شب بخیر، مهمان شب
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 155 156 157 158 159 ... 793 >>
 pochpoch  (1402/2/20 , 06:24)
چشم بهراه توام
در چنان هنگامی بیا
که گذشتن از تو ممکن نباشد.
 pochpoch  (1402/2/20 , 05:08)
به تو فکر میکنم مثل واژه به شعر.?
 زیبای وحشی  (1402/2/19 , 19:23)
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
? مناظره با خر

" ﻣﻨﺎﻇﺮﻩ ﺑﺎ ﺧﺮ ! "

ﺷﻌﺮى ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه از ایرج میرزا

ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ
ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ
ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ
ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ
ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ
ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ
ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ
ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟
ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟
ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟
ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ
ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ
ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ
ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ
ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ .
 ☆☆ماهپری☆☆  (1402/2/19 , 18:36)
چرا کسی چتروم نمره
خخخ مو نمدونم تو چتروم خالی چی بگوم یره???
 ⊱ꕥ ??????? ?ꕥ⊱  (1402/2/19 , 17:22)
خدایا، قربون آسمون آبیت💙
شب ک میشه دلم میگیره

بیرون قدم میزنم تا باد بخوره بمن، ک حس کنم نزدیک میشه نفسات بمن

بعضی روزا سربارم میدونم

با حرفام رومخت میرم والله میدونم

ولی ی چیزی دیدم توت ک هرجایی نی اونم

پشیمون امروز از الوات دیروزم

خم بیاد ب ابروت ارزش نداش

یکی نیاز داره بهت ب تنت ب گرماش

قلبم وصلت شد ب قلبت ب صداش

اینو همه کسایی ک منو میشناسن میدونن

1
مهمان: پَرَند (1402/2/19 , 09:11)
ای دوست درين روز دل افروز بهاری
دلتنگ درين خانه ی غمگين به چه کاری؟
صبح است، نخواهی نفسی تازه برآری
با اهل جهان گفتنی از مهر چه داری؟??
 مـᬼــحســᬼـــن  (1402/2/19 , 03:35)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
یاد بگیرید
همون موقع که لازمه، باشید
یه دقیقه بعد، یه ساعت بعد، یه روز بعد، یه ثانیه بعد دیگه اون لحظه نیست؛
دستا سرد میشن، احساسات تهنشین میشن، طوفانا آروم میشن، آتیشا خاموش میشن...
و آخرش
فقط این به یاد آدم میمونه که به موقع بودن کنارش یا نه.
 مـᬼــحســᬼـــن  (1402/2/19 , 03:02)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
به غم دچار چنانم که غم دچار من است!
-فاضل نظری
 pochpoch  (1402/2/18 , 22:32)
ناخورده شراب در خروشیم

بنگر چه کنیم اگر بنوشیم!!
 زیبای وحشی  (1402/2/18 , 17:45)
انتقام قادسيه را خواهیم گرفت
حالمان بد است

قهوه تلخ و ارتش تکنفره رو امروز صبح به دار اویختن
 pochpoch  (1402/2/18 , 17:09)
در جوشن كبیر یك عبارتی هست كه می گوییم
" یا كَریمَ الصَّفْح "
معناش خیلی جالبه :
یك وقتی یك کسی تو رو می بخشه اما یادش نمیره که فلان خطا رو کردی
و همیشه یك جوری نگات می کنه که تو می فهمی هنوز یادش نرفته
یك جورایی انگار که سابقه بدت رو مدام به یادت میاره.
ولی یك وقتی، یك کسی تو رو می بخشه و یک طوری فراموش می کنه
انگار نه انگار که تو خطایی رو مرتکب شدی.
اصلا هم به روت نمیاره.
به این نوع بخشش میگن صَفح.
♥و خـــــــــدای ما اینــــــــگونست♥
از صمیم قلب می گویم:
یا كَریمَ الصَّفْح،
در بدترین ما آنقدر خوبی هست
و در بهترین ما آنقدر بدی هست
که هیچ یک از ما را شایسته نیست
که از دیگران عیب جویی کنیم ...
 pochpoch  (1402/2/18 , 16:19)
دکتر: بعضی وقتا احساس افسردگی می کنم.
این حس منو میترسونه.
قاضی: نمی تونی با دارو کنترلش کنی؟
دکتر: ترجیح میدم بدون دارو این کارو بکنم.
قاضی: پس توام به دارو اعتقاد نداری دکتر!
دکتر: مگه تو به عدالت اعتقاد داری؟!
آگاتا کریستی
 آگرین  (1402/2/18 , 15:32)
داستان عروس ومادرشوهر
مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز ، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی ؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد ...
عروس جواب داد : مادر ، داستان سنگ و گنج را شنیدهای ؟ میگویند : سنگ بزرگی ، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد ، با پتکی سنگین ، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد ؛
???? مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شدهای ، بگذار من کمکت کنم ... مرد دوم ، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند ، توجه هر دو را جلب کرد .
طلای زیادی زیر سنگ بود ! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کار من بود ، پس مال من است ! مرد گفت : چه میگویی ؟! من نود و نه ضربه زدم ، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند .
???? مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من ، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم ؛ و دومی گفت : همهی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم .
قاضی گفت : مرد اول ، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست ؛ و تو که یک ضربه زدی ، یک جزء آن، از آنِ توست ؛ اگر او نود و نه ضربه را نمیزد ، ضربهی صدم نمیتوانست به تنهایی سنگ را بشکند .
???? و تو مادر جان ! سی سال در گوش فرزند ، خواندی که نماز بخواند ، بدون خستگی ... و اکنون من فقط ضربهی آخر را زدم !
???? چه عروس خوشبیان و خوبی که نگذاشت مادر ، در خود بشکند ؛ و حق را ، تمام و کمال به صاحب حق داد ؛ و نگفت : بله مادر ، من چنینم و چنانم ، تو نتوانستی و من توانستم ... این گونه ، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بیثمر نبوده است .
✨ اخلاقِ اصیل و زیبا از انسانِ اصیل و با اخلاق سرچشمه میگیرد . جای بسی تفکر و تأمل دارد ، کسانی که تلاش دیگران را حقِ خود میدانند ، کم نیستند اما خداوند از مثقال ذرهها سؤال خواهد كرد .
???? پیامبر اکرم(ص) فرمودند : کاملترین مؤمنان از نظر ایمان ، کسانی هستند كه اخلاقشاا نیكوتر باشد ؛ و خوشرویی ، دوستی و محبت را پایدار میکنند .
 **nafasi**  (1402/2/18 , 14:38)


...
ویرایش توسط **nafasi** (1402/2/18 , 14:39) [1]
مهمان: پَرَند (1402/2/18 , 12:13)
دیدمش : ))
گفتم مَنَم!...
نشناخت "او"
 آگرین  (1402/2/18 , 10:23)
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار ديقه ديگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!

صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!
 مـᬼــحســᬼـــن  (1402/2/18 , 09:54)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
به نسل های بعد بگویید ...

که نسل ما نه سر پیاز بود نه ته پیاز ...
نسل ما خود پیاز بود ...

که هر که ما رو دید گریه کرد...!!!
 مـᬼــحســᬼـــن  (1402/2/18 , 09:02)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
نشسته ام به در نگاه می کنم
دریچه آه می کشد
تو از کدام راه می رسی
خیال دیدنت چه دلپذیر بود
جوانی ام در این امید پیر شد



نیامدی و دیر شد
 مـᬼــحســᬼـــن  (1402/2/18 , 07:49)
تو روشنیِ قلبِ منی ، خودم را به هدر نداده‌ ام❤
لأنك شديد الصبر ، ظنوا أنك لا تشعر.

چون صبرت زیاد بود،
گمان کردند چیزی حس نمیکنی...
 pochpoch  (1402/2/18 , 04:44)
اگر از تو درباره من پرسیدند
به آنها بگو :
اندکی شعر را دوست داشت
و بسیار مَرا...?
در کل: 15852
<< 1 ... 155 156 157 158 159 ... 793 >>

خانه
در کل : 2 عضو / 2 مهمان