وقت بخیر، مهمان عصر
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 765 766 767 768 769 ... 797 >>
 ماتادور  (1398/9/2 , 06:15)
هعیییییی امان از ادما فضوللللللللللللل
 Homa : Hidden  (1398/9/2 , 01:01)
تو دندون پزشکی نوشته اگه سیر خوردید تماس بگیرید نوبتتونو کنسل کنید، مرتیکه با اون پولی که تو میگیری گهم خورده باشیم نباید کنسل کنیم. : :
 нoda  (1398/9/2 , 00:19)
هر از گاهی یه لگد به چیزیکه ساختی بزن ، اگه درست ساخته باشی خراب نمیشه ، نترس . . .:
 shadi  (1398/9/2 , 23:38)
دست های خــ❤️ــدا باش

برای برآوردن رویای انسان دیگری جز خودت
خنــثی نباش
بی تفـاوت نـباش

اگر دیدی کسی گــره ای دارد وتو راهـش
را می دانی سکوت نکن

اگر دستـت به جایی میرسید دریغ نکن

معجزه زنــدگی دیگران باش
این قانون کائـنات اسـت

معجزه زندگی دیگران که باشی

بی شک کس دیگـری معجزه زندگی
تو خواهد بود
 AtEnA  (1398/9/2 , 23:08)
آدمک آخر دنیاست بخند:)
یه روز سخت که تموم شه
میرم میزنم رو شونه خدا
میگم جنبه رو حال کردی
ان مع العسر یسرا
بعد از هر سختی ،قطعا آسانی ست.:
ویرایش توسط AtEnA (1398/9/2 , 23:18) [1]
 sheida  (1398/9/1 , 21:27)
برای ی مریض کوچلو4ساله دعاکنید ...بدجوری محتاج دعاست
 kakojavad  (1398/9/1 , 20:44)
desert
اصالت یا تربیت خانوادگی؟!

روزی شاه عباس در اصفهان به خدمت عالم زمانه شیخ بهائی رسید. پس از سلام و احوالپرسی از شیخ پرسید:
در برخورد با افراد اجتماع اصالت ذاتیِ آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان.؟
شیخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد همان است ولی به نظر من "اصالت" ارجح است.

و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنید که "تربیت" مهمتر است.

بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ یک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند.
به ناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید، بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید، سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاریک بود.
در این لحظه پادشاه، دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند.
در هنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم "تربیت" از "اصالت" مهمتر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت "تربیت" است.

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند.
شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت این چه حرفیست فردا مثل امروز و امروز هم مثل دیروز!

کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین یاد انجام می شود ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.
لذا شیخ فکورانه به خانه رفت.

او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد.

فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش می دید، زیر لب برای شیخ رجز می خواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد.

در آن هنگام هنگامه ای به پا شد، یک گربه به شرق، دیگری به غرب، آن یکی شمال و این یکی جنوب.
این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا ! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است، گرچه "تربیت" هم بسیار مهم است ولی"اصالت" مهمتر.
یادت باشد با "تربیت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام كرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و "اصالت" خود بر میگردد.


اصالت افراد را نادیده نگیرید.
 AlirezaM  (1398/9/1 , 19:01)
《Admin》
صورت زیبای ظاهر هیچ نیست
ای برادر، سیرت زیبا بیار

" سعدی "
 Rahil  (1398/9/1 , 15:46)
از هر طرف محاصره در عشقت
مردی در حال باز گشت به خانه بود که بهش خبر دادن همسرت را سیل برد...

اونم گفت؛ من همیشه میگفتم بارون رحمته
 Homa : Hidden  (1398/9/1 , 14:49)
این که نو..خت میگه : حال اقتصاد خوب است منو یاد مادرم میندازه که دمپایی دستش بود میگفت بیا نمیزنمت!
:
 Rahil  (1398/9/1 , 14:09)
از هر طرف محاصره در عشقت
درس زیاد می خواندم
و هر جایی که برایم مهم بود
با یک مداد
زیرش خط می کشیدم

"قانون اول نیوتن"
همیشه یکی از سوال های امتحانی بود
قانون جاذبه هم

گفتم جاذبه
یاد چشم های مادرم افتادم
یاد چشم های بی بی
یاد چشم های تو
و چشم...
عضو مهمی ست
اگر نه زن ها
اینقدر با دقت، رو به آینه
زیرش با مداد خط نمی کشیدند ...
 kakojavad  (1398/9/1 , 13:19)
desert
اگه تا سر ماه دوس دختر پیدا نکنم



دیگه میرم عضو بسیج میشم، لااقل بتونم بقیه رو از هم جدا کنم?
 MaHaK  (1398/9/1 , 10:48)
VOorOojaK
میدونی بحث بی جنبه بودن نیس ادم خیلی وقتا انتظارشنیدن ی سری حرفارو از بعضیا نداره : )
 ***mahhsa***  (1398/9/1 , 07:10)
تو اتوبان تهران قم ترافیک بوده،


یکی از رانندهها از یه عابر میپرسه چه خبر شده؟

عابر میگه: يکی از مسئولین رو گروگان گرفتن، گفتن یا 3 میلیارد تومن میدین یا بنزین میریزیم روش و آتیشش میزنیم.


مردم همه اومدن واسه کمک کردن...
راننده میگه: خب تا حالا چقدر کمک شده؟

عابر میگه: دیگه هرکی به وسع خودش...1 لیتر ...2 لیتر

بعضيام كارت سوخت دادند[/bg]
ویرایش توسط ***mahhsa*** (1398/9/1 , 07:10) [1]
 Homa : Hidden  (1398/9/1 , 03:57)
علی عبدالمالکی یه آهنگ داشت توش میگفت
"شبا تا صبح بیدارم، صُبا با قرص میخوابم"

یکی نبود بگه خب دادش اون قرصو شبا بخور ?
:
 нoda  (1398/9/1 , 01:21)
:شاعر میفرماید: 
ارغوان جام عقیقی ب سمن خواهد داد
چشم نرگس ب شقایق نگران خواهد شد

شما ببین استاد چقد داف دورش::
 ELy  (1398/9/1 , 00:51)
هستم ولی خستم
کشتی نساز ای نوح طوفان نخواهد آمد.
بر شوره زار دلها باران نخواهد آمد.

شاید به شعر تلخم، خرده بگیری اما،
جایی که سفره خالیست، ایمان نخواهد آمد!!!
 Homa : Hidden  (1398/9/1 , 00:05)
تنها چیزی که تو این مملکت رو حساب کتاب و برنامه ریزیه پخش مختار نامه قبل محرمه جوری که اون قسمتای عاشوراش دقیقا تو همون روز پخش شه :
:
 kakojavad  (1398/8/30 , 22:48)
desert
چند تا عکس از اعضای خانواده

عین این خانواده با کلاسا چسبوندم رو در یخچال☺️
بابام فقط عکس منو کند
و گفت:
الدنگ من به سن تو بودم دوتا بچه داشتم
همینطوریش به زور تو خونه تحملت میکنم
همین مونده موقع آب خوردنم جلو چشمم باشی
 MaHaK  (1398/8/30 , 21:44)
VOorOojaK
دلیل اکثر مشکلاتمون اینه که پول نداریم و حتی دلیل اینکه پول نداریم هم اینه که پول نداریم، قشنگ گیر افتادیم:
در کل: 15931
<< 1 ... 765 766 767 768 769 ... 797 >>

خانه
در کل : 1 عضو / 5 مهمان