نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
تریاق (1399/6/13 , 20:54) |
من مشکلی با دخترم ، پسرم گفتن به سگ و گربههاتون ندارم ولی بی ناموس دیگه چرا منو نشون میدی میگی:خاله؟ ?
![]() | kakojavad (1399/6/13 , 15:04) desert |
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن،
شرط انسان بودن است
عیب را،
در این و آن پیدا مکن
#مولانا
بین گلها، زشت یا زیبا مکن
خوب دیدن،
شرط انسان بودن است
عیب را،
در این و آن پیدا مکن
#مولانا
FAZi (1399/6/13 , 13:24) |
دردی که انسان را به سکوت وا میدارد. بسیار سنگین تر از دردی است که او را به فریاد وا میدارد. و انسانها فقط: به فریاد هم میرسند، نه به سکوت هم!
setel (1399/6/13 , 11:29) پزشک فرعون |
گرگی استخوانی در گلویش گیر کرده بود، بدنبال کسی می گشت که آن را در آورد تا به لک لک رسید و از او درخواست کرد تا او را نجات دهد و در مقابل گرگ مزدی به لک لک بدهد. لک لک منقارش را داخل دهان گرگ کرد و استخوان را درآورد و طلب پاداش کرد. گرگ به او گفت همین که سرت را سالم از دهانم بیرون آوردی برات کافی است. وقتی به فرد نالایقی خدمت می کنی تنها انتظارت این باشد که گزندی از او نبینی.
FAZi (1399/6/13 , 00:28) |
شبتون پرتقالی..❤
![]() | kakojavad (1399/6/13 , 23:41) desert |
يبار با دوتا از دوستام يه قرار سفت و سخت گذاشتيم كه هر روز قبل طلوع آفتاب بريم بدوييم!
روز اول پاشديم رفتيم و وقتی برگشتیم تا ۵عصر خوابیدیم.
و دیگه هیچ وقت این قرار رو به روی همدیگه نیاوردیم?
روز اول پاشديم رفتيم و وقتی برگشتیم تا ۵عصر خوابیدیم.
و دیگه هیچ وقت این قرار رو به روی همدیگه نیاوردیم?
FAZi (1399/6/12 , 22:46) |
برای رفع فشارهای عصبی بايد دو گام برداشت:
گام نخست اينكه برای مسائل جزئی، خود را ناراحت نكنيد، گام دوم اينكه بدانيد همه ی مسائل جزئی هستند.
?آنتونی رابینز
گام نخست اينكه برای مسائل جزئی، خود را ناراحت نكنيد، گام دوم اينكه بدانيد همه ی مسائل جزئی هستند.
?آنتونی رابینز
FAZi (1399/6/12 , 22:05) |
+ دارى چيكار ميكنى!!!؟
- با خودم حساب كتاب ميكنم...
+ چى رو؟
- كارايى كه كردم رو...
+ خلاف كردى!!!؟
- خطايى مرتكب نشدم؛ فقط زندگى عاديم رو كردم...
+ مگه كسى چيزى گفته!؟
- ميگن جرمى مرتكب شدم؛ البته كه خودم بهش اعتقادى ندارم!
+ به چى اعتقاد دارى؟
- فقط خدا!
+ همون واسه كل زندگيت كافيه؛ و خودش باهات حساب كتاب ميكنه!
- انگارى قراره مطابق قانون باهام رفتار شه!
+ قانون رو كيا نوشتن!!!؟
- آدما
+ كدوم آدمى كامله؟
- هيچكى...
+ آفرين؛ فقط خدا كامله! پس از هيچكس و هيچ چيز نترس!
- باشه
+ ميدونى با خودت چند چندى!؟
- آره، تكليفم با خودم روشنه!
+ همون كافيه، پس از زندگيت لذت ببر...
- آروم و قرار ندارم؛ خيلى چيزا رو به پام نوشتن كه مالِ من نيست!
+ كارما... نتيجه اعمال هركس به خودش برميگرده!
- تا حسابمو باهاشون صاف نكنم حالم خوب نميشه!
+ حسابت با خدا صاف باشه...
- پس تكليف اينايى كه نشناخته منو قضاوت ميكنن چى ميشه!؟
+ تو ضامن بد گمانى كسى نيستى! اونا توى برزخ كينه و بخل و حسد گيرن. به آرامش نميرسن؛ تا وقتى كه به خودشون بيان!
- برام گرون تموم شده!!!
+ زندگيت گرون قيمته؛ به حرف مفت آدما نفروشش!
- حله...
+ حله چشاته!
- آرومم كردى...
+ همانا خدا آرامش دهنده قلب هاست!
- با خودم حساب كتاب ميكنم...
+ چى رو؟
- كارايى كه كردم رو...
+ خلاف كردى!!!؟
- خطايى مرتكب نشدم؛ فقط زندگى عاديم رو كردم...
+ مگه كسى چيزى گفته!؟
- ميگن جرمى مرتكب شدم؛ البته كه خودم بهش اعتقادى ندارم!
+ به چى اعتقاد دارى؟
- فقط خدا!
+ همون واسه كل زندگيت كافيه؛ و خودش باهات حساب كتاب ميكنه!
- انگارى قراره مطابق قانون باهام رفتار شه!
+ قانون رو كيا نوشتن!!!؟
- آدما
+ كدوم آدمى كامله؟
- هيچكى...
+ آفرين؛ فقط خدا كامله! پس از هيچكس و هيچ چيز نترس!
- باشه
+ ميدونى با خودت چند چندى!؟
- آره، تكليفم با خودم روشنه!
+ همون كافيه، پس از زندگيت لذت ببر...
- آروم و قرار ندارم؛ خيلى چيزا رو به پام نوشتن كه مالِ من نيست!
+ كارما... نتيجه اعمال هركس به خودش برميگرده!
- تا حسابمو باهاشون صاف نكنم حالم خوب نميشه!
+ حسابت با خدا صاف باشه...
- پس تكليف اينايى كه نشناخته منو قضاوت ميكنن چى ميشه!؟
+ تو ضامن بد گمانى كسى نيستى! اونا توى برزخ كينه و بخل و حسد گيرن. به آرامش نميرسن؛ تا وقتى كه به خودشون بيان!
- برام گرون تموم شده!!!
+ زندگيت گرون قيمته؛ به حرف مفت آدما نفروشش!
- حله...
+ حله چشاته!
- آرومم كردى...
+ همانا خدا آرامش دهنده قلب هاست!
FAZi (1399/6/12 , 21:34) |
ساعت دوازده شب است، او مولانا میخواند و من رمان ورق میزنم. سرش را از روی کتاب بلند میکند و میگوید :« گرسنهام. نیمرو بخوریم ...؟»
میخندم که بخوریم اما تو درست کن !
بلند میشود میرود سمت آشپزخانه. همانطوری که روغن را از توی کابینت برمیدارد و توی ماهی تابه میریزد، میگوید :
« خودت حس میکنی چقدر فرق کردهایی ؟ یادت هست از ساعت هشت شب به بعد خوردن تعطیل میشد ؟ اگر میخواستی بروی مهمانی از صبح لب به غذا نمیزدی ...! »
لبخند میزنم، گذشته با دُورِ تند میآید جلویِ چشمانم، سکانس به سکانس، فریم به فریم، از یک جایی به بعد لبخند میزنم، از همان جا که دیگر نه منتقدی هست نه ممیزی ...
امسال چهل و پنج ساله میشوم اما چهار سال است زندگی میکنم ! چهار سال است برای خودم زندگی میکنم. تحسین دیگران برای هیکل و مدل لباس و رنگ موهایم برایم مهم نیست. چهار سال است لباسی که دوست دارم میپوشم حتی اگر چاقتر نشانم دهد، گشاد، رها، آزاد. همان رنگی که دوست دارم، شاد ...
چهار سال است جاهایی که دوست دارم میروم. با آدمهایی که دوست دارم نشست و برخاست میکنم. برای خودم زندگی میکنم نه دیگران. چهار سال است توی خانهی ما غذاها اسم ندارند، من غذایی که دوست دارم با هر قانون نانوشتهایی که دارم میپزم. سیب زمینی و تخم مرغ تصمیم نمیگیرند که کوکو شوند برای شام، من هر طور دلم بخواهم کوکو درست میکنم حتی اگر دیگران بگویند این اسمش کوکو نیست ...!
از یک جایی به بعد آرامش دست خودمان است، خودمان آن را میسازیم. این به هر سازی رقصیدن برای جلب رضایت دیگران خیلی خوب است، هنرِ آدمهای منعطف است، کار هر کسی هم نیست، قبول !
اما اگر قرار به رقص است حداقل سازش را خودمان انتخاب کنیم، برای خودمان زندگی کنیم. متراژ خانه و ماشین خوب و کار مناسب و پول زیاد اگر به قصد کور کردن دیگران باشد، رفاه ظاهری هم به همراه بیاورد، آرامش حقیقی نمیآورد ...!
خوشبختی و خوشحالی یک جایی توی دل آدم هاست. همینجا، به همین نزدیکی ...!
#مريم_سميع_زادگان
میخندم که بخوریم اما تو درست کن !
بلند میشود میرود سمت آشپزخانه. همانطوری که روغن را از توی کابینت برمیدارد و توی ماهی تابه میریزد، میگوید :
« خودت حس میکنی چقدر فرق کردهایی ؟ یادت هست از ساعت هشت شب به بعد خوردن تعطیل میشد ؟ اگر میخواستی بروی مهمانی از صبح لب به غذا نمیزدی ...! »
لبخند میزنم، گذشته با دُورِ تند میآید جلویِ چشمانم، سکانس به سکانس، فریم به فریم، از یک جایی به بعد لبخند میزنم، از همان جا که دیگر نه منتقدی هست نه ممیزی ...
امسال چهل و پنج ساله میشوم اما چهار سال است زندگی میکنم ! چهار سال است برای خودم زندگی میکنم. تحسین دیگران برای هیکل و مدل لباس و رنگ موهایم برایم مهم نیست. چهار سال است لباسی که دوست دارم میپوشم حتی اگر چاقتر نشانم دهد، گشاد، رها، آزاد. همان رنگی که دوست دارم، شاد ...
چهار سال است جاهایی که دوست دارم میروم. با آدمهایی که دوست دارم نشست و برخاست میکنم. برای خودم زندگی میکنم نه دیگران. چهار سال است توی خانهی ما غذاها اسم ندارند، من غذایی که دوست دارم با هر قانون نانوشتهایی که دارم میپزم. سیب زمینی و تخم مرغ تصمیم نمیگیرند که کوکو شوند برای شام، من هر طور دلم بخواهم کوکو درست میکنم حتی اگر دیگران بگویند این اسمش کوکو نیست ...!
از یک جایی به بعد آرامش دست خودمان است، خودمان آن را میسازیم. این به هر سازی رقصیدن برای جلب رضایت دیگران خیلی خوب است، هنرِ آدمهای منعطف است، کار هر کسی هم نیست، قبول !
اما اگر قرار به رقص است حداقل سازش را خودمان انتخاب کنیم، برای خودمان زندگی کنیم. متراژ خانه و ماشین خوب و کار مناسب و پول زیاد اگر به قصد کور کردن دیگران باشد، رفاه ظاهری هم به همراه بیاورد، آرامش حقیقی نمیآورد ...!
خوشبختی و خوشحالی یک جایی توی دل آدم هاست. همینجا، به همین نزدیکی ...!
#مريم_سميع_زادگان
setel (1399/6/12 , 20:57) پزشک فرعون |
آدماییکه دوسشون داریم از ناراحتیمون مهمترن؛
واسه همین انقدر میبخشیم و فراموش میکنیم تا اینکه اون ناراحتی تبدیل به دلشکستگی بشه
واسه همین انقدر میبخشیم و فراموش میکنیم تا اینکه اون ناراحتی تبدیل به دلشکستگی بشه
FAZi (1399/6/12 , 15:50) |
بعضی وقت ها خوشحالی یک حسه ؛
بعضی وقت ها هم یک تصمیم....
بعضی وقت ها هم یک تصمیم....

setel (1399/6/12 , 09:58) پزشک فرعون |
مردم می گویند که درد کشیدن آدم را شریف و پاک می کند.
این دروغ است!
درد فقط آدمی را بی رحم می کند...
[سامرست موا]
این دروغ است!
درد فقط آدمی را بی رحم می کند...
[سامرست موا]
setel (1399/6/12 , 08:20) پزشک فرعون |
آدم درونگرا مثل آجر تو کوره پزیه
میسوزه گداخته میشه اما صدایی نداره
بعد از اون سرد میشه
سرد و سخت
میسوزه گداخته میشه اما صدایی نداره
بعد از اون سرد میشه
سرد و سخت
![]() | MoHaMaD (1399/6/12 , 07:49) ... |
سلام

setel (1399/6/12 , 06:57) پزشک فرعون |
تو یهدونه از غریبه ضربه میبینی، دهتا از خودی
متاسفانه صدتا از خودت...
متاسفانه صدتا از خودت...
FAZi (1399/6/12 , 00:17) |
اندازه نگه دار که اندازه نکوست هم لایق دشمن است و هم لایق دوست

FAZi (1399/6/12 , 23:05) |
مهم نیست چه تعداد ادم تو زندگیت باشن، تا وقتی که نتونی کنارشون خود واقعیت باشی تنهایی.
setel (1399/6/11 , 17:18) پزشک فرعون |
«سیسألک الله عن کل قلب کسرته»
و خدا درباره ی تمام ِ قلب هایی که شکستی از تو خواهد پرسید.
[وفا دوران]
و خدا درباره ی تمام ِ قلب هایی که شکستی از تو خواهد پرسید.
[وفا دوران]
setel (1399/6/11 , 12:24) پزشک فرعون |
دشوارترین شکنجه این بود
که ما یک به یک
به درون خویش
تبعید شدیم...
که ما یک به یک
به درون خویش
تبعید شدیم...
در کل: 15948