صبح بخیر، مهمان صبح
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 758 759 760 761 762 763 >>
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/31 , 00:16)
زمانی ارتقا پیدا میڪنی ڪه در جواب یڪ آدم احمق ڪلی جواب داشته باشی ولی سڪوت اختیار میڪنی.
 Roksana  (1398/5/31 , 23:27)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
ﺯﻧﻬﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﯼ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﻨﻦ ﮐﻪ:
ﻣﺜﻞ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﺑﺎﻣﺰﻩ....
ﻣﺜﻞ ﺳﮓ ﺑﺎﻭﻓﺎ....
ﻭ ﻣﺜﻞ ﺧﺮﻭﺱ ﺑﺎ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﺎﺷﻪ
ﺍﻣﺎ...
ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﻣﯿﻔﻬﻤﻦ ﻣﺮﺩﺍ ﻣﺜﻞ ﻣﯿﻤﻮﻥ
ﺩﻟﻘﮏ
ﻣﺜﻞ ﺳﮓ ﻫﺎﺭ ﻭ
ﻣﺜﻞ ﺧﺮﻭﺱ ﻫﻤﻪ ﯼ ﻣﺮﻏﺎ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ
ﺩﺍﺭﻥ
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/30 , 12:31)
خیلی حرفا رو نزدیم و ترسیدیم از قضاوت دیگران ..

باختمون اونجا بود که ما به قضاوتهای بی ارزش ،ارزش دادیم...!
 AlirezaM  (1398/5/30 , 10:10)
《Admin》
خود حضرت سلیمان که با حیوونا سلام و احوال پرسی داشت میخوردتشون این گیاه خوارا چیه فازشون من درک نمیکنم
:
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/30 , 23:47)
 
بالاتر از حرمت نون و نمک، 
باید حرمت لحظه هایی که باهم بودیم
رو نگه داریم و خنده هایی که کنارهم داشتیم
 Roksana  (1398/5/29 , 22:58)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
داﺷﺘﻢ ﺁﻧﻼﯾﻦ ﺑﺎﺯﯼ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ
ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﻋﻠﻒ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﯾﻪ
ﻓﺮﺍﻧﺴﻮﯼ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺗﺎﺯﻩ ﺷﺮﺍﺏ
ﺧﻮﺭﺩﻡ. ﺳﺎﻗﻪ ﻃﻼﯾﯿﻤﻮ ﺯﺩﻡ ﺗﻮ ﭼﺎﯾﯽ
ﻭ ﺑﺎﺯﯼ ﺭﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍدم
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/29 , 19:02)
يكى كودكِ تازه متولد شده اش را رها ميكند كنار خيابان
ديگرى شريكِ زندگى اش را ميسپرد به امانِ خدا
آن يكى پدر و مادرش را به خانه سالمندان!
و ما از كودكى با ترس بزرگ ميشويم...
ترس از تنها شدن
ترس از رها شدن
يك نفر بيايد و شجاعت را يادمان دهد!
 Roksana  (1398/5/29 , 18:38)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
ﮐﺎﻓﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺩﻗﯿﻘﺎ ﭘﻮﻝ ﺑﯽ ﻣﮑﺎﻧﯽ
ﻣﻠﺘﻮ ﻣﯿﺨﻮﺭﻥ:
 kakojavad  (1398/5/29 , 15:06)
desert
امروز يه دختره با ذوق و شوق غير قابل وصفي داشت تعريف ميكرد كه يه فالگير بهش گفته تو مهر ماه ازدواج ميكني?


بهش گفتم برو پولتو پس بگير
مهر تو محرم و صفره??




خيلي دلم براش سوخت، داغون شد طفلک ??
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/28 , 21:21)
به سیم آخر ... سال می زنم امشب... !
به کوری چشم دنیا...
که ساز مخالف می زند...
با من....!!!!
 نفس  (1398/5/28 , 20:52)
Flawless
دوستان اگ سیمکارتتون همراه اول #۶۴*١٠٠*رو بزنید اینترنت
رایگان از ١٠٠مگ تا ١٠٠ گیگ میده ازپنج صب فعال میشه تا پنج عصر
 AlirezaM  (1398/5/28 , 18:07)
《Admin》
الان تو ادارات دولتی اونی که از همه بامزهتره راه افتاده توی تمام اتاقها به بقیه میگه: سلام سید عیدی ما یادت نره
و بعدش دور هم جر میخورن از خنده
:
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/28 , 11:11)
هر جا که هستید ، برگردید !
فرقی نمی کند اوایلِ جاده باشید یا وسطِ یک رابطه ی عاشقانه ، فقط برگردید !
این جا هیچ کس شبیهِ حرف هایش نیست...
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/27 , 21:57)
زندگی می گفت
از هر چیز
مقداری به جا می ماند!
دانه های قهوه در شیشه،
چند سیگار در پاکت،
و کمی درد در آدمی ...
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/27 , 20:01)
خدایم!
ای که همیشه عاشقانه مرا هدایت کردی
به تو نیاز دارم ! محتاج آن مهر و عشق بی حد و کرانت هستم.
راه را به من نشان بده
مرا به سویی ببر که تنها خوبی، عشق و پاکی باشد .
از اعماق وجودم فریاد می زنم و تو را برای هدایت می خوانم
هدایت کن !
هدایتم کن به سویی که عشق باشد،
هدایتم کن به سویی که پاکی باشد و خوبی و مهربانی،
هدایتم کن به راهی که انتهایش نور باشد، نوری که از عشق تو می تابد .
هدایتم کن به راهی که آرامش را در قلب و جانم بچشم.
با من باش
مواظب من باش
همراهم باش .
 kakojavad  (1398/5/27 , 18:51)
desert
حکیم بزرگ ژاپنی روی شنها نشسته و در حال مراقبه بود ...
مردی به او نزدیک شد و گفت: مرا به شاگردی بپذیر.
حکیم با انگشت خطی راست بر روی شن کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد با کف دست نصف خط را پاک کرد.
حکیم گفت: برو یک سال بعد بیا.
یک سال بعد باز حکیم خطی کشید و گفت: کوتاهش کن!
مرد این بار نصف خط را با کف دست و آرنج پوشاند.
حکیم نپذیرفت و گفت: برو یک سال بعد بیا.
سال بعد باز حکیم خطی روی شن کشید و از مرد خواست آن را کوتاه کند.
مرد این بار گفت: نمی دانم و از حکیم خواهش کرد تا پاسخ را بگوید.
حکیم خط بلندی کنار آن خط کشید و گفت حالا کوتاه شد.
این حکایت، یکی از رموز فرهنگ ژاپنی ها را در مسیر پیشرفت نشان می دهد.
نیازی به دشمنی و درگیری با دیگران نیست. با رشد و پیشرفت تو، دیگران خود به خود شکست می خورند.
به دیگران کاری نداشته باش؛ کار خودت را درست انجام بده...

با کوتاه کردن دیگران ما بلند نمی شویم و برعکس، بازتاب رفتار ما باعث کوتاهی مان می شود...
 kakojavad  (1398/5/27 , 17:24)
desert
زندگی واقعی رو کوآلاها میکنند
همیشه خدا یه شاخه بغل کردند خوابند هیچ پلنی ام واسه هیچ جای زندگی ندارند
جز اینکه فردا رو کدوم شاخه بخوابم !
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/27 , 07:15)
دِلَم میخوآهَد
خودم رآ از تَنم دربیآوَرَم
بشورَم ،
بِچلآنَم ،
وَ رویِ طنآبِ حیآطِمآن پَهن کُنم .. !
فردآبیآیَم ،
وَ بِبینم که مَرآ
بآد بآ خود بُرده اَست ...
 Roksana  (1398/5/27 , 00:43)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻛﻨﻴﺪ، ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﻻﻳﻖ
ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ
ﺑﺪﻭﻥ ﻛﻨﺎﺭ ﺯﺩﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ، ﺑﺪﻭﻥ
ﺳﺮﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻥ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺑﻪ
ﻗﻠﺐ ﻫﺎﻳﻰ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ
ﺣﺘﻰ ﺍﮔﺮ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺭﻭﺯﻯ ﺑﺎ
ﭼﺸﻤﺎﻧﻰ ﻭﺣﺸﺖ ﺯﺩﻩ ﻭ ﺑﻰ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮ
ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺸﺖ
ﺯﺧﻢ ﻫﺎﻯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﻳﺪ
ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﻯ ﻧﺎﺭﻭﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﻳﻴﺪ
ﻏﺮﻭﺭ ﻭ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﭼﻤﺪﺍﻧﺸﺎﻥ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺠﺎ
ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﻭﻧﺪ، ﺑﺮﻭﻧﺪ
ﺑﮕﺬﺍﺭﻳﺪ ﺑﻪ ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺗﻌﻠﻖ ﺩﺍﺭﻧﺪ
ﺁﺭﺍﻡ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ
ﻭ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ﺍﻳﻦ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺿﺮﻭﺭﻳﺴﺖ
ﺑﺮﺍﻯ ﺑﺪﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻧﻰ ﮔﺮﺍﻧﺒﻬﺎ
ﺑﻌﻀﻰ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﻛﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﻮﺷﻪ ﻯ
ﺑﻮﺩﻧﺸﺎﻥ ﺭﻭﺑﺎﻥ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﻴﺪ
ﺑﻌﻀﻰ ﭼﻴﺰﻫﺎ، ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺎ ﻭ ﺁﺩﻡ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺑﺪﺭﻗﻪ ﻛﻨﻴﺪ، ﺩﺳﺖ ﺗﻜﺎﻥ
ﺩﻫﻴﺪ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺑﺰﻧﻴﺪ
 ☆☆GitA☆☆  (1398/5/27 , 23:47)
آدم های زیادی را می شود دوست داشت.
می شود حسِ خوبِ دوست داشتن را با آنها تجربه کرد، حسِ خوبِ دلبستن، آرامش و تعلُق.
این هنرِ آدم هاست که می توان دوستشان داشت. می توان به آنها اعتماد کرد.
این هنرِ آدم هاست که می توانند به روحِ دوستانشان رسوخ کنند، در قلبشان جا خوش کنند، در خاطرشان نقطه ی روشن باشند،
این هنرِ آدم هاست که در زندگی ات می آیند،
این هنرِ آدم هاست که در زندگی ات می مانند،
این هنرِ آدم هاست که در زندگی ات حسِ خوبِ سر زندگی اند؛
و در این گیر و دار که آدم بودن هنر می خواهد
تو؛
چقدر؛
هنرمندی ...
در کل: 15246
<< 1 ... 758 759 760 761 762 763 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 15 مهمان