نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
FAZi (1400/12/25 , 23:08) |
كل زندگيمون شده :
"چيزايي ك بايد ميگفتيم و نگفتيم"!!!
"چيزايي ك بايد ميگفتيم و نگفتيم"!!!

Nazanin 7 (1400/12/24 , 22:08) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |

آگرین (1400/12/24 , 19:39) |
اوج بیوفایی رو باید از مولوی خوند که میگه
دهن من تلخ کنی به دیگران قند دهی!!!
دهن من تلخ کنی به دیگران قند دهی!!!
آگرین (1400/12/24 , 17:18) |
چنین گفت زردشت
بسوزانید بدی را در آتش
تا ز آتش برون آید نیکی پس
!!!!
#فردوسی
سوختن غصه هاتون
تو آتیش
چهارشنبه سوری آرزومه
چهارشنبه سوری سرشار از شادی در پیش روتون
بسوزانید بدی را در آتش
تا ز آتش برون آید نیکی پس
!!!!
#فردوسی
سوختن غصه هاتون
تو آتیش
چهارشنبه سوری آرزومه
چهارشنبه سوری سرشار از شادی در پیش روتون
آگرین (1400/12/24 , 10:24) |
داستان ضرب المثل برو کشکتو بساب
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»!!
میگویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او میگوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد میدهد و میگوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب میرود و پاتیل و پیاله ای میخرد شروع به پختن و فروختن فرنی میکند و چون کار و بارش رواج میگیرد طمع کرده و شاگردی میگیرد و کار پختن را به او میسپارد. بعد از مدتی شاگرد میرود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز میکند و مشغول فرنی فروشی میشود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد میشود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی میرود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم میکند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او میگوید: «تو راز یک فرنیپزی را نتوانستی حفظ کنی حالا میخواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»!!
جک اسمیت (1400/12/24 , 01:03) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
تو زبان ژاپنی یه کلمه ای هست به اسم یوگن (Yugen) که معنیش احساس زیباییِ رازآلوده مثل احساست وقتی به آسمون نگاه میکنی و یهو ماه از پشت ابر بیرون میاد یا با پرسه زدن تو جنگل بدون فکر کردن به برگشتن، درست مثل وقتی که ینفر رو دوست داری امّا نمیدونی چرا انقدر برات جذابه. یوگن؛ تعریفی از زنده بودن روحه .
جک اسمیت (1400/12/23 , 22:20) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچکس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود.
#عباس_معروفی
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود.
#عباس_معروفی
آگرین (1400/12/23 , 10:31) |
چو نیکی کنی ؛ نیکی آید برت
بدی را بدی باشی اندر خورت!!!
#فردوسی
بدی را بدی باشی اندر خورت!!!
#فردوسی
جک اسمیت (1400/12/23 , 08:21) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
هیچوقت نگفتم این مشکل توئه به من ربط نداره.
پابه پای کسی که ازش جدا میشدم گریه میکردم
حتی اگه خودم اون رابطه رو تموم کرده بودم.
هیچوقت نگفتم دیگه به من ربط نداره تو باید بری دکتر.
هزاربار خودم رابطه رو تموم کردم
هزاربارم از رابطه طرد شدم
هردوتاش دردناک بود،اما هیچوقت سعی نکردم چنگ و دندون بگیرم
واسه نگه داشتن هیچ کس و هیچ چیزی.
پرنده تو قفس باشه و بدونی اگه درو باز کنی میره و دیگه نمیاد قشنگ نیست.
قهر باشید و بدونی اون کوتاه بیا نیست و میره برای همیشه قشنگ نیست.
کسی که میخواد بره رو اگه نگه ش داری قشنگ نیست.
یه وقتایی ول کردن،رها کردن،پاکسازی کردن خیلی بهتره !
پابه پای کسی که ازش جدا میشدم گریه میکردم
حتی اگه خودم اون رابطه رو تموم کرده بودم.
هیچوقت نگفتم دیگه به من ربط نداره تو باید بری دکتر.
هزاربار خودم رابطه رو تموم کردم
هزاربارم از رابطه طرد شدم
هردوتاش دردناک بود،اما هیچوقت سعی نکردم چنگ و دندون بگیرم
واسه نگه داشتن هیچ کس و هیچ چیزی.
پرنده تو قفس باشه و بدونی اگه درو باز کنی میره و دیگه نمیاد قشنگ نیست.
قهر باشید و بدونی اون کوتاه بیا نیست و میره برای همیشه قشنگ نیست.
کسی که میخواد بره رو اگه نگه ش داری قشنگ نیست.
یه وقتایی ول کردن،رها کردن،پاکسازی کردن خیلی بهتره !
FAZi (1400/12/22 , 22:25) |
رابطه با آدمها دقیقا مثل رابطه با آتیشه، خیلی فاصله نگیرید تا سرد نشید، خیلی نزدیک نشید تا نسوزید..
جک اسمیت (1400/12/22 , 12:46) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
وقتی یکیو خیلی دوس داری؛ وقتایی که باهاش میگذرونی بدنت شروع میکنه به ترشح دوپامین واکسی توسین و مغزت به این حس عادت میکنه، وقتی از دستش بدی بدن درد میگیری و بدنت خواهان همون مواد شیمیاییه که حالتو خوب کنن به زبونِ ساده تر تو معتاد اون و حسی که بهت داده شدی .
آگرین (1400/12/22 , 10:15) |
چونک تا اقصای هندستان رسید
در بیابان طوطیی چندی بدید
مرکب استانید پس آواز داد
آن سلام و آن امانت باز داد
طوطیی زان طوطیان لرزید بس
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس
شد پشیمان خواجه از گفت خبر
گفت رفتم در هلاک جانور
این مگر خویشست با آن طوطیک
این مگر دو جسم بود و روح یک
این چرا کردم چرا دادم پیام
سوختم بیچاره را زین گفت خام
این زبان چون سنگ و هم آهن وشست
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانک تاریکست و هر سو پنبهزار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
جانها در اصل خود عیسیدمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
گر حجاب از جانها بر خاستی
گفت هر جانی مسیحآساستی
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
صبر باشد مشتهای زیرکان
هست حلوا آرزوی کودکان
هرکه صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپستر رود
#مولوی
در بیابان طوطیی چندی بدید
مرکب استانید پس آواز داد
آن سلام و آن امانت باز داد
طوطیی زان طوطیان لرزید بس
اوفتاد و مرد و بگسستش نفس
شد پشیمان خواجه از گفت خبر
گفت رفتم در هلاک جانور
این مگر خویشست با آن طوطیک
این مگر دو جسم بود و روح یک
این چرا کردم چرا دادم پیام
سوختم بیچاره را زین گفت خام
این زبان چون سنگ و هم آهن وشست
وانچ بجهد از زبان چون آتشست
سنگ و آهن را مزن بر هم گزاف
گه ز روی نقل و گه از روی لاف
زانک تاریکست و هر سو پنبهزار
درمیان پنبه چون باشد شرار
ظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند
عالمی را یک سخن ویران کند
روبهان مرده را شیران کند
جانها در اصل خود عیسیدمند
یک زمان زخمند و گاهی مرهمند
گر حجاب از جانها بر خاستی
گفت هر جانی مسیحآساستی
گر سخن خواهی که گویی چون شکر
صبر کن از حرص و این حلوا مخور
صبر باشد مشتهای زیرکان
هست حلوا آرزوی کودکان
هرکه صبر آورد گردون بر رود
هر که حلوا خورد واپستر رود
#مولوی
roya (1400/12/22 , 05:57) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
خوشبختی
همیشه داشتنِ چیزی نیست.
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشتههاست!
«یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است.
همیشه داشتنِ چیزی نیست.
خوشبختی گاهی لذت عمیق
از نداشتههاست!
«یک نوع رهایی» که شبیه به هیچ چیز نیست؛ و گاهی ساده و غیرقابل تصور است.
roya (1400/12/22 , 23:38) ܩܠܭܘ ߊܨ ܢ̣ߊܚ݅ܓ ܭܘ ࡅ߳ܝ̇ߺܣߊیܨ ܩیܥܼܝ̇ߺܭَܘ . . ? |
زندگیت رنگی می شود
وقتی که تو
شادی را در قلب دیگران نقاشی کنی
وقتی که تو
شادی را در قلب دیگران نقاشی کنی
♕^_^nAfAsi^_^♕ (1400/12/21 , 22:30) |
برام مهم نیست تو راجبم چی فکر میکنی.
مهم اینه که من خودمو میشناسم، خودم میدونم چجور آدمیم، دوس دارم چجوری باشم، چجوری بگردم،
باور کن نظراتت برای من مهم نیست.
چون نظرای تو برای خودته و به من اصن مربوط نمیشه.
.gif)
مهم اینه که من خودمو میشناسم، خودم میدونم چجور آدمیم، دوس دارم چجوری باشم، چجوری بگردم،
باور کن نظراتت برای من مهم نیست.
چون نظرای تو برای خودته و به من اصن مربوط نمیشه.
.gif)
Nazanin 7 (1400/12/21 , 19:55) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
پیشنهاد میکنم معنی فارسی این اهنگ ترکیه ایی رو بخونید عالیه


در کل: 15826