پس خوب گوش فرا ده.
در ایران باستان در 2000 سال پیش از میلاد مسیح یعنی 2300 قبل از تولد کشیش ولنتاین که روز عشق را به احترامش به نام او نهادند، در میان آریاییها روزی به نام روز عشق با نام سپندارمذگان بوده است که این روز در تاریخ 5 اسپند بوده است. ولی در تاریخ شما امروزیها چون شش ماه اول سالتان 31 روز است این تاریخ به 29 بهمن ماه تغییر کرده است.
خب حالا فرهادخان اگر عصبانی نمیشی میتونم بپرسم که چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
آری میتوانی بپرسی.
عجب گیری کردیما. خب چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
در ایران باستان هر ماه را سی روز میدانستند و همچون ماهها که نامی برای خود داشتند هر یک از این سی روز نیز نامی برای خود داشت. سپندارمذ نام روز پنجم هر ماه بوده است. “سپندارمذ لقب ملی زمین است. سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان سپندارمذ را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. پسوند گان هم به معنی جشن است، و در نتیجه سپندارمذگان به معنی جشن سپندارمذ جشن روز زن و زمین است.
در هر ماه نام یک روز با نام آن ماه یکی میشد که آن روز را جشن میگرفتند. در ماه اسپند نیز روز پنجم را که سپندارمذ بود چون نامش با نام ماه اسپند یکی میشد جشن میگرفتند. سپندارمذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا میپذیرند.
خیلی جالبه ها. چه فرهنگهایی داریم خودمون خبر نداریم. حالا شیرین خانم میشه بگید که توی این روز چه مراسم و آدابی برگذار میشده؟
آری میگویم. خوب گوش فرا ده.
در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز در این روز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده و از آنها اطاعت میکردند.
پس چی میگن که اون موقعها خیلی به زنها احترام گذاشته نمیشده. بابا فرهاد این تیشت رو تمیز کن لا اقل. کل اتاقم خاک و خلی شد آخه.
پوزش میخواهم جناب شهروز. شیرینبانو شما خود بگو که شما زنان در ایران باستان چه جایگاهی داشتید.
به روی چشم فرهاد عزیز.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگی فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند.
خدایا من عاشق این فرهنگ و تمدنمون شدم. حالا ببینم فرهادخان. کادوی شیرین خانم رو خریدی یا نه؟
آری. از روی تختت برخیز میخواهم وی را بر تخت بنشانم.
باشه بیا. اینم تخت من.
فرهاد عزیز بگذار ابتدا من هدیه ی تو را به تو بدهم.
باشد.
خب بچه ها فرهاد کادوش رو گرفت. بهبه چه گلای قشنگی. آخ آخ آخ. اینجاش رو نمیتونم تعریف کنم.
فرهاد جان اینجا خانواده زندگی میکنه ها عزیز من.
خب حالا فرهادخان بیا این طرف شیرینخانم روی تخت بشینه. خب شیرینخانم هم نشست روی تخت. حالا فرهاد کادو رو داره بهش میده.
بهبه. چه گردنبند قشنگی. اینجاش هم دوباره نمیتونم بگم. عجبا. در کل دنبال بهانه هستن این دوتا.
چه میگویی جناب شهروز؟
هیچی بابا. ولش کن. حالا شیرینخانم دستور بده این فرهادخان اطاعت کنه.
باید شام ما را ببرد رستوران.
جااااااااااااااااااان؟
رستورانم میدونی چیه؟
آری.
ولی الآن فهمیدم که این شام درست کردن رو پیچوندن از طرف خانمها هم ریشه ی تاریخی داره ها. راستی منم بیام؟
خیر. من و شیرینبانو میخواهیم خلوت کنیم.
باشه. فقط وسط رستوران مثل اینجا خلوت نکنیدها. منکرات میاد میبردتون.
منکرات دیگر چیست؟
همون گزمه یا داروغه.
آهان. دانستیم. باشد ما دیگر برویم رستوران. از آنجا نیز به زمان خود بازمیگردیم.
باشه. مراقب خودتون باشید. شما نماد عشق ایرانی و پاک هستید.
بدرود.
وایستا بابا. تیشت رو جا گذاشتی. فرهاد بیتیشه که دیگه فرهاد نیست.
ویرایش توسط آگرین (1400/11/29 , 11:01) [1]
********
سلام.
بچه ها حالتون چه طوره؟
آآآآآآآآآآآی نفسکش.
چی بود؟
کی بود؟
من هستم. فرهاد کوهکن.
فرهاد کوهکن؟
آری. آمده ام تا با تیشه ام به جنگت بیایم.
خب چرا آخه. مگه من بیچاره چی کار کردم؟
تو به این شهروز بگو چه کرده شیرینبانو.
شیرینبانو؟
بله جناب شهروز. من هم با فرهاد آمده ام.
خب خدا رو شکر که با هم خوب هستید.
مگر قرار بود خوب نباشیم؟
خب بیخیال. حالا چرا انقدر عصبانی هستید شما دوتا؟
بگذار ابتدا یک ضربه با تیشه ام به سرت بزنم.
نه تو رو خدا یا همون اهورامزدا. من جوونم. آرزو دارم. بابا بیا بشینیم مثل سه تا انسان عاقل با هم حرف بزنیم خب.
راست میگوید فرهادجان. بگذار با گفتمان حلش میکنیم.
خدا خیرت بده شیرین خانم.
این که گفتید یعنی چه جناب شهروز؟
یعنی امیدوارم اهورامزدا برای تو خیر و نیکی در نظر بگیرد.
سپاسگذارم.
حالا نمیخواید بگید من چه کار بدی کردم؟ آقا فرهاد. شما که انقدر عصبانی شدی بگو.
چرا تو و مردم زمانه ی تو به جای گرامی داشتن روز عشق سرزمین خودتان که سپندارمذگان نام دارد روز عشق سرزمینهای دیگر را گرامی میدارید؟ سپندارمذگان هم کهنتر است و هم از آن سرزمین و تمدن خودتان.
خب آخه کسی به ما در بارش خیلی چیزی نگفته. ما کامل این روز و تاریخچش رو نمیدونیم.
دیگر خونم به جوش آمد. بگذار با تیشه ام حسابت را برسم.
بابا بذار کنار اون تیشه رو. خب ندونستن که عیب نیست. نپرسیدن عیبه. من هم دارم میپرسم دیگه. اصلً شیرین خانم شما بگید که این سپندارمذگان تاریخچش چیه؟
باشد میگویم.پس خوب گوش فرا ده.
در ایران باستان در 2000 سال پیش از میلاد مسیح یعنی 2300 قبل از تولد کشیش ولنتاین که روز عشق را به احترامش به نام او نهادند، در میان آریاییها روزی به نام روز عشق با نام سپندارمذگان بوده است که این روز در تاریخ 5 اسپند بوده است. ولی در تاریخ شما امروزیها چون شش ماه اول سالتان 31 روز است این تاریخ به 29 بهمن ماه تغییر کرده است.
خب حالا فرهادخان اگر عصبانی نمیشی میتونم بپرسم که چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
آری میتوانی بپرسی.
عجب گیری کردیما. خب چرا اسم این روز سپندارمذگانه؟
در ایران باستان هر ماه را سی روز میدانستند و همچون ماهها که نامی برای خود داشتند هر یک از این سی روز نیز نامی برای خود داشت. سپندارمذ نام روز پنجم هر ماه بوده است. “سپندارمذ لقب ملی زمین است. سپندارمذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ ایران باستان سپندارمذ را به عنوان نماد عشق می پنداشتند. پسوند گان هم به معنی جشن است، و در نتیجه سپندارمذگان به معنی جشن سپندارمذ جشن روز زن و زمین است.
در هر ماه نام یک روز با نام آن ماه یکی میشد که آن روز را جشن میگرفتند. در ماه اسپند نیز روز پنجم را که سپندارمذ بود چون نامش با نام ماه اسپند یکی میشد جشن میگرفتند. سپندارمذگان جشن زمین و گرامیداشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا میپذیرند.
خیلی جالبه ها. چه فرهنگهایی داریم خودمون خبر نداریم. حالا شیرین خانم میشه بگید که توی این روز چه مراسم و آدابی برگذار میشده؟
آری میگویم. خوب گوش فرا ده.
در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه میدادند. مردان نیز در این روز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده و از آنها اطاعت میکردند.
پس چی میگن که اون موقعها خیلی به زنها احترام گذاشته نمیشده. بابا فرهاد این تیشت رو تمیز کن لا اقل. کل اتاقم خاک و خلی شد آخه.
پوزش میخواهم جناب شهروز. شیرینبانو شما خود بگو که شما زنان در ایران باستان چه جایگاهی داشتید.
به روی چشم فرهاد عزیز.
در باور ایرانى مرد داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگی فراوان ترى است که هر یک از این دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى کشانند. اشوزرتشت خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک را دو معیار اصلى مى داند.
خدایا من عاشق این فرهنگ و تمدنمون شدم. حالا ببینم فرهادخان. کادوی شیرین خانم رو خریدی یا نه؟
آری. از روی تختت برخیز میخواهم وی را بر تخت بنشانم.
باشه بیا. اینم تخت من.
فرهاد عزیز بگذار ابتدا من هدیه ی تو را به تو بدهم.
باشد.
خب بچه ها فرهاد کادوش رو گرفت. بهبه چه گلای قشنگی. آخ آخ آخ. اینجاش رو نمیتونم تعریف کنم.
فرهاد جان اینجا خانواده زندگی میکنه ها عزیز من.
خب حالا فرهادخان بیا این طرف شیرینخانم روی تخت بشینه. خب شیرینخانم هم نشست روی تخت. حالا فرهاد کادو رو داره بهش میده.
بهبه. چه گردنبند قشنگی. اینجاش هم دوباره نمیتونم بگم. عجبا. در کل دنبال بهانه هستن این دوتا.
چه میگویی جناب شهروز؟
هیچی بابا. ولش کن. حالا شیرینخانم دستور بده این فرهادخان اطاعت کنه.
باید شام ما را ببرد رستوران.
جااااااااااااااااااان؟
رستورانم میدونی چیه؟
آری.
ولی الآن فهمیدم که این شام درست کردن رو پیچوندن از طرف خانمها هم ریشه ی تاریخی داره ها. راستی منم بیام؟
خیر. من و شیرینبانو میخواهیم خلوت کنیم.
باشه. فقط وسط رستوران مثل اینجا خلوت نکنیدها. منکرات میاد میبردتون.
منکرات دیگر چیست؟
همون گزمه یا داروغه.
آهان. دانستیم. باشد ما دیگر برویم رستوران. از آنجا نیز به زمان خود بازمیگردیم.
باشه. مراقب خودتون باشید. شما نماد عشق ایرانی و پاک هستید.
بدرود.
وایستا بابا. تیشت رو جا گذاشتی. فرهاد بیتیشه که دیگه فرهاد نیست.
ویرایش توسط آگرین (1400/11/29 , 11:01) [1]
آگرین (1400/11/29 , 08:51) |
روز اسپندارمزد ز اسفندماه
دوستت دارم بگو با هر نگاه
دوستت دارم ز دریا بیشتر
از زمین و از کهکشانها بیشتر
دوستت دارم تو در جان منی
پارهای از جان ایران منی
شاخهای گل پیش دلدارت ببر
بوسهای از گونهی یارت بخر
سیب سرخی هم فراهم آوریم
هر یکی یک بوسه بر رویش زنیم
کین نمادی گشته از اسفندگان
دوستت دارم فراوان تر ز جان
دلبرم ای ماه ایرانی نژاد
سرزمینت را مبر هرگز ز یاد
کین زمین جای سپند مهر بود
جای نیکویان روشن چهر بود
این چنین کن تا که چون بی مایگان
ره نپویی بر ره بیگانگان
سرزمیت را بکوش آباد کن
روز و شب از فر ایران یاد کن
#سیاوش تهرانی
******
روز عشق پارسی گوارای وجودت باد دوست من!!
دوستت دارم بگو با هر نگاه
دوستت دارم ز دریا بیشتر
از زمین و از کهکشانها بیشتر
دوستت دارم تو در جان منی
پارهای از جان ایران منی
شاخهای گل پیش دلدارت ببر
بوسهای از گونهی یارت بخر
سیب سرخی هم فراهم آوریم
هر یکی یک بوسه بر رویش زنیم
کین نمادی گشته از اسفندگان
دوستت دارم فراوان تر ز جان
دلبرم ای ماه ایرانی نژاد
سرزمینت را مبر هرگز ز یاد
کین زمین جای سپند مهر بود
جای نیکویان روشن چهر بود
این چنین کن تا که چون بی مایگان
ره نپویی بر ره بیگانگان
سرزمیت را بکوش آباد کن
روز و شب از فر ایران یاد کن
#سیاوش تهرانی
******
روز عشق پارسی گوارای وجودت باد دوست من!!
Nazanin 7 (1400/11/29 , 00:07) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
قـــربون خنــــــدت برم??
roya (1400/11/28 , 22:12) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
شرایِط واقِعا آدَما رو عَوض میکنِه
آگرین (1400/11/28 , 19:39) |
گیسوی پریشان ز تو و شانه اش از من
افسونگری از چشم تو افسانه اش از من
رخسار دل آرای تو شمع شب تارم
آتش زدن اندر پر پروانه اش از من
خال لب تو دانه دام دل من شد
از گوشه لب چیدن آن دانه اش از من
ساقی تو و صهبای جگرسوز نگاهت
نوشیدن از آن باده مستانه اش از من
گیسوی سیاه تو کمندیست عزیزم
با زلف خوشت, بستن دیوانه اش از من
منظور غزلهای مهاجر شده ای تو
در کنج دلم دادن کاشانه اش از من
#بهروز نبیزاده
افسونگری از چشم تو افسانه اش از من
رخسار دل آرای تو شمع شب تارم
آتش زدن اندر پر پروانه اش از من
خال لب تو دانه دام دل من شد
از گوشه لب چیدن آن دانه اش از من
ساقی تو و صهبای جگرسوز نگاهت
نوشیدن از آن باده مستانه اش از من
گیسوی سیاه تو کمندیست عزیزم
با زلف خوشت, بستن دیوانه اش از من
منظور غزلهای مهاجر شده ای تو
در کنج دلم دادن کاشانه اش از من
#بهروز نبیزاده
Sara (1400/11/28 , 14:26) 𝒃𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒐𝒘𝒏 𝒉𝒆𝒓𝒐 |
امروز کسی محرم اسرار کسی نیـست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویــس قرنــی نیست
هر شیشۀ گلرنــگ عقیق یمنی نیــست
هر سنـــگ و گلی گوهر نایــاب نـگردد
هراحمد و محمود رسول مدنـی نیست
بر مــرده دلان پند مده خویش نیـــازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیــست
خشنود نشــو دشمن اگــر کــرد محبـت
خندیــدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که بـــرادر بــه بــرادر نکند رحــم
بیــگانه بــرای تو بــرادر شدنــی نیـست
?
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
هر مرد شتر دار اویــس قرنــی نیست
هر شیشۀ گلرنــگ عقیق یمنی نیــست
هر سنـــگ و گلی گوهر نایــاب نـگردد
هراحمد و محمود رسول مدنـی نیست
بر مــرده دلان پند مده خویش نیـــازار
زیرا که ابوجهل مسلمان شدنی نیــست
خشنود نشــو دشمن اگــر کــرد محبـت
خندیــدن جلاد ز شیرین سخنی نیست
جایی که بـــرادر بــه بــرادر نکند رحــم
بیــگانه بــرای تو بــرادر شدنــی نیـست
?
آگرین (1400/11/28 , 11:15) |
سکوت کن ... بگذار انسان ها تا انتهای قضاوت
اشتباهشان نسبت به آنچه هستی بروند ...
بگذار نیت های تو را اشتباه بگیرند ...
خیره نگاهشان کن ... /
مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان دیگران
وقتی آن ها از درونت بی خبرندچه
فرقی میکند تو را فرشته خطاب کنند یا شیطان
اگر این دنیا غریب است
تو آشنا باش ...
تو پای خوبی هایت بمان ... اينكه كسى ريا ميكند!
اينكه كسى تمامِ سال را گناه ميكند
اينكه كسى با چه نيتى،
با چه پوششى
با چه وضعیتی
باچه شخصیتی
وبا ....... درمورددیگران قضاوت میکنند
به من و شما هيچ ربطى ندارد
هيچكدام ما،
از دلِ آدمها خبر نداريم
همه ى ما در نهايت،
در چند وجب خاك آرام ميگيريم
همه ى ما در نهايت،
خودمانيم كه پاسخگوى اعمالمان هستيم!!!
اشتباهشان نسبت به آنچه هستی بروند ...
بگذار نیت های تو را اشتباه بگیرند ...
خیره نگاهشان کن ... /
مگر چقدر مهم است درست شناخته شدن در اذهان دیگران
وقتی آن ها از درونت بی خبرندچه
فرقی میکند تو را فرشته خطاب کنند یا شیطان
اگر این دنیا غریب است
تو آشنا باش ...
تو پای خوبی هایت بمان ... اينكه كسى ريا ميكند!
اينكه كسى تمامِ سال را گناه ميكند
اينكه كسى با چه نيتى،
با چه پوششى
با چه وضعیتی
باچه شخصیتی
وبا ....... درمورددیگران قضاوت میکنند
به من و شما هيچ ربطى ندارد
هيچكدام ما،
از دلِ آدمها خبر نداريم
همه ى ما در نهايت،
در چند وجب خاك آرام ميگيريم
همه ى ما در نهايت،
خودمانيم كه پاسخگوى اعمالمان هستيم!!!
![]() | ♡~☆MaHsA☆~♡ (1400/11/28 , 10:37) خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره. |
حال دلتون خوب
کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و
تنهایِ جهان را در آغوش کشید،
برایشان چای ریخت،
کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده،
به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام
در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهایِ خوب در راه اند،
که حالِ همه مان خوب خواهد شد...
• نرگس صرافیان طوفان ?
کاش می شد تمامِ آدم های غمگین و
تنهایِ جهان را در آغوش کشید،
برایشان چای ریخت،
کنارشان نشست و با چند کلامِ ساده،
به لحظاتشان رنگِ آرامش پاشید
و حالشان را خوب کرد.
کاش می شد این را قاطعانه و آرام
در گوشِ تمامِ آدم ها گفت؛ که غم و اندوه، رفتنی است
و روزهایِ خوب در راه اند،
که حالِ همه مان خوب خواهد شد...
• نرگس صرافیان طوفان ?
roya (1400/11/28 , 08:31) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
اگه دیدی دنیا برات مفهومی نداره
تحمل کن ،
شاید خودت دنیای کسی باشی…
تحمل کن ،
شاید خودت دنیای کسی باشی…
آگرین (1400/11/27 , 22:48) |
همیش که نباید موند و جنگید. گاهی لازمه رها کرد و رفت.
Sara (1400/11/27 , 09:37) 𝒃𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒐𝒘𝒏 𝒉𝒆𝒓𝒐 |
خوشحالی ینی وقتی دمغی و تو جات خوابیدی حوصله خودتم نداری یهو پیام بیاد ک برو دم در ?
و با این صحنه مواجه بشی ?
اصن عشق ینی تو بقیه اداتم نمیتونن دربیارن ??
مرسی ک هستی
#فاطیم
پ.ن
فقط چاقو ک از ذوق زیاد یادم رفته برش دارم ????
ویرایش توسط Sara (1400/11/27 , 09:37) [1]
و با این صحنه مواجه بشی ?
اصن عشق ینی تو بقیه اداتم نمیتونن دربیارن ??
مرسی ک هستی
#فاطیم
پ.ن
فقط چاقو ک از ذوق زیاد یادم رفته برش دارم ????
ویرایش توسط Sara (1400/11/27 , 09:37) [1]
در کل: 15823