نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| 🍫 110 🍪🍓 (امروز, 08:16) |
تو کی هستی که حتی اسمت بیاد غم دنیا رو فراموش میکنم
❤❤
❤❤| تریاق (امروز, 01:35) |
چیزی که افزایش سن بهت یاد میده اینه که ارزش سکوت از بسیاری از حرفها بیشتره.
| Rooney (دیروز, 17:40) |
تو حق منی از همه زندگیم اراده ندارم ازت بگذرم..تحمل ندارم نرو بی دلیل نمیشه نمیره هوات از سرم💔💔
ویرایش توسط Rooney (دیروز, 17:49) [3]

ویرایش توسط Rooney (دیروز, 17:49) [3]
| 🍫 110 🍪🍓 (دیروز, 11:01) |
هنوزم که هنوزه ..... دارم .gif)
درخت خشک و خالیم اومدی برگ من شدی
❤
.gif)
درخت خشک و خالیم اومدی برگ من شدی
❤| Rooney (دیروز, 06:39) |
رامین بی باک-چطور تونستی
| 🅽🅰🅵🅰🆂🅸 (1404/9/25 , 14:27) |
و من ای کاش میتوانستم
این دلِ خسته و غمگین را، دور از چشمِ همگان،
انگار که برای من نیست، کنارِ خیابانی رها کنم.
این دلِ خسته و غمگین را، دور از چشمِ همگان،
انگار که برای من نیست، کنارِ خیابانی رها کنم.
| user (1404/9/24 , 07:15) |
| دوخی زاهدانیوکم (1404/9/22 , 20:24) |
با هیشكی مث خدش رفتار نكن چن دلش میشكنح
| مـᬼــحســᬼـــن (1404/9/20 , 22:27) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
بر من لحظات بسیاری گذشته...
شیرینی های بسیاری تجربه کرده ام و تلخی های بسیاری پشت سر گذاشته ام، آدم های بسیاری را شناخته ام و با آدم های بسیاری همنشین بوده ام...
بی نهایت شاد بوده ام و بی نهایت غمگین. بی نهایت امیدوار و بی نهایت ناامید. بی نهایت عاشق و بی نهایت فارغ.
بی نهایت آرام و بی نهایت، ناآرام.
بی نهایت معمولی و بی نهایت عجیب...
اما... اما... اما... اعتراف میکنم که هیچ زمانی به اندازه ی حالا سرسخت و بی تفاوت و نسبت به احساسات خودم بی رحم نبوده ام!
شیرینی های بسیاری تجربه کرده ام و تلخی های بسیاری پشت سر گذاشته ام، آدم های بسیاری را شناخته ام و با آدم های بسیاری همنشین بوده ام...
بی نهایت شاد بوده ام و بی نهایت غمگین. بی نهایت امیدوار و بی نهایت ناامید. بی نهایت عاشق و بی نهایت فارغ.
بی نهایت آرام و بی نهایت، ناآرام.
بی نهایت معمولی و بی نهایت عجیب...
اما... اما... اما... اعتراف میکنم که هیچ زمانی به اندازه ی حالا سرسخت و بی تفاوت و نسبت به احساسات خودم بی رحم نبوده ام!
| 🍫 110 🍪🍓 (1404/9/20 , 20:14) |
من
تو
ساحل دریا
اهنگ دنس
رقص من و تو
دیوووونگیییی
لب دریا
داااد ووو فریاااد
خوودتووو خالییییی کنی.gif)


تو
ساحل دریا
اهنگ دنس
رقص من و تو
دیوووونگیییی
لب دریا
داااد ووو فریاااد
خوودتووو خالییییی کنی
.gif)


| دوخی زاهدانیوکم (1404/9/19 , 21:15) |
نح چیزی و بح كسی ثابت كن نح كسی و قانح كن فق واس خدط زندگی كن
| دوخی زاهدانیوکم (1404/9/18 , 21:07) |
منو ناراحت نكن باشح؟چون یكی منو ناراحت كنح من میام ب ط میگم ط منو ناراحت كنی من بح کی بگم =[
| مـᬼــحســᬼـــن (1404/9/18 , 13:16) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
خیلی خسته ام
اما به خودم میگم یکم دیگه تحمل کن
شاید فردا بهتر باشه..
یکم دیگه تلاش کن ، شاید همین تلاش آخر راهی جدید به روت باز کنه...
یه بار دیگه دل به دریا بزن شاید همین موج، تورو به ساحل برسونه یه بار دیگه قدم بردار، شاید همین قدم ، خورشید پشت شب رو نشونت بده
اما به خودم میگم یکم دیگه تحمل کن
شاید فردا بهتر باشه..
یکم دیگه تلاش کن ، شاید همین تلاش آخر راهی جدید به روت باز کنه...
یه بار دیگه دل به دریا بزن شاید همین موج، تورو به ساحل برسونه یه بار دیگه قدم بردار، شاید همین قدم ، خورشید پشت شب رو نشونت بده
| دوخی زاهدانیوکم (1404/9/18 , 10:30) |
خدایا ط با ما باش بزار عالمی از ما جدا گردد
| user (1404/9/17 , 05:53) |
| user (1404/9/14 , 15:18) |
پرسیدم کدام قسمت جداشدن از همه سختتر و کشندهتر است؟
گفت شبهایش. گفت روزها آدم سر خودش را یک جوری گرم میکند. اغلب کسی یا چیزی را پیدا میکنی که حواست را از عمق حادثهای که مواجهش شدهای، پرت کند. ولی شب که به خانه میرسی، دیگر هیچکس و هیچچیز نمیتواند جای خالیاش را پر کند. تازه به خاطر میآوری که عفونت زخمهایت رو به وخامتند. به خاطر میآوری از عطر تنش تنها یک شیشه نیمهٔ خالی روی میز اتاق خواب باقی مانده. به خاطر میآوری حولهاش همچنان به قلاب حمام آویزان است. به خاطر میآوری نه چیزی برای شام داری نه تنهایی میلی به خوردن. به خاطر میآوری از خوابیدن روی تخت سردت میترسی. به خاطر میآوری دمخورت فنجانهای قهوهاند و بستههای سیگار و همین و همین. بعد دلت میخواهد به خاطر بیاوری که اصلا چرا زندهای .... دلم میخواهد زنگ بزنم و بگویم اسیر لحظههایی سرد و طولانی شدهام. بگویم روز و شب ندارد، من پر از خالیام. پر از خالی .... پر از خالی …

گفت شبهایش. گفت روزها آدم سر خودش را یک جوری گرم میکند. اغلب کسی یا چیزی را پیدا میکنی که حواست را از عمق حادثهای که مواجهش شدهای، پرت کند. ولی شب که به خانه میرسی، دیگر هیچکس و هیچچیز نمیتواند جای خالیاش را پر کند. تازه به خاطر میآوری که عفونت زخمهایت رو به وخامتند. به خاطر میآوری از عطر تنش تنها یک شیشه نیمهٔ خالی روی میز اتاق خواب باقی مانده. به خاطر میآوری حولهاش همچنان به قلاب حمام آویزان است. به خاطر میآوری نه چیزی برای شام داری نه تنهایی میلی به خوردن. به خاطر میآوری از خوابیدن روی تخت سردت میترسی. به خاطر میآوری دمخورت فنجانهای قهوهاند و بستههای سیگار و همین و همین. بعد دلت میخواهد به خاطر بیاوری که اصلا چرا زندهای .... دلم میخواهد زنگ بزنم و بگویم اسیر لحظههایی سرد و طولانی شدهام. بگویم روز و شب ندارد، من پر از خالیام. پر از خالی .... پر از خالی …

| دوخی زاهدانیوکم (1404/9/14 , 10:39) |
بسیارسخن باید گف,
اماهمین بس است ک ماهم خدایی داریم...
اماهمین بس است ک ماهم خدایی داریم...
| مـᬼــحســᬼـــن (1404/9/14 , 08:29) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
همه چیز میگذره ولی ما دیگه هیچوقت
به این سن برنمیگردیم...
به این سن برنمیگردیم...
| 🍫 110 🍪🍓 (1404/9/13 , 19:11) |

| 🍫 110 🍪🍓 (1404/9/13 , 07:31) |
صبح بخیر عشقم
❤
سیمی چطولی

ویرایش توسط 🍫 110 🍪🍓 (1404/9/13 , 12:04) [1]
❤سیمی چطولی


ویرایش توسط 🍫 110 🍪🍓 (1404/9/13 , 12:04) [1]
در کل: 15559

خانه
در کل : 1 عضو / 4 مهمان