ظهر بخیر، مهمان ظهر
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 474 475 476 477 478 ... 776 >>
 آگرین  (1399/9/8 , 17:52)
درد ناکترین رفتن ها اونایی هستن که نه
کسی فهمید چرا
نه کسی پرسید چرا
 ELy  (1399/9/8 , 15:13)
هستم ولی خستم
ﻧﻤﮏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ
ﺍﻣﺎ ...
ﻧﻤﮏﭘﺎﺵِ
ﺯﺧﻢﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ
ﻋﺠﯿﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ
ﺍﺯ ﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ
ﻫﻤﺪﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ
ﻧﯿﺎﻣﻮﺧﺘيم
ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
بیایید ...
با عشق
دلی بدست آوریم
 Firoozeh  (1399/9/8 , 08:59)
پزشک فرعون
هرگز با آدمی که از تنها بودن ترسی نداره در نیوفتید؛هربار میبازید!
 AlirezaM  (1399/9/8 , 08:15)
《Admin》
خسته ام، مثل لاکپشتی که یک خیابون رو اشتباه رفته :/
 FAZi  (1399/9/8 , 23:06)
شبتون پرتقالی..
 FAZi  (1399/9/7 , 19:22)
هیچ وقت نمیدانی چقدر قوی هستی تا روزی که قوی بودن، تنها انتخابت باشد..
 pedram  (1399/9/7 , 16:17)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
برای مشاهده کلیک کنید
کرونا نگیره
 ELy  (1399/9/7 , 13:44)
هستم ولی خستم
در این عصر زیبای
?جمعه پاییزی
آرزومندم
?دلتون آرام
تنتون سالم
?زندگیتون شاد
و ساز دنیا کوکِ
?خواستہهای قلبیتون باشہ

?عصرتون بخیر
الهے دل مهربونتون
?هیچ وقت غم و غصه نبینہ
 AlirezaM  (1399/9/7 , 07:32)
《Admin》
کسی که قبل از حرفش میگه "قصد جسارت ندارم"، به احتمال زیاد میخواد جسارت کنه و چه بسا گ.ه.م بخوره :/
 تریاق  (1399/9/7 , 01:43)
او خواست ما هم خواستیم؛ اما خدا نگذاشت
این شهر بی قانون خودش شرعی و عرفی داشت

او خواست من هم خواستم؛ اما چه میشد کرد
وقتی خدا با بندگان خویش مشکل داشت

او خواست من هم خواستم اما –چه میدانم؟-
دست از سرش برداشتم دست از سرم برداشت

دلخوش به رحم باغبان بودیم و دردادرد
این قلتبان تن جلب تنها تبر میکاشت

با جمعه هم حرفی نبود و این دل غافل
هر رند باورمرده را موعود میپنداشت


#علی_اکبر_یاغی_تبار
ویرایش توسط تریاق (1399/9/7 , 01:44) [1]
 ELy  (1399/9/7 , 23:19)
هستم ولی خستم
وفاداری سخت نیست،آدما لاشین
ویرایش توسط ELy (1399/9/7 , 23:19) [1]
 FAZi  (1399/9/6 , 22:16)
شبتون پرتقالی
 FAZi  (1399/9/6 , 21:24)
از یه جایی به بعد میفهمی هیچ چیز مهم نیست جز آرامش
 ELy  (1399/9/6 , 20:31)
هستم ولی خستم
ایکاش یکی باشه بهت بگه، همهی خستگیات یکجا چند؟ …
 AlirezaM  (1399/9/6 , 16:50)
《Admin》
کسی که به خودش اطمینان داره به تعریف کسی احتیاج نداره.
 ELy  (1399/9/6 , 13:03)
هستم ولی خستم
برای مشاهده کلیک کنید
فازی
 Firoozeh  (1399/9/6 , 07:20)
پزشک فرعون
نظافتچی ساختمان یک زن جوان است که هر هفته همراه دخترک ۴-۵ ساله ش می آید....
امروز درست جلوی واحد ما صدای تی کشیدنش قاطی شده بود با گپ زدنش با بچه...
پاورچین، بی صدا، کاملا فضول، رفتم پشت چشمیِ در.
بچه را نشانده بود روی یک تکه موکت روی اولین پله ...
بچه: بعد از اینجا کجا میریم؟
مامان: امروز دیگه هیچ جا، شنبه ها روز خاله بازیه...
کمی بعد بچه می پرسد: فردا کجا میریم؟
مامان با ذوق جواب می دهد: فردا صبح می ریم اون جا که یه بار من رو پله هاش سُر خوردم!
بچه از خنده ریسه می رود....
نمیدانم ساختمان بستنی چیست. ولی در ادامه از ساختمان پاستیل و چوب شور هم حرف می زنند.
بعد بچه یک مورچه پیدا میکند... دوتایی مورچه را هدایت می کنند روی یک تکه کاغذ و توی یک گلدان توی راه پله پیاده اش میکنند که "بره پیش بچه هاش و بگه منو یه دختر مهربون نجات داد تا زیر پا نمونم"
نظافت طبقه ما تمام میشود...
دست هم راه میگیرند و همین طور که می روند طبقه پایین درباره آن دفعه حرف می زنند که توی آسانسور ساختمان بادام زمینی گیر افتاده بودند.

مزه ی این مادرانگی کامم را شیرین می کند.
مادرانگی که به زاییدن و سیر کردن و پوشاندن خلاصه نشده. مادر بودن که به مهدکودک دو زبانه، لباس مارک، کتاب ضدآب و برشتوکِ عسل و بادام نیست.

ساختن دنیای زیبا وسط زشتی ها،
از مادر، مادر می سازد.


?سودابه فرضی
 Roksana  (1399/9/6 , 02:16)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
برای مشاهده کلیک کنید
صبح بخیرررر
 تریاق  (1399/9/6 , 00:58)
فایل: 1606343297.mp4 (1.92 Mb)
...
ویرایش توسط تریاق (1399/9/6 , 01:16) [2]
 FAZi  (1399/9/6 , 00:06)
شبتون پرتقالی...
در کل: 15515
<< 1 ... 474 475 476 477 478 ... 776 >>

خانه
در کل : 0 عضو / 66 مهمان