نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
![]() | delsa (1400/4/13 , 21:29) |
سلاااااام بچه هااا چطورین خوبین خوشین سلامتین دلم براتون تنگ شده بود ولی اومدم نبودین
آگرین (1400/4/13 , 20:34) |
من اگر خراب و مستم
سخن صواب گويم
مولوي، ديوان شمس
سخن صواب گويم
مولوي، ديوان شمس
FAZi (1400/4/13 , 19:51) |
تنها موجودی که وظیفشو تو زندگیش خوب یاد گرفته و درست انجامش میده چاییه...

![]() | Rahil (1400/4/13 , 14:15) از هر طرف محاصره در عشقت |
«يه لبخند ميتونه...
خيلى از حس ها رو پنهون كنه. ترس، اندوه،قلب شكسته.اما يه چيز رو خوب نشون ميده: قدرت?»
..... .....
•┈✾~????~✾┈• ✺ ♥️?
خيلى از حس ها رو پنهون كنه. ترس، اندوه،قلب شكسته.اما يه چيز رو خوب نشون ميده: قدرت?»
..... .....
•┈✾~????~✾┈• ✺ ♥️?
آگرین (1400/4/13 , 11:08) |
شاعر میفرماید
سفر باید تا پخته شود خامی!
اما حالا میشه گفت
برق میرود
از جاتم تکون نخوری کباب میشی
پخته شدن پیشکش!
سفر باید تا پخته شود خامی!
اما حالا میشه گفت
برق میرود
از جاتم تکون نخوری کباب میشی
پخته شدن پیشکش!
آگرین (1400/4/13 , 09:50) |
گور بابای غم و غصه و اندوه جهان
میخندم!
بیخیال من و مردم و هی زخم زبان
میخندم!
#طاهر اباذری
میخندم!
بیخیال من و مردم و هی زخم زبان
میخندم!
#طاهر اباذری
![]() | Ramin 7 (1400/4/13 , 07:48) ازخونمونمیادفقطدرداشبهیادم |
ما فقط دوست معمولی بودیم!
وقتی شب به شب بیدار می ماندیم به پای هم توی صفحه های مجازی لعنتی تا خوابمان بگیرد لابلای حرف زدن های بیخودمان از روزمرگی های بیخودترمان دوست معمولی بودیم!
وقتی اولین بار توی سرازیری ولیعصر قرار گذاشتیم و دیدمش و خیز برداشت که توی آغوشش بگیردم و من بی معطلی گم شدم میان بازوانش دوست معمولی بودیم!
چند لحظه گذشته از دومین قرار وقتی کلافه گفت آن روسری لعنتی را بکش جلوتر و آن رژ خرابی را پاک کن از لب های وامانده ات و من فکر نکردم که کجای رژ صورتیِ رنگ و رو رفته ام مخصوص آدم های خراب است دوست معمولی بودیم!
به وقتِ نخورده مستیِ قرار سوم که دود سیگارش را فوت کرد توی صورتم و من یادم رفت چقدر از سیگار متنفرم، چقدر از سیگار بدم می آید و غرق شدم توی حس خوشایندِ دود آمیخته با عطر تلخش دوست معمولی بودیم!
به شیرینیِ قرار چهارم، درست همان جایی که سرم را گرفته بود به سینه اش و لابلای دیالوگ های علی سنتوری و حسادت من به تک تک نگاه هایش به گلشیفته و در پسِ نفس های عمیق و سنگینمان دوست معمولی بودیم!
به گاهِ قرار پنجم، زیر بارانِ بی چتر پیاده روی خلوت ناکجا آباد و درست همان لحظه ی پر التهاب لعنتی که ایستادم روی پنجه ی پاهایم و سرش خم شد که ممنوعه و عمیق و کوتاه و شیرین و پر از اضطراب و با طعم باران ببوسمش و ببوسدم دوست معمولی بودیم!
هنگامه ی بی قراری قرار ششم و لابلای بویِ حلوایِ جان گرفته از تردید نگاه های گریزانش و در انعکاس تصویر تارش توی نی نی لرزان مردمک چشم های مضطربم دوست معمولی بودیم!
سرِ قرار هفتمی که رفتم و نیامد و منتظر ماندم و نیامد و همه آمدند و نیامد و رفتند و نیامد و نمی آید و نخواهد آمد، دوست معمولی بودیم!
به وقت شرعیِ قرارِ یک هزار و سیصد و چندم و به حرمت پیام های نرسیده و تماس های رد شده و گریه های شبانه و زخم های روی زخم آمده و جراحت های جذام شده و خاطرات نداشته و یادگاری های نداده و دوستت دارم هایی که باورم نشد و به حرمت چشم انتظاری ها و این تنهایی بی پایانِ ابدی..
ما هنوز هم دوست معمولی هستیم!

ویرایش توسط Ramin 7 (1400/4/13 , 07:50) [1]
وقتی شب به شب بیدار می ماندیم به پای هم توی صفحه های مجازی لعنتی تا خوابمان بگیرد لابلای حرف زدن های بیخودمان از روزمرگی های بیخودترمان دوست معمولی بودیم!
وقتی اولین بار توی سرازیری ولیعصر قرار گذاشتیم و دیدمش و خیز برداشت که توی آغوشش بگیردم و من بی معطلی گم شدم میان بازوانش دوست معمولی بودیم!
چند لحظه گذشته از دومین قرار وقتی کلافه گفت آن روسری لعنتی را بکش جلوتر و آن رژ خرابی را پاک کن از لب های وامانده ات و من فکر نکردم که کجای رژ صورتیِ رنگ و رو رفته ام مخصوص آدم های خراب است دوست معمولی بودیم!
به وقتِ نخورده مستیِ قرار سوم که دود سیگارش را فوت کرد توی صورتم و من یادم رفت چقدر از سیگار متنفرم، چقدر از سیگار بدم می آید و غرق شدم توی حس خوشایندِ دود آمیخته با عطر تلخش دوست معمولی بودیم!
به شیرینیِ قرار چهارم، درست همان جایی که سرم را گرفته بود به سینه اش و لابلای دیالوگ های علی سنتوری و حسادت من به تک تک نگاه هایش به گلشیفته و در پسِ نفس های عمیق و سنگینمان دوست معمولی بودیم!
به گاهِ قرار پنجم، زیر بارانِ بی چتر پیاده روی خلوت ناکجا آباد و درست همان لحظه ی پر التهاب لعنتی که ایستادم روی پنجه ی پاهایم و سرش خم شد که ممنوعه و عمیق و کوتاه و شیرین و پر از اضطراب و با طعم باران ببوسمش و ببوسدم دوست معمولی بودیم!
هنگامه ی بی قراری قرار ششم و لابلای بویِ حلوایِ جان گرفته از تردید نگاه های گریزانش و در انعکاس تصویر تارش توی نی نی لرزان مردمک چشم های مضطربم دوست معمولی بودیم!
سرِ قرار هفتمی که رفتم و نیامد و منتظر ماندم و نیامد و همه آمدند و نیامد و رفتند و نیامد و نمی آید و نخواهد آمد، دوست معمولی بودیم!
به وقت شرعیِ قرارِ یک هزار و سیصد و چندم و به حرمت پیام های نرسیده و تماس های رد شده و گریه های شبانه و زخم های روی زخم آمده و جراحت های جذام شده و خاطرات نداشته و یادگاری های نداده و دوستت دارم هایی که باورم نشد و به حرمت چشم انتظاری ها و این تنهایی بی پایانِ ابدی..
ما هنوز هم دوست معمولی هستیم!

ویرایش توسط Ramin 7 (1400/4/13 , 07:50) [1]
FAZi (1400/4/12 , 22:51) |
شبتون پرتقالی....

آگرین (1400/4/12 , 21:02) |
دوست داشتن رو زبونی نخواه
سعی کن دوستداشتن رو از نگاه و حرکات طرف بفهمی!
دوستداشتن زبونی خیلی راحت گفته و از یاد میره
سعی کن دوستداشتن رو از نگاه و حرکات طرف بفهمی!
دوستداشتن زبونی خیلی راحت گفته و از یاد میره
آگرین (1400/4/12 , 19:58) |
هرچه بجز خیال او ، قصد حریم دل کند
در نگشایمش به رو ، از در دل برانمش!
#وحدت کرمانشاهی
در نگشایمش به رو ، از در دل برانمش!
#وحدت کرمانشاهی
آگرین (1400/4/12 , 19:02) |
زبان تربیت نشده
درنده ای است که اگر رهایش کنی
دیگران را میگزد!
#امام علی علیهالسلام
درنده ای است که اگر رهایش کنی
دیگران را میگزد!
#امام علی علیهالسلام
آگرین (1400/4/12 , 18:00) |
برای موفقیتت همین امروز برنامه ریزی کن
شاید فردایی که میخواهیم به دنبال موفقیت برویم هرگز نیایید
#لوسی مُنت ماتکومری
شاید فردایی که میخواهیم به دنبال موفقیت برویم هرگز نیایید
#لوسی مُنت ماتکومری
آگرین (1400/4/12 , 11:27) |
ذهن مثل یه صفحه کاغض سفیده
هرچی توش بنویسی همون توش میمونه
و مثل یه فایل میمونه که هرچی توش ضبط کنی همون ذخیره میشه
پس سعی کن از بهترین چیزا بنویسی و بهترین چیزا رو ببینی تا کمتر آسیب ببینی
#رنِ داوید
هرچی توش بنویسی همون توش میمونه
و مثل یه فایل میمونه که هرچی توش ضبط کنی همون ذخیره میشه
پس سعی کن از بهترین چیزا بنویسی و بهترین چیزا رو ببینی تا کمتر آسیب ببینی
#رنِ داوید
آگرین (1400/4/12 , 10:06) |
دروغگو دشمن خداست! . وای که چقدر دشمن داری تو خدا!
دوستاتم که ماییم یه مشت عاجز ناقص عقل که در حقشون دشمنی کردی...
#دیالوگی از بهروز وثوق
دوستاتم که ماییم یه مشت عاجز ناقص عقل که در حقشون دشمنی کردی...
#دیالوگی از بهروز وثوق
آگرین (1400/4/12 , 09:15) |
تا عهد تو دربستم
عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد
نقض همه پیمانها
#سعدی
عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد
نقض همه پیمانها
#سعدی
در کل: 15930