اونجایی که جناب صائب میفرمایین :
«تویی به جای همه،هیچکس به جای تو نیست»
میشه فهمید که چجوری با نبودن یه نفر میشه بین چند میلیارد آدم تنها بود!

بلاتکیفی و انتظار
از مرگ تدریجی دردناکتر است!

خسرو شکیبایی می گفت
بعضی وقت ها یکی طوری تو رو میسوزونه
که هزار نفر نمیتونن خاموشت کنن،
بعضی وقت ها یکی طوری خاموشت میکنه که هزاران نفر نمیتونن روشنت کنن..

پاتریک: دوستم داری؟
باب: نه!
پاتریک: چقدر نه؟

شبتون پرتقالی

یه قسمتی توی مغزمون هست به
اسم«wise mine» که اگه بکارش بگیریم خیلی خوشبخت تریم قسمتی که بهمون یاد میده:
«تو زندگیت آدما باید باشن؛اما محتاج به حضورشون نباشی سخته ولی راز خوشبختی همینه»

زندگی در سه جمله خلاصه میشه
خام بودم
پخته شدم
و سرانجام سوختم!

دردها شاید روزی از یاد بروند
اما کسانی که زخم زدن
گاهی هرگز از یاد نمیروند

شبتون پرتقالی

بدون عشق؛
تمام عبادتها، تنها یک عادتاند.
تمام رقصیدنها، تنها یک نرمشاند.
و تمام موسیقیها، سر و صدایی بیش نیستند

جواد خاک تو مخت اگه بلاگامو دیس کنی

انصاف یعنی تو بدترین شرایط که قرار گرفتی
بهترین شرایطی هم که داشتی یادت نره
و یادت بمونه خدای روزای که در آرامش بودی با خدایی که تو شرایط سخت هستی یکی هست و فقط کافیه به خودش ایمان داشته باشی و فقط از خودش بخوای

زندگیتون سرشار از آرامش و شرایط آروم و وجود خدای مهربون

خورشید هر روز صبح
بخاطر زنده بودن ما
طلوع می کند
سهمت را از زندگی
همین امروز بگیر
صبحت سرشار از شادی ولبخند
و برکت و حاجتی روا شده
صبح زیباتون بخیر بست کلابی ها

من نمیخواهم کسی بیاید که عقلم را سر
جایش بیاورد و منطقم را بالا ببرد یا بگوید چگونه بخند و بپوش و ببین، چگونه باش و نباش، مـن فقط دلم میخواهد، کـسـی بـیـایـد
که بـا او دیــوانــه ی بـهـتـری بـاشــم هـمـیـن ...

شبتون پرتقالی

من مثلا دارم میرم ظرفارو بشورم
یهو بهم بگن«ظرفارو بشور»
همونو برمیگردم
یعنی اعتقاد دارم کاری رو که خودم انجام میدادم چرا بهم گفتی؟!
نمیدونم اسمش لجبازیه یا چی

سخت تر از وقتایی که بقیه تورو نمیفهمن وقتایی که خودت هم خودت رو نمیفهمی..!

مامانم همیشه میگه:
«من ۹ ماه سختی کشیدم تا قلبت شکل بگیره نزار یکی تو ۱۵ ثانیه بشکنه اشو و بره..
قوی باش مثِ من

سعی کن زخمهاتو خودت پانسمان کنی!
دیگران جای پانسمان کردن زخمت
فقط روی زخمت نمک میپاشن!