وقت بخیر، مهمان عصر
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 20 21 22 23 24 ... 791 >>
 silent  (1403/11/11 , 08:25)
بیا سر بنهم نشانهایت بشوم

دل منو بردی☺

بزن ریتمو با من
 مـᬼــحســᬼـــن  (1403/11/10 , 22:59)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
وأن قلبك وطني
و قلبِ تو وطن من است.
 kakojavad  (1403/11/10 , 19:55)
desert
بهقول ایپک انگون، نویسندهی ترک :
"دلم نمیخواهد بیرون بروم
دلم نمیخواهد کتاب بخوانم
در خانه بیقرارم
حتی دلم نمیخواهد با کسی حرف بزنم
منتظرم، فقط منتظرم
و دردناکتر از همه این است
که نمیدانم منتظر چه چیزی هستم."
 silent  (1403/11/10 , 17:23)
سلامت ی حال خش☺
 مـᬼــحســᬼـــن  (1403/11/10 , 01:12)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
بدترین نوعِ خودکشی خیال پردازی و امیدوار بودن به چیزاییه که هیچوقت قرار نیست اتفاق بیفته.
 ماهپری  (1403/11/9 , 20:04)
ای خدای مهربان کمکمان کن ما که جز تو پناهی نداریم شفا ده بیماران را
 آراز  (1403/11/9 , 13:22)
بچه ها جون عیدتون مبارک ❤
 آگرین  (1403/11/9 , 23:45)
دلم اون شبا از زمستان رو میخواد که یک دفعه برف با شدت شروع میشد و هر از چند گاهی میرفتیم پشت پنجره یا برای اطمینان بیشتر یه سر میرفتیم حیات و پیشبینی میکردیم که فردا مدرسه بازه یا بسته و چه ذوقی میکردیم که صبحش ماشینای بلندگو دار هوار میکشیدن که مدارس تعطیل و اون روزش جشن ما بودش و اگه مدرسه هم باز بود اولش پکر بودیم و باعث خنده بزرگترا ولی به مدرسه که میرسیدیم بازم اون روز میشد عید بازی.
اون روزا رو واقعا میشه اسمش گذاشت عید.
الآن حتی برف هم نیست و زمستانا به پاییز و بهار بیشتر شبیه تا زمستان
 آگرین  (1403/11/7 , 11:02)
دکتر انوش میگه.
دل بکن تا جون نکنی!!
اما مشخص نمیکنه اونی که دل و جونت بهش گره خورده رو باید چکارکرد دقیقا!
 مهدی  (1403/11/7 , 23:00)
لعنت به فردا که نذاشت امروز را زندگی کنیم.


فقط اینجاش که میگه:بی انصافی نکن به قلب من بی احترامی نکن به غیر من تو انتخابی نکن آهای زیبای بی دل.
ویرایش توسط مهدی (1403/11/7 , 23:02) [1]
 قلب یخی  (1403/11/6 , 22:25)
گوشه چشمی از نگاه خدا برای خوشبختی انسانها کافیست.
گنه کردم گناهی پر ز لذت

کنار پیکری لرزان و مدهوش

خداوندا چه می دانم چه کردم

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

نگه کردم به چشم پر ز رازش

دلم در سینه بی تابانه لرزید

ز خواهش های چشم پر نیازش

در آن خلوتگه تاریک و خاموش

پریشان در کنار او نشستم

لبش بر روی لبهایم هوس ریخت

ز اندوه دل دیوانه رستم

فروخواندم به گوشش قصهٔ عشق :

تو را می خواهم ای جانانهٔ من

تو را می خواهم ای آغوش جانبخش

تو را ، ای عاشق دیوانهٔ من

هوس در دیدگانش شعله افروخت

شراب سرخ در پیمانه رقصید

تن من در میان بستر نرم

به روی سینه اش مستانه لرزید

گنه کردم گناهی پر ز لذت

درآغوشی که گرم و آتشین بود

گنه کردم میان بازوانی

که داغ و کینه جوی و آهنین بود
 آگرین  (1403/11/5 , 09:05)
بچه که بودیم
بزرگترین تهدید خانم جان این بود که چادرشو برداره و بگه خدانگهدار من رفتم و ما چقد از این رفتن میترسیدیم و چقد التماس خانم جان میکردیم که نره
و خانم جان هم چادرشو کنار میزاشت و میموند
کسایی که میاومدن مهمانی و برامون عزیز بودن کفشاشون رو مخفی میکردیم تا بیشتر بمونن و وقتی با هزار قول که زود برمیگردیم کفشاشون رو میآوردیم و میرفتن.
بزرگتر که شدیم یاد زندگی بهمون یاد داد خانم جان خودش نمیخواست بره وگرنه به التماس ما گوش نمیداد
یاد گرفتیم هر مهمون عزیزی که اومد هرچقد هم عزیز باشه آخرش میره.
دیگه کفش کسی رو مخفی نکردیم و از اومدن ها زیاد خوشحال و از رفتن ها چندان ناراحت نشدیم.
یاد گرفتیم آدما هر چند روز هم که بمونن یا به خواست خودشون میرن یا به جبر زمونه
 پرنسس آتیش پارع  (1403/11/4 , 17:09)
یارب ,ز جهان لطف ط کافیست مرا
 آراز  (1403/11/4 , 15:35)
جهانم بودی رفتی جهان تلخ شده است..
 ماهپری  (1403/11/4 , 07:08)
 مهدی  (1403/11/3 , 22:27)
لعنت به فردا که نذاشت امروز را زندگی کنیم.


شبنم خانم
 آگرین  (1403/11/3 , 16:07)
بهای هر تجربه.
زخمی روی قلب
و تارهای موی سفید شدست.
ارزش نداره آدم این بها سنگین رو برای تجارب بی ارزش خرج کنه
 آراز  (1403/11/2 , 12:24)
خوشم میاد ادم نون ذاتشو میخوره تو که مشخصه چیز خوبی گیرت نمیاد.
 Mahsa  (1403/11/2 , 08:45)
خدایا مارا نگا هم با فتحه هم کسره.




#اگ میبینی خیلی گاوی، کف مشهدم ☹️
ویرایش توسط Mahsa (1403/11/2 , 08:47) [1]
 پرنسس آتیش پارع  (1403/11/1 , 20:39)
ع من خوشت نمیاد راتو کج کن ن قیافتو
در کل: 15814
<< 1 ... 20 21 22 23 24 ... 791 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 2 مهمان