شب بخیر، مهمان شب
نوشتن بلاگ
فقط برای کاربران عضو
میکرو بلاگ
<< 1 ... 504 505 506 507 508 ... 798 >>
 FAZi  (1399/8/21 , 22:24)
مردنت از وقتی شروع میشه که مجبوری در برابر هر چیزی که ناراحتت میکنه سکوت کنی ....!
 kakojavad  (1399/8/21 , 21:26)
desert
ﻓﯿﻠﻢ چند روز ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺟﻠﻮﯼ ﺧﻮﺩﺗﺎﻥ، ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ! ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺟﻠﻮﯼ ﻫﻤﻪ ﭘﺨﺶ ﮐﻨﻨﺪ؟
ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺎ ﻣﺎﺩﺭﻡ و با همسرم ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ؟
ﺍﮔﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻘﯿﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ ﯾﻌﻨﯽ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ!
ﺍﯾﻦ ﯾﮏ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﺍﺯ ﺗﻘﻮﺍﺳﺖ، یعنی ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻤﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺳﺮﺕ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ ﻭ ﺑروی ﺑﺎﺯﺍﺭ، ﺩﻭﺭﯼ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ...!!
 kakojavad  (1399/8/21 , 17:33)
desert
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻭﺭﻕ ﺑﺰﻥ
ﺍﺳﺘﮑﺎﻥ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ شکرانه ﻧﻔﺲ ﮐﺸﯿﺪﻧﺖ ﺑﻨﻮﺵ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺯﻧﺪگی ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ ﺑﮕﺬﺍﺭﯼ
پایان آدمیزاد نه رفتن یار است نه تنهایی،
آدمی آن هنگام تمام می شود که دلش پیر شود
 آگرین  (1399/8/21 , 13:53)
چقدر سخته
تمام گرما خنده ها محبت ها
و حرفای آرام بخش جمعی خلاصه بشه تو سه سنگ قبر و سه عکس سرد و خاموش
و روزی به نام سالگرد

میگن خاک سرده و با خودش سردی میاره
پس چرا خدا برای من هر لحظه که میگذره گرما و آتیشش شعله ورتر میشه و بیشتر میسوزونتم
 pedram  (1399/8/21 , 11:50)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
یادت وه ک گوواله هه وریکی سپی به ئاسمانی تاریکی دلما راده بووری، ره گه کانم،یه ک یه ک له شه پؤلی گولاوی سه رشار ده بن؟
-----------------------------------------
یادت چون لکه ابری سپید درآسمان تاریک دلم پدیدارمیشود.رگهایم یک به یک ازموج گلابش سرشارمیشوند.
 **کاکوشیرازی**  (1399/8/21 , 11:19)
برای مشاهده کلیک کنید
تولدش بهش تبریک بگین
 pedram  (1399/8/21 , 10:41)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
برای مشاهده کلیک کنید
*/*/*/*
 AlirezaM  (1399/8/21 , 08:22)
《Admin》
گر از تو خموشم از فراموشی نیست

"شفیعی کدکنی"
 Firoozeh  (1399/8/21 , 05:05)
پزشک فرعون
فقط دو نفر بهت کمک میکنن،
اولیش خدا ، دومیش خودت!
 FAZi  (1399/8/21 , 23:23)
شبتون پرتقالی...❤?
 Firoozeh  (1399/8/20 , 22:41)
پزشک فرعون
ینفر که دوسش داری:
-من قراره تو غار زندگی کنم.
+اتفاقا منم غارو به خونه های شهری ترجیح میدم
 FAZi  (1399/8/20 , 21:43)
بعضی ها وقت خالیشان را با شما میگذرانند ،
بعضی ها هم وقتشان را خالی میکنند تا با شما بگذرانند!
هر دو گذاشتن وقت است امّا این کجا و آن کجا ...
 Firoozeh  (1399/8/20 , 21:14)
پزشک فرعون
هیچ نیمه ی گمشده ای وجود ندارد!!!
تنها چیزی که وجود دارد تکه هایی از زمان است که در آنها ما با کسی حال خوشی داریم.
حالا ممکن است سه دقیقه باشد، دو روز، پنج سال
یا همه ی عمر....



?زندگی من
?آنتوان چخوف
ویرایش توسط Firoozeh (1399/8/20 , 21:15) [2]
 Firoozeh  (1399/8/20 , 20:18)
پزشک فرعون
اگه همین الان داری برای رسیدن به هدفت تلاش میکنی برنده ای، حتی اگه به هدفت نرسی
ویرایش توسط Firoozeh (1399/8/20 , 20:19) [1]
 pedram  (1399/8/20 , 10:27)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
قراره تو احساس خوشبختی کنی??
نه اینکه دیگران حس کنن تو خوشبختی!
قراره تو خوشحال باشی??
نه اینکه اطرافیانت فکر کنن تو حالت خوبه
کلا ما برای قضاوت و جلب توجه دیگران زندگی و تلاش نمیکنیم
بلکه
باید هدفمون احساس خوش درونی باشه
 pedram  (1399/8/20 , 09:19)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
ریشه های قالی را تا می کنیم
تا سالم بماند
ولی ریشه ی زندگی یکدیگر را
با تبر نامهربانی قطع می کنیم
و اسمش را می گذاریم ؛
برخورد منطقی
دل می شکنیم؛
و اسمش می شود فهم و شعور
چشمی را اشکبار می کنیم؛
و اسمش را می گذاریم حق
غافل از اينكه ...
اگر در تمام این موارد
فقط کمی صبوری کنیم؛
دیگر مجبور نیستیم عذرخواهی کنیم
ریشه ی زندگیِ انسانها را دریابیم
 AlirezaM  (1399/8/20 , 07:28)
《Admin》
رفیق اهل غفلت هر که شد از کار می ماند
چو یک پا خفت ، پای دگر از رفتار می ماند
 Sinoohe  (1399/8/19 , 22:18)
پزشک فرعون
قبلا واسه آدم حسابیشدن باید کلی کتاب میخوندی، ولی الان خیلی توقع ملت اومده پایین.
همین که سرت تو کار خودت باشه و سواستفاده نکنی واسه اینکه بهت بگن آدم حسابی کافیه.
 FAZi  (1399/8/19 , 18:15)
غسان کنفانی خیلی پدرانه نصحیت میکنه :
به کسی که برایت نمینویسد،
مزاحم روزهایت نمیشود، درباره ات نمیخواند، مهم ترین تاریخ های تورا حفظ نمیکند
و زندگی ات را پر از کارهای شگفت انگیز نمیکند
وابسته نشو!
 ELy  (1399/8/19 , 17:42)
هستم ولی خستم
دختری با مادرش در رختخواب

درددل می کرد با چشمی پر آب

گفت:مادر حالم اصلا خوب نیست

زندگی از بهر من مطلوب نیست

گو چه خاکی را بریزم بر سرم؟

روی دستت باد کردم مادرم!

سن من از بیست وشش افزون شد

دل میان سینه غرق خون شد

هیچ کس مجنون این لیلا نشد

شوهری از بهر من پیدا نشد

غم میان سینه شد انباشته

بوی ترشی خانه را برداشته!

مادرش چون حرف دختش را شنفت

خنده بر لب آمدش آهسته گفت:

دخترم بخت تو هم وا می شود

غنچه ی عشقت شکوفا می شود


غصه ها را از وجودت دور کن

این همه شوهر یکی را تور کن!

گفت دختر ،مادر محبوب من!

ای رفیق مهربان و خوب من!

گفته ام با دوستانم بارها

من بدم می آید از این کارها

در خیابان یا میان کوچه ها

سر به زیر و با وقارم هر کجا

کی نگاهی می کنم بر یک پسر

مغز یابو خورده ام یا مغز خر!؟

غیر از آن روزی که گشتم همسفر

با سعیدو یاسر و ایضا صفر

با سه تاشان رفته بودم سینما

بگذریم از مابقی ماجرا!

یک سری هم صحبت صادق شدم

او خرم کرد آخرش عاشق شدم


یک دو ماهی یار من بود و پرید

قلب من از عشق او خیری ندید

مصطفای حاج علی اصغر شله

یک زمانی عاشق من شد،بله

بعد جعفر یار من عباس بود

البته وسواسی وحساس بود

بعد ازآن وسواسی پر ادعا

شد رفیقم خان داداش المیرا

بعد او هم عاشق مانی شدم

بعد مانی عاشق هانی شدم

بعدهانی عاشق نادر شدم

بعد نادر عاشق ناصر شدم

مادرش آمد میان حرف او

گفت: ساکت شو دگر ای فتنه جو!

گرچه من هم در زمان دختری

روز و شب بودم به فکر شوهری

لیک جز آن که تو را باشد پدر

دل نمی دادم به هرکس اینقدر

خاک عالم بر سرت ،خیلی بدی

واقعا که پوز مادر را زدی
در کل: 15951
<< 1 ... 504 505 506 507 508 ... 798 >>

خانه
در کل : 2 عضو / 8 مهمان