نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
آگرین (1401/11/1 , 17:07) |
دیـدی ای دل که غم عشق دگر بار چـه کرد
چــون بـشـد دلــــبر و بـا یـار وفادار چـه کرد
آه از آن نـرگس جـادو که چه بازی انگیخـت
آه از آن مست که با مردم هشیـار چه کرد
اشـک مـن رنـگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالـع بیشفـقـت بیـن که در این کار چه کرد
بـرقـی از مـنـزل لـیـلـی بـدرخــشـید سـحـر
وه که با خـرمن مـجـنون دل افــکــار چـه کـرد
سـاقـیا جــام مـی ام ده کـه نـگـارنـده غـیـب
نـیـسـت مـعـلـوم کـه در پـرده اسـرار چه کرد
آن کـه پـــر نــقـش زد ایـــن دایــره مـیـنـایــی
کـس ندانـسـت کــه در گـردش پرگـار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یــار دیـریـنـه بـبـیـنـیـد کــه بــا یــار چــه کــرد
"حافظ"
چــون بـشـد دلــــبر و بـا یـار وفادار چـه کرد
آه از آن نـرگس جـادو که چه بازی انگیخـت
آه از آن مست که با مردم هشیـار چه کرد
اشـک مـن رنـگ شفق یافت ز بی مهری یار
طالـع بیشفـقـت بیـن که در این کار چه کرد
بـرقـی از مـنـزل لـیـلـی بـدرخــشـید سـحـر
وه که با خـرمن مـجـنون دل افــکــار چـه کـرد
سـاقـیا جــام مـی ام ده کـه نـگـارنـده غـیـب
نـیـسـت مـعـلـوم کـه در پـرده اسـرار چه کرد
آن کـه پـــر نــقـش زد ایـــن دایــره مـیـنـایــی
کـس ندانـسـت کــه در گـردش پرگـار چه کرد
فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یــار دیـریـنـه بـبـیـنـیـد کــه بــا یــار چــه کــرد
"حافظ"
مهمان: هیوا (1401/11/1 , 14:57)
━━━━━━━━━━━
دل های ما که به هم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم!
دور باش اما نزدیک!
من از نزدیک بودن های دور می ترسم...?
احمد شاملو
━━━━━━━━━━━
دل های ما که به هم نزدیک باشد،
دیگر چه فرقی می کند
که کجای این جهان باشیم!
دور باش اما نزدیک!
من از نزدیک بودن های دور می ترسم...?
احمد شاملو
━━━━━━━━━━━
آگرین (1401/11/1 , 12:55) |
پا به پایه زمان حرکت کن
اونایی که میخوان همراهیت کنن تا آخرش همراهت میان
اونایی هم که جدا میشن
قصدشون جدا شدن بوده
وگرنه هرجور شده همراهت میان!!
#کتاب آشیانه اشراف
ایوان ترگینه
اونایی که میخوان همراهیت کنن تا آخرش همراهت میان
اونایی هم که جدا میشن
قصدشون جدا شدن بوده
وگرنه هرجور شده همراهت میان!!
#کتاب آشیانه اشراف
ایوان ترگینه
مـᬼــحســᬼـــن (1401/11/1 , 11:52) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
تو زبان عبری یه کلمه هست به اسم "Firgun" به معنی یه حس خوشی ساده و به دور از خودخواهی نسبت به یه اتفاق خوب که برای یه شخص دیگه پیش اومده ...
امیدوارم برای تویی که داری اینو میخونی هم اتفاق بیفته ♥️
امیدوارم برای تویی که داری اینو میخونی هم اتفاق بیفته ♥️
آگرین (1401/11/1 , 09:06) |
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ؛
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من .
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من .
ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ؛
به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من .
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گو یدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...
"سیمین بهبهانی"
گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟
کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم ،
که دیده برگشودم ، به کنج تنگنا ، من .
نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من نیز،
چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من .
ز من هر آنکه او دور، چودل به سینه نزدیک ؛
به من هر آنکه نزدیک ، ازو جدا، جدا ، من !
نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی به یاد آشنا ، من .
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟
که گو یدم به پاسخ ، که زنده ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری ــ
دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من ...
"سیمین بهبهانی"
مـᬼــحســᬼـــن (1401/11/1 , 06:48) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
آدم چقدر برایِ تحملِ همه یِ این دردها ، گناه داره...
ویرایش توسط مـᬼــحســᬼـــن (1401/11/1 , 06:48) [1]
ویرایش توسط مـᬼــحســᬼـــن (1401/11/1 , 06:48) [1]
مـᬼــحســᬼـــن (1401/11/1 , 23:52) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
Nazanin 7 (1401/10/30 , 22:02) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
مهدی (1401/10/30 , 20:40) لعنت به فردا که نذاشت امروز را زندگی کنیم. |
فردا ساعت ۰۸:۳۰ صبح امتحان دارم باید تا صبح بشینم بخونم خدا کنه بتونم بخونم.
آگرین (1401/10/30 , 19:45) |
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا به چه قیمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را میدهم اما به چه قیمت
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت
"فاضل نظری"
امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟
ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ
این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت
یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل
گیرم كه جوان گشت زلیخا به چه قیمت
از مضحكه دشمن تا سرزنش دوست
تاوان تو را میدهم اما به چه قیمت
مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود
دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت
"فاضل نظری"
Doost milad (1401/10/30 , 19:08) |
بس کن میدونم که تو عاشق دعواهو خطونشونی ♫
پیشت نمیام میدونم که نباشم تنها میمونی ♫
نگو قولو قرار که دلیله جدایی رو خودت میدونی ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم♫
منو سیاه نکن مگه نمیدونی عمریه ذغال فروشم ♫
منو میترسونی بابا گرگمو لباس بره میپوشم ♫
تو خیال میکنی که من بردهو غلام حلقه به گوشم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پرید ♫
پیشت نمیام میدونم که نباشم تنها میمونی ♫
نگو قولو قرار که دلیله جدایی رو خودت میدونی ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم♫
منو سیاه نکن مگه نمیدونی عمریه ذغال فروشم ♫
منو میترسونی بابا گرگمو لباس بره میپوشم ♫
تو خیال میکنی که من بردهو غلام حلقه به گوشم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پریدم ♫
میگی عاشقمی آخه عاشق اینجوری من که ندیدم ♫
راهی که میری همه خط کشی هاشو خودم کشیدم ♫
برو قصه بساز واسه یه نفره دیگه که من پرید ♫
![]() | زیبای وحشی (1401/10/30 , 17:41) انتقام قادسيه را خواهیم گرفت |
راز شادمانی در این است: بگذارید دلبستگیهای شما تا حد امکان گسترده باشند.
بگذارید واکنشهایتان نسبت به چیزها و اشخاصی که به آنها دلبستگی دارید، به جای دشمنانه بودن، تا حد امکان دوستانه باشد.
بگذارید واکنشهایتان نسبت به چیزها و اشخاصی که به آنها دلبستگی دارید، به جای دشمنانه بودن، تا حد امکان دوستانه باشد.
آگرین (1401/10/30 , 12:57) |
لیاقت داشتن
برای داشتن
کسی یا چیزی
از مالکیت بر آنها مهمتر است!
برای داشتن
کسی یا چیزی
از مالکیت بر آنها مهمتر است!
مـᬼــحســᬼـــن (1401/10/30 , 11:50) تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده ام❤ |
این باطریهای خراب گوشی رو دیدی؟!
که میذاری فول شارژ شه،
بعدِ یک ساعت یهو خالی میشه؟
حال خوبِ مام همینه..
که میذاری فول شارژ شه،
بعدِ یک ساعت یهو خالی میشه؟
حال خوبِ مام همینه..
آگرین (1401/10/30 , 11:19) |
جامعه اسلامی شرط وجودیش عدالت است نه اجرای حدود
روزی دانشجویان در محضرِ استاد دکتر سید علی آزمایش،
استاد حقوق جزا و جرمشناسی،
پرسیدند که چرا استاد دانشش را در کتابی گردآوری نمیکند؟
استاد چهره درهم کشید که؛
من کتاب بنویسم تا شما اعدام کنید و دست بِبُرید و سنگسار کنید ..؟؟؟
دانشجوی دینداری از استاد پرسید؛ مگر شما حدود و قصاص را قبول ندارید؟
استاد فرمود: مگر میشود قبول نداشت؟ اتفاقآ من مدافع اجرای حدود و قصاص هستم!
همه در شگفت از پاسخ استاد بودند که استاد کلاس تمام شده را دوباره آغاز کرد.
همه سراپا گوش و چشم شدند!
استاد طرح پرسشی کرد و به دانشجوی متشرع و دیندار گفت:
فرض کن در بیابانی بی آب و علف که حتی جاده هم ندارد در حال رانندگی هستی، پس از ساعتی، پلیس جلوی شما را میگیرد و به شما میگوید چهار تا ورود ممنوع رفتهاید، پنج چراغ قرمز را رد کردهاید، شش تا سبقت غیرِمجاز داشتهاید!
شما به آن پلیس چه میگویید؟
دانشجوی متشرع گفت؛
این بلاهت است! در بیابانِ خدا، خیابان کجا بود که من مرتکب این جرایم شوم؟!
استاد گفت:
اگر پلیس به شما بگوید مقرر است در زمانی نامعلوم در آینده، در این بیابان، شهری بنا شود که این جاهایی که شما از آن عبور کردید خیابان یک طرفهای قرار است احداث شود و چراغهای راهنمایی نصب گردد و الی آخر .. . . .
آنوقت چه میگویید؟؟؟؟
دانشجوی متشرع پوزخندی زد و گفت:
استاد مزاح میفرمایید؟
استاد فرمود؛
شما مزاح میفرمایید!
مقدمه اجرای حدود اسلامی، عدالت اسلامی است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید که همان خیابان کِشی است، سپس اجرای حدود کنید، که همان جریمه است.
در عدالت اسلامی فقر نیست، بیکاری نیست، فساد نیست، رانت نیست، ستم نیست!
در جامعهای که بیکاری و فساد است و خبری از عدالت نیست، اجرای حدود، معنا ندارد و اجرای حدود خودش نقضِ غرض است و خودش ستم است!
فقر، قاتل ایمان است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید خودم برای اجرای حدود، کفن میپوشم!!!
همه شرمسار شدند از این که از اسلام، فقط ظاهرش را دیده بودند .. .
روزی دانشجویان در محضرِ استاد دکتر سید علی آزمایش،
استاد حقوق جزا و جرمشناسی،
پرسیدند که چرا استاد دانشش را در کتابی گردآوری نمیکند؟
استاد چهره درهم کشید که؛
من کتاب بنویسم تا شما اعدام کنید و دست بِبُرید و سنگسار کنید ..؟؟؟
دانشجوی دینداری از استاد پرسید؛ مگر شما حدود و قصاص را قبول ندارید؟
استاد فرمود: مگر میشود قبول نداشت؟ اتفاقآ من مدافع اجرای حدود و قصاص هستم!
همه در شگفت از پاسخ استاد بودند که استاد کلاس تمام شده را دوباره آغاز کرد.
همه سراپا گوش و چشم شدند!
استاد طرح پرسشی کرد و به دانشجوی متشرع و دیندار گفت:
فرض کن در بیابانی بی آب و علف که حتی جاده هم ندارد در حال رانندگی هستی، پس از ساعتی، پلیس جلوی شما را میگیرد و به شما میگوید چهار تا ورود ممنوع رفتهاید، پنج چراغ قرمز را رد کردهاید، شش تا سبقت غیرِمجاز داشتهاید!
شما به آن پلیس چه میگویید؟
دانشجوی متشرع گفت؛
این بلاهت است! در بیابانِ خدا، خیابان کجا بود که من مرتکب این جرایم شوم؟!
استاد گفت:
اگر پلیس به شما بگوید مقرر است در زمانی نامعلوم در آینده، در این بیابان، شهری بنا شود که این جاهایی که شما از آن عبور کردید خیابان یک طرفهای قرار است احداث شود و چراغهای راهنمایی نصب گردد و الی آخر .. . . .
آنوقت چه میگویید؟؟؟؟
دانشجوی متشرع پوزخندی زد و گفت:
استاد مزاح میفرمایید؟
استاد فرمود؛
شما مزاح میفرمایید!
مقدمه اجرای حدود اسلامی، عدالت اسلامی است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید که همان خیابان کِشی است، سپس اجرای حدود کنید، که همان جریمه است.
در عدالت اسلامی فقر نیست، بیکاری نیست، فساد نیست، رانت نیست، ستم نیست!
در جامعهای که بیکاری و فساد است و خبری از عدالت نیست، اجرای حدود، معنا ندارد و اجرای حدود خودش نقضِ غرض است و خودش ستم است!
فقر، قاتل ایمان است!
شما نخست عدالت اسلامی را اجرا کنید خودم برای اجرای حدود، کفن میپوشم!!!
همه شرمسار شدند از این که از اسلام، فقط ظاهرش را دیده بودند .. .
![]() | ❤جانان? (1401/10/30 , 07:24) |
داشتم تو گوشیم میگشتم یه سری از عکسای پارسالمو دیدم یه حس عجیبی اومد سراغم انگار پارسال این موقع یه آدم دیگه بودم با دغدغه ها و قانونا و زندگی دیگه! اما الان که به خودم نگاه میکنم انگار اندازه ده سال؛صد سال، اصلا انگار اندازه ی کل سالهای که قبلش زندگی کردم همه چی تغییر کرده!چیزایی که هیچوقت فکر نمیکردم تغییر کنن! اتفاقایی که هیچوقت فکر نمیکردم بیفتن!
عجی مجی لاترجی
انگار همه چی عوض شد، من، دغدغه هام، قانونام، درونم، بیرونم و... انگار مثل ققنوس همه چیز خاکستر شد و از خاکستر یه ققنوس دیگه جدید متولد شد!به نظر من غیر قابل پیش بینی ترین چیز توی زندگی همین خودِ زندگیه.. کی میدونه سال دیگه کجاست..الویتاش کیه و چیاست.. اصلا خودش هست نیست..!
عجی مجی لاترجی
انگار همه چی عوض شد، من، دغدغه هام، قانونام، درونم، بیرونم و... انگار مثل ققنوس همه چیز خاکستر شد و از خاکستر یه ققنوس دیگه جدید متولد شد!به نظر من غیر قابل پیش بینی ترین چیز توی زندگی همین خودِ زندگیه.. کی میدونه سال دیگه کجاست..الویتاش کیه و چیاست.. اصلا خودش هست نیست..!
FAZi (1401/10/30 , 01:28) |
اسم اون بیماری چیه که از تنهایی بیزاری اما از آدما هم بیزاری؟


در کل: 15850