نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | AlirezaM (1399/1/20 , 11:58) 《Admin》 |
از یه آدم به آدم دیگه پناه نبرید، خودتون رو تغیر بدید.
.gif)
.gif)
![]() | ☆☆GitA☆☆ (1399/1/20 , 10:44) |
اینو بدون اگه یه روزی فهمیدی قیمت یه لیتر بارون چنده؟
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی میکنی!
قیمت یه ساعت روشنایی خورشید چنده؟
چقدر باید بابت مکالمه روزانه مون با خدا پول بدیم؟
یا اینکه چقدر بدیم تا نفسمون رو، بی منت با طراوت طبیعت زیباش تازه کنیم
اون وقت می فهمی که چرا داری تو این دنیا زندگی میکنی!
آگرین (1399/1/20 , 09:13) |
همیشه موفقیت های کوچیک باعث رسیدن به موفقیت های آلی هستن
پس موفقیت های بی ارزش از نظر خودت را محترم بشناس تا وقتی به موفقیت های بزرگ رسیدی لذت واقعی رو بچشی
"ادیسون"
پس موفقیت های بی ارزش از نظر خودت را محترم بشناس تا وقتی به موفقیت های بزرگ رسیدی لذت واقعی رو بچشی
"ادیسون"
kia (1399/1/20 , 07:09) |
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﺮﺩﺍ ﻧﯿﺴﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ
ﺻﺤﻨﻪ ﻏﻤﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﯽ
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺠﺎﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻗﺼﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ
ﺻﺤﻨﻪ ﻏﻤﻬﺎ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﭼﻪ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﯽ
ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﺑﯿﺠﺎﺳﺖ
ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ
![]() | ❤نازدُخت?❤ (1399/1/20 , 00:26) صورت عروسکی |
تـوروخــدابفہــمید...دل نشڪنیدوبادلـابازے نڪنید...توروخدااا
ویرایش توسط ❤نازدُخت?❤ (1399/1/20 , 00:26) [1]
ویرایش توسط ❤نازدُخت?❤ (1399/1/20 , 00:26) [1]
![]() | kakojavad (1399/1/20 , 23:39) desert |
دختری کتاب میفروخت و معشوقهاش را دید که به سویش میاید، در این حال پدرش در نزدیکش ایستاده بود.
به معشوقهاش گفت:
آیا به خاطر گرفتنِ کتابیکه نامش " آیا پدر در خانه هست" از يورگ دنيل نویسندۀ آلمانی، آمدهیی؟
پسر گفت: خیر! من بهخاطر گرفتنِ کتابی به اسم " کجا باید ببینمت" از توماس مونیز نویسندۀ انگلیسی، آمدهام.
دختر در پاسخ گفت: آن کتاب را ندارم، اما میتوانم کتابی به نام " زیرِ درختِان سيب" از نویسندۀ آمریکایی، پاتریس اولفر را پيشنهاد كنم
پسر گفت: خوب است و اما؛ آیا میتوانی فردا کتابِ "بعد از ۵ دقیقه تماس میگیرم" از نویسندۀ بلژیکی، ژان برنار را بیاوری؟
دختر در پاسخش گفت: بلی! با کمالِ مَیل، ضمنا توصيه ميكنم کتاب "هرگز تنها نمیگذارمت" از نویسندۀ فرانسوی میشل دنیل را بخوانى
بعد از آن پدر گفت: این كتاب ها زیاد است، آیا همهاش را مطالعه خواهد کرد؟!
دختر گفت: بلی پدر، او جوانى با هوش و کوشا است.
پدر گفت: خوب است دختر دوست داشتنیام، در اين صورت بهتر است کتابِ "من کودن نیستم" از نویسندۀ هلندى فرانک مرتینیز را هم بخواند.
و تو هم بد نيست کتاب "براى عروسی با پسر عمويت آماده شو" از نویسندۀ روسی، موریس استانكويچ ، را بخوانی!
(اسم کتابها واقعی هستن)
به معشوقهاش گفت:
آیا به خاطر گرفتنِ کتابیکه نامش " آیا پدر در خانه هست" از يورگ دنيل نویسندۀ آلمانی، آمدهیی؟
پسر گفت: خیر! من بهخاطر گرفتنِ کتابی به اسم " کجا باید ببینمت" از توماس مونیز نویسندۀ انگلیسی، آمدهام.
دختر در پاسخ گفت: آن کتاب را ندارم، اما میتوانم کتابی به نام " زیرِ درختِان سيب" از نویسندۀ آمریکایی، پاتریس اولفر را پيشنهاد كنم
پسر گفت: خوب است و اما؛ آیا میتوانی فردا کتابِ "بعد از ۵ دقیقه تماس میگیرم" از نویسندۀ بلژیکی، ژان برنار را بیاوری؟
دختر در پاسخش گفت: بلی! با کمالِ مَیل، ضمنا توصيه ميكنم کتاب "هرگز تنها نمیگذارمت" از نویسندۀ فرانسوی میشل دنیل را بخوانى
بعد از آن پدر گفت: این كتاب ها زیاد است، آیا همهاش را مطالعه خواهد کرد؟!
دختر گفت: بلی پدر، او جوانى با هوش و کوشا است.
پدر گفت: خوب است دختر دوست داشتنیام، در اين صورت بهتر است کتابِ "من کودن نیستم" از نویسندۀ هلندى فرانک مرتینیز را هم بخواند.
و تو هم بد نيست کتاب "براى عروسی با پسر عمويت آماده شو" از نویسندۀ روسی، موریس استانكويچ ، را بخوانی!
(اسم کتابها واقعی هستن)
![]() | kakojavad (1399/1/19 , 22:14) desert |
همهی ما، همه مون،
قویترینها،
ضعیفترینها،
باهوشترینها،
دیوونهترینها،
محکم ترینها.
همهمون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم ، که به موقع برسه، که نجاتمون بده ...
?پویان اوحدی
قویترینها،
ضعیفترینها،
باهوشترینها،
دیوونهترینها،
محکم ترینها.
همهمون گاهی اوقات نیازمند به یک ناجی هستیم ، که به موقع برسه، که نجاتمون بده ...
?پویان اوحدی
پوریا (1399/1/19 , 18:44) |
دنیا دار مکافاته 

آگرین (1399/1/19 , 18:13) |
بسلامتی رفقایی که اگه سالها هم نبینیمشون بازم رنگ و بوی رفاقت رو تا همیشه با خودشون دارن
![]() | ELy (1399/1/19 , 16:47) هستم ولی خستم |
بغض ها را گاهى باید قورت داد ،
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !
اینم اخرین بلاگم هر کی دوس داره دیس کنه 
ویرایش توسط ELy (1399/1/19 , 16:53) [1]
عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست …
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !


ویرایش توسط ELy (1399/1/19 , 16:53) [1]
![]() | ELy (1399/1/19 , 14:44) هستم ولی خستم |
یه آدم هایی ناراحتمون میکنن که ما رومون نمیشه از دستشون ناراحت بشیم!
![]() | ELy (1399/1/19 , 13:29) هستم ولی خستم |
دیگه میترسم متن بذارم

در کل: 15943