نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
| Nazanin 7 (1400/5/12 , 13:37) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
خوبی؟ حالت چطوره بی من؟؟ خبر داری ازم بی رَحم
نه نداری،،،، خوبه،،، خوبه که حالت خوبه
قَلبت میزون میکوبه،،،، آرومــــــــــی....
اصلاً خَبر داری چِقـــــــــــــدر دلتـــــــــنگتــــــــــم بــــی معـــــــــرفت؟
1
1
نه نداری،،،، خوبه،،، خوبه که حالت خوبه
قَلبت میزون میکوبه،،،، آرومــــــــــی....
اصلاً خَبر داری چِقـــــــــــــدر دلتـــــــــنگتــــــــــم بــــی معـــــــــرفت؟
1
1| آگرین (1400/5/12 , 11:52) |
یه ذره تنهایی
ارزشش خیلی بیشتر از جمعیه که بخوای بزور واردش بشی!
ارزشش خیلی بیشتر از جمعیه که بخوای بزور واردش بشی!
| آگرین (1400/5/12 , 10:07) |
آدم دل که بست، دوست دارد دو نفر بشود. یک نفر زندگی کند، و یک نفر مدام بایستد دلبرکش را نگاه کند، همانطور که دارد کارهای ساده روزمره می کند.
زنی که دارد شالش را آویزان میکند که چروک نشود. مردی که دارد شلوار جینش را در می آورد تا لباس راحت بپوشد. زنی که می رقصد. مردی که دارد ریشش را می زند، و آیینه بخارگرفته را با دست پاک می کند. دارد سالاد درست می کند، نه با مهارت یک سرآشپز فرانسوی، با یک سادگی دلچسب و با یک لبخند شرقی. دارد موهایش را می بافد که وقتی می خوابد نریزد روی صورتش. دارد چای می نوشد، داغ است و لبش می سوزد و زیر لب فحش می دهد. دارد همانطور که روی مبل خوابیده، جواب مسیج کسی را می دهد. دارد در خانه را با دقت قفل می کند، دارد سوار تاکسی می شود، دارد ماشینش را پارک می کند، دارد پشت چراغ قرمز با خواننده همصدایی می کند، دارد به دختر کوچولوی ماشین کناری لبخند می زند.
آدم دوست دارد دلبرش را ببیند، در تمام ساعات و در همه حال. دوست دارد صدایش را بشنود که حرفهای ساده می زند. همین سلام ها، خوبی ها، بد نیستم های ساده و گیرا. همین واژه های ساده که در ترکیب با آن صدای خاص غزل می شوند.
زن و مرد که ندارد دلتنگی. آدم دل که بست، در تمام ثانیه های روز نفسش بند آمده. میان همه وقایع، بهانه های مختلف پیدا می کند تا سرگشتگی خودش را، خستگیش را، کلافگیش را فریاد بزند. بدون این که کسی بتواند بفهمد تمام این بند آمدن نفس، از آوار بغض سنگین بیرحم دوری است.
راستش را گفت روباه، راستش را گفت وقتی با صدایی که بغض خشدارش کرده بود به شازده کوچولو گفت: آدم اگر گذاشت اهلیش کنند، کارش به دیار اسرارآمیز اشک خواهد کشید...
#حمید سلیمی
زنی که دارد شالش را آویزان میکند که چروک نشود. مردی که دارد شلوار جینش را در می آورد تا لباس راحت بپوشد. زنی که می رقصد. مردی که دارد ریشش را می زند، و آیینه بخارگرفته را با دست پاک می کند. دارد سالاد درست می کند، نه با مهارت یک سرآشپز فرانسوی، با یک سادگی دلچسب و با یک لبخند شرقی. دارد موهایش را می بافد که وقتی می خوابد نریزد روی صورتش. دارد چای می نوشد، داغ است و لبش می سوزد و زیر لب فحش می دهد. دارد همانطور که روی مبل خوابیده، جواب مسیج کسی را می دهد. دارد در خانه را با دقت قفل می کند، دارد سوار تاکسی می شود، دارد ماشینش را پارک می کند، دارد پشت چراغ قرمز با خواننده همصدایی می کند، دارد به دختر کوچولوی ماشین کناری لبخند می زند.
آدم دوست دارد دلبرش را ببیند، در تمام ساعات و در همه حال. دوست دارد صدایش را بشنود که حرفهای ساده می زند. همین سلام ها، خوبی ها، بد نیستم های ساده و گیرا. همین واژه های ساده که در ترکیب با آن صدای خاص غزل می شوند.
زن و مرد که ندارد دلتنگی. آدم دل که بست، در تمام ثانیه های روز نفسش بند آمده. میان همه وقایع، بهانه های مختلف پیدا می کند تا سرگشتگی خودش را، خستگیش را، کلافگیش را فریاد بزند. بدون این که کسی بتواند بفهمد تمام این بند آمدن نفس، از آوار بغض سنگین بیرحم دوری است.
راستش را گفت روباه، راستش را گفت وقتی با صدایی که بغض خشدارش کرده بود به شازده کوچولو گفت: آدم اگر گذاشت اهلیش کنند، کارش به دیار اسرارآمیز اشک خواهد کشید...
#حمید سلیمی
| آگرین (1400/5/12 , 08:53) |
خدایا
بنده هایت گاهی همه چیز را به تکه نانی میفروشند
خودم و دوستان و عزیزانم را به خودت میسپارم
چون میدانم هرگز رهایمان نمیکنی
و به دیگرانمان پاس نمیدهی
بنده هایت گاهی همه چیز را به تکه نانی میفروشند
خودم و دوستان و عزیزانم را به خودت میسپارم
چون میدانم هرگز رهایمان نمیکنی
و به دیگرانمان پاس نمیدهی
| Ramin 7 (1400/5/12 , 23:51) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |
برای شاد بودن همیشه لازم نیست پول و امکانات باشه ،
گاهی کمی ڪـسخل بودن کافیست .
شبتون بخیر ?
#انگیزشی
گاهی کمی ڪـسخل بودن کافیست .
شبتون بخیر ?
#انگیزشی
| FAZi (1400/5/11 , 22:59) |
شبتون پرتقالی...
| Nazanin 7 (1400/5/11 , 21:47) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
بقول تتـــــلــــو:
قــــــول بده بدن تـــــــــو فقط این تن منـــــــو بغل بگیرش...?
قــــــول بده بدن تـــــــــو فقط این تن منـــــــو بغل بگیرش...?
| آگرین (1400/5/11 , 21:17) |
دو چیز باعث آرامش هستند
یکی خواب آرام و دومی زندگی بیدغدغه
هر دوی اینها را برای تک تکتان آرزو مندم
شبتون پر از آرامش وجود خدا
یکی خواب آرام و دومی زندگی بیدغدغه
هر دوی اینها را برای تک تکتان آرزو مندم
شبتون پر از آرامش وجود خدا
| آگرین (1400/5/11 , 19:44) |
تنها خودتی که باعث میشی از زندگی و اهدافت عقب بمونی
اگه وقتی رو که صرف توضیح و قانع کردن دیگران میزاری
خرج رسیدن به هدفت کنی
هزار برابر بهتر و زودتر هم به نتیجه میرسی
اگه وقتی رو که صرف توضیح و قانع کردن دیگران میزاری
خرج رسیدن به هدفت کنی
هزار برابر بهتر و زودتر هم به نتیجه میرسی
| ♡ zari ♡ (1400/5/11 , 18:52) دنیا با من قشنگتره |
ما آرزو کردیم و نپذیرفتیم که قرار نیست به تمام آرزوهامان برسیم،
ما آدم ها را دوست داشتیم و نپذیرفتیم که قرار نیست همه دوستمان داشته باشند،
ما روزهای خوب می خواستیم و نپذیرفتیم که قرار نیست تمام روزها خوب باشند...
و هر روز غمگین تر شدیم.
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید پذیرفت... باید قبول کرد و ناممکن ها و نشدنی ها را به رسمیت شناخت و توقع زیادی نداشت...
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید از خیلی چیزها گذشت...
ما آدم ها را دوست داشتیم و نپذیرفتیم که قرار نیست همه دوستمان داشته باشند،
ما روزهای خوب می خواستیم و نپذیرفتیم که قرار نیست تمام روزها خوب باشند...
و هر روز غمگین تر شدیم.
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید پذیرفت... باید قبول کرد و ناممکن ها و نشدنی ها را به رسمیت شناخت و توقع زیادی نداشت...
گاهی برای رسیدن به آرامش، باید از خیلی چیزها گذشت...
| Nazanin 7 (1400/5/11 , 17:43) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
گاهی وقتها دلت میخواهد با یکی مهربان باشی،
دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی،
بگویی سلام، میآیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی،
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه چیزهای سادهای را ندارد!
دوستش بداری و برایش چای بریزی.
گاهی وقتها، دلت میخواهد یکی را صدا کنی،
بگویی سلام، میآیی قدم بزنیم؟!
گاهی وقتها دلت میخواهد یکی را ببینی،
شب بروی خانه بنشینی، فکر کنی و کمی برایش بنویسی.
گاهی وقتها، آدم چه چیزهای سادهای را ندارد!
| آگرین (1400/5/11 , 15:20) |
دوستی داشتم که قرار بود رمانی بنویسد در مورد یک پسر ایرانی و یک دختر عراقی، با رابطهای شدیدا عاطفی و در آستانهی ازدواج. جنگ شروع میشود و هشت سال ادامه مییابد. در پایان این دو به رغم وجود زخم جنگ با هم ازدواج میکنند. مضمونِ او این بود «عشق مهمتر از وطن است، زیرا در انتخابِ معشوق اختیار با توست اما در انتخاب وطن، نه»
دوستِ من رمان را شروع کرد و جلوتر که رفت، شخصیتها کمکم راه خودشان را رفتند و ازدواجِ این دو به سرانجام نرسید. یعنی هر کاری کرد، انگار زخمِ جنگ سرِ التیام یافتن نداشت و آن محبتِ سابق در میان آنها رنگ باخته بود. چنین بود که مضمون تبدیل شد به این «وطن از عشق مهمتر است، زیرا معشوق را میتوان عوض کرد، اما وطن را نه.»
کتاب «حرکت در مه»
محمدحسن شهسواری
دوستِ من رمان را شروع کرد و جلوتر که رفت، شخصیتها کمکم راه خودشان را رفتند و ازدواجِ این دو به سرانجام نرسید. یعنی هر کاری کرد، انگار زخمِ جنگ سرِ التیام یافتن نداشت و آن محبتِ سابق در میان آنها رنگ باخته بود. چنین بود که مضمون تبدیل شد به این «وطن از عشق مهمتر است، زیرا معشوق را میتوان عوض کرد، اما وطن را نه.»
کتاب «حرکت در مه»
محمدحسن شهسواری
| Ramin 7 (1400/5/11 , 14:44) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |

| آگرین (1400/5/11 , 12:02) |
هنوز میشه تو چشات خیلی چیزا رو پیدا کرد
میشه با گُر گُر دستات خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گمشد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه تو چشم تو آتیش بازی کرد
میشه با چشم تو تیراندازی کرد
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه با چشم تو قدیمی ها رو تازه کرد
...
میشه با گُر گُر دستات خیلی کارا کرد
میشه تو چشمای تو گمشد و مرد
میشه دریا رو به بغض تو سپرد
میشه با چشم تو رنگا رو شناخت
میشه بهترین ترانه ها رو ساخت
میشه تو چشم تو آتیش بازی کرد
میشه با چشم تو تیراندازی کرد
میشه هر قصیده رو با چشم تو اندازه کرد
میشه با چشم تو قدیمی ها رو تازه کرد
...
| piter (1400/5/11 , 11:27) تنهاعی لاتی ترع |
✍بِــه نَظَـــرِ ☜مَــــنْ☞
↺عِـــشق ↻
⇦یـــا وُجــــود نَـــدارِه⇨
یـــا⇠≅ اَپلیــــکِیشِـــنِشْ≅ ⇢
رو مَــــنْ نَـصب نِـمیــشِه✘✘✘
↺عِـــشق ↻
⇦یـــا وُجــــود نَـــدارِه⇨
یـــا⇠≅ اَپلیــــکِیشِـــنِشْ≅ ⇢
رو مَــــنْ نَـصب نِـمیــشِه✘✘✘
| آگرین (1400/5/11 , 10:13) |
سلامتی او ن رهگذری که
وقتی از کنارت میگذره
میگه
آروم باش
هنوز خدا رو داریم همه مون!!
بیاینکه بدونه درد من چیه
ویرایش توسط آگرین (1400/5/11 , 10:13) [1]
وقتی از کنارت میگذره
میگه
آروم باش
هنوز خدا رو داریم همه مون!!
بیاینکه بدونه درد من چیه
ویرایش توسط آگرین (1400/5/11 , 10:13) [1]
در کل: 15574






خانه
در کل : 0 عضو / 63 مهمان