نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | ☆davood☆ (1400/12/13 , 19:51) اقــــــــام حسیـــــن عشقـــــــــه |
با خدا گفتم:
تو ڪہ میدونستـــے میــزاره میره♡...
پـ✞ـس ݼرا گذاشتـے بیاد تو زندگیـܩ
خدا گفـ✿ـت.....!
اونجور مـے گفتღ عـاشقتܩ ↻
ک مـنم بـاورم شـد
تو ڪہ میدونستـــے میــزاره میره♡...
پـ✞ـس ݼرا گذاشتـے بیاد تو زندگیـܩ
خدا گفـ✿ـت.....!
اونجور مـے گفتღ عـاشقتܩ ↻
ک مـنم بـاورم شـد
Nazanin 7 (1400/12/13 , 13:04) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
?عاشــق که میشم..
مث یه پروانه دور شمع عاقل نمیشم...
حتی یه لحظه از فکر تو غافل نمیشم...
بی تو هلال ی ماهم کامل نمیشم...?
ویرایش توسط Nazanin 7 (1400/12/13 , 13:12) [1]
مث یه پروانه دور شمع عاقل نمیشم...
حتی یه لحظه از فکر تو غافل نمیشم...
بی تو هلال ی ماهم کامل نمیشم...?
ویرایش توسط Nazanin 7 (1400/12/13 , 13:12) [1]
roya (1400/12/13 , 11:20) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
چیزی ک نیسی اداشم در نیار… ✋✋
Zahra (1400/12/12 , 18:22) |
از این آهنگ خزا
تنوع بدیم چرت و پرتم بشنویم

Zahra (1400/12/12 , 16:18) |
بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
آب بر آتش تو ریختم و سود نکرد
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
آگرین (1400/12/12 , 12:36) |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی
#حافظ
???? (1400/12/12 , 08:25) 𝒃𝒆 𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒐𝒘𝒏 𝒉𝒆𝒓𝒐 |




آگرین (1400/12/12 , 07:50) |
یکی از مواد مهم قانون جنگ
+ثروت مندا میجنگن برای حفظ قدرت و ثروت
و فقیرا بخاطر اونا کشته میشن تا اونا از جنازه ها بعنوان نردبان برای بالا رفتن از قله های ثروت شهرت و مقام استفاده کنند
ننگ بر جنگ
#جاسوسی که از سردسیر آمد
+ثروت مندا میجنگن برای حفظ قدرت و ثروت
و فقیرا بخاطر اونا کشته میشن تا اونا از جنازه ها بعنوان نردبان برای بالا رفتن از قله های ثروت شهرت و مقام استفاده کنند
ننگ بر جنگ
#جاسوسی که از سردسیر آمد
آگرین (1400/12/11 , 19:20) |
بهت صدمه میزنن
بعد جوری رفتار میکنن
انگار تو به اونا صدمه زدی!!!!
بعد جوری رفتار میکنن
انگار تو به اونا صدمه زدی!!!!
Zahra (1400/12/11 , 13:30) |
کاشکی از عشق میمردم نه در یادت

ویرایش توسط Zahra (1400/12/11 , 13:30) [1]
آگرین (1400/12/11 , 11:05) |
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعلهها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره بشکسته حالم
ز هجرانت بُتا رو به زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
زِ هَر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
ز هجر یار تا کی داغداری؟
بگو تا کی ز شوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارممن آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم
ز هجرت روز و شب فریاد دارم
ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی
#خواننده: حسین کشتکار
تنی نا ساز از شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعلهها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره بشکسته حالم
ز هجرانت بُتا رو به زوالم
منم آن مرغ سرگردان و تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
زِ هَر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست
زبان از یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
ز هجر یار تا کی داغداری؟
بگو تا کی ز شوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم، پریشان روزگارممن آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمریست با امید وصلت
درون سینه آسایش ندارم
ز هجرت روز و شب فریاد دارم
ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی
چرا آشفته کردی روزگارم
عزیزم دارد این دل هم خدایی
#خواننده: حسین کشتکار
Nazanin 7 (1400/12/11 , 10:08) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
♪♪♫♫♪♪♯
دیگه حتی امروز اسم منم یادت نیست
واست مهم نیست میشن چشام به یادت خیس
دیگه انگار واقعا به حالو روز من حواست نیست , حواست نیست
آگرین (1400/12/10 , 19:31) |
ما گدایان خیل سلطانیم
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
#سعدی
(تقدیم به دوستای واقعی و با معرفت)
شهربند هوای جانانیم
بنده را نام خویشتن نبود
هر چه ما را لقب دهند آنیم
گر برانند و گر ببخشایند
ره به جای دگر نمیدانیم
چون دلارام میزند شمشیر
سر ببازیم و رخ نگردانیم
دوستان در هوای صحبت یار
زر فشانند و ما سر افشانیم
مر خداوند عقل و دانش را
عیب ما گو مکن که نادانیم
هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزاردستانیم
تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم
تو به سیمای شخص مینگری
ما در آثار صنع حیرانیم
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم
ترک جان عزیز بتوان گفت
ترک یار عزیز نتوانیم
#سعدی
(تقدیم به دوستای واقعی و با معرفت)
آگرین (1400/12/10 , 09:10) |
کسایی که در حدت نیستن
ضعفاتو به روت میارن
تا به این وسیله عقده هاشون رو تخلیه کنن
پس زیاد ازشون نرنج و سعی کن ضعفاتو کم و کمتر کنی!!
ضعفاتو به روت میارن
تا به این وسیله عقده هاشون رو تخلیه کنن
پس زیاد ازشون نرنج و سعی کن ضعفاتو کم و کمتر کنی!!
در کل: 15824