نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| $Saman$ (1398/12/17 , 02:41) ""رهگذر"" |
هعی. . . .
| ELy (1398/12/17 , 00:24) هستم ولی خستم |
عشق و رنج دو روی یک سکهاند!
و ارزش عشق به اندازه ی رنجی است که آدم از بابت آن میکشد و اگر عشق همین طور مفت و مجانی پای آدم تمام شود در واقع عشق نبوده و فقط خودش را گول زده ...
و ارزش عشق به اندازه ی رنجی است که آدم از بابت آن میکشد و اگر عشق همین طور مفت و مجانی پای آدم تمام شود در واقع عشق نبوده و فقط خودش را گول زده ...
| آناستازیا (1398/12/17 , 23:47) صورت عروسکی |
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از ان به که ببندی و نپایی
عهد نابستن از ان به که ببندی و نپایی
| ELy (1398/12/17 , 23:17) هستم ولی خستم |
سیگار میکشیدم بابام از کنارم رد شد رفتم گفتم غلط کردم،
گفت چته مرتیکه؟
فهمیدم سیگارو ندیده گفتم روایت داریم هر روز از پدرتون معذرت خواهی کنید ??
گفت چته مرتیکه؟
فهمیدم سیگارو ندیده گفتم روایت داریم هر روز از پدرتون معذرت خواهی کنید ??
| Roksana (1398/12/16 , 22:47) از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست |
| ☆☆GitA☆☆ (1398/12/16 , 20:17) |
رفتن آدما مهم نیست؛
فقط اینکه اعتماد و باورتو به همه آدما
از دست میدی اذیتت میکنه...!
فقط اینکه اعتماد و باورتو به همه آدما
از دست میدی اذیتت میکنه...!
| Faranak (1398/12/16 , 18:34) √ⓢⓤℳⓔⓡ ⓖⓘⓡⓛ√ |
| ELy (1398/12/16 , 18:05) هستم ولی خستم |
این قضیه جالب توی مشهد اتفاق افتاده:
راننده تاکسی بدون مسافر داشته میرفته،یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه.
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه:آقا منو میشناسی؟
راننده میگه: نه
چند متر جلوتر راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه.
مرد مسافر دوباره از راننده میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه: نه شما ؟
مسافر مرد میگه: من عزرائیلم
راننده میگه: برو بابا اُسکول گیر آوردی !!!
یهو خانومه از عقب به راننده میگه: ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه از ترس فرار میکنه!!!
بعد زن و مرده با هم ماشینو میدزدن.
ب افتخار ایرونیا که تو دزدی دست همه دنیا رو از پشت بستین! وطنم پاره تنم ایراااااااااااااااان???????
راننده تاکسی بدون مسافر داشته میرفته،یهو کنار خیابون یه مسافر مرد با قیافه ی مذهبی میبینه کنار میزنه سوارش میکنه و مسافر صندلی جلو میشینه.
یه دقیقه بعد مسافر از راننده تاکسی میپرسه:آقا منو میشناسی؟
راننده میگه: نه
چند متر جلوتر راننده واسه یه مسافر خانوم که دست تکون میده نگه میداره و خانومه عقب میشینه.
مرد مسافر دوباره از راننده میپرسه منو میشناسی؟
راننده میگه: نه شما ؟
مسافر مرد میگه: من عزرائیلم
راننده میگه: برو بابا اُسکول گیر آوردی !!!
یهو خانومه از عقب به راننده میگه: ببخشید آقا شما دارین با کی حرف میزنین؟
راننده تا اینو میشنوه ترمز میزنه از ترس فرار میکنه!!!
بعد زن و مرده با هم ماشینو میدزدن.
ب افتخار ایرونیا که تو دزدی دست همه دنیا رو از پشت بستین! وطنم پاره تنم ایراااااااااااااااان???????
| آناستازیا (1398/12/16 , 16:00) صورت عروسکی |
| ☆☆GitA☆☆ (1398/12/16 , 14:58) |
عزيزِ نداشته ام؛
اندكى صبر...
نوبتِ ما هم ميشود
ميرسد وقتِ عاشقى كردنمان...
به رخ ميكشيم
تمامِ دوست داشتنمان را...
نوبتِ بازىِ آنهاست فعلاً
بيا بنشينيم و تماشايشان كنيم...
اندكى صبر...
نوبتِ ما هم ميشود
ميرسد وقتِ عاشقى كردنمان...
به رخ ميكشيم
تمامِ دوست داشتنمان را...
نوبتِ بازىِ آنهاست فعلاً
بيا بنشينيم و تماشايشان كنيم...
در کل: 15507







.jpg)




.jpg)





.png)
خانه
در کل : 0 عضو / 6 مهمان