نوشتن بلاگ
میکرو بلاگ
mahsa★ (1400/4/19 , 06:06) |
سلام
صبحتون به خیر
روزتون پر از شادی
صبحتون به خیر

روزتون پر از شادی

Nazanin 7 (1400/4/19 , 00:59) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
تلاش کن به جایی برسی که هروقت به گذشته فکر میکنی با خودت بگی :
خب پس اونهمه تحمل سختی ها ارزششو داشت . .
?
خب پس اونهمه تحمل سختی ها ارزششو داشت . .
?
![]() | ELy (1400/4/19 , 23:30) هستم ولی خستم |
بسه دیگه پاشین بیاین چتروم
زهرا تبریزی (1400/4/19 , 23:00) |
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
"سهراب سپهری"
تولدت مبارک Ramin 7 امیدوارم با شادی آبتنی کنی?
زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
رود دنیا جاریست
زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
"سهراب سپهری"
تولدت مبارک Ramin 7 امیدوارم با شادی آبتنی کنی?
FAZi (1400/4/18 , 21:41) |
شبتون پرتقالی....
![]() | kakojavad (1400/4/18 , 19:43) desert |
همه شغلت رو ازت میپرسن که بدونن چقدر پول دارى تا بر حسب مقدار ثروتتون تصمیم بگیرن که چقدر بهتون احترام بذارن!
![]() | ELy (1400/4/18 , 17:07) هستم ولی خستم |
آدم شکاک، نفرتانگیزه
آدمِ دروغگو، منفوره
آدمِ خیانتکار، آسیبرسونه
آدمِ دورو، فاجعهست
ولی هیچکس؛
هیچکس به اندازه آدمی که از پیشرفتت ناراحت میشه، خطرناک نیست
آدمِ دروغگو، منفوره
آدمِ خیانتکار، آسیبرسونه
آدمِ دورو، فاجعهست
ولی هیچکس؛
هیچکس به اندازه آدمی که از پیشرفتت ناراحت میشه، خطرناک نیست
Nazanin 7 (1400/4/18 , 10:19) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
پدرم، قول های زیادی به مادرم می داد که هیچ کدام محقق نشد.
پولدار می شویم، خانه ی بزرگ می خریم... شما به همه ی آرزوهایت میرسی و تمام سختی ها را فراموش میکنی
گاهی از شکایتهای زیاد مادرم سرخورده می شدیم و از پدرم فاصله میگرفتیم. گاهی وقتی گذر عمر را، چروک شده بر دستان مادر می دیدیم، حالمان از زمین و زمان و هرچه آرزوست به هم میخورد. چون هیچ چیز برای ما #مادر نمیشد. هیچچیز.
بزرگتر که شدیم بیشتر قدر پدر را دانستیم چون در مشکلات پیچیده تری کمک ما بود. او برای اینکه ما از شکست بدانیم در طی سالهای زیاد و به تنهایی، شکست های بزرگی را متحمل شده بود.
آرام بود و هربار که احساس میکرد او را درک می کنیم اشک می ریخت و ما متوجه شدیم پدر ما، آن هیولای سنگ دلی که ما برای خودمان ساخته بودیم نبود.
مادرم اما امروز با تمام سختی هایی که کشیده، حاضر نیست با کسی جز پدرم زندگی کند. او همیشه می گوید صد بار به عقب برگردد باز پدرم را انتخاب میکند چون او را بیشتر از هرچیز دوست دارد.
فکر میکنم او با تمام آرزوهای ناتمامش عاشق سرنوشت پدرم است. هرچند که گاهی مثل یک دختر بچه زودباور، تمام وعده های او را باور کرده باشد. حال اگر به قلب آینه ای اش نگاه کنی تنها چهره ی پدرم را منعکس میکند. شخصی که از نظرش همیشه سعی کرده با وعده و وعید او را کنار خود حفظ کند...
اصلا برای همین مادرم انتخابش را به هزار سختی نمیفروشد. چون از نظر او تلاش برای #حفظ_کردن، بالاتر از هر آرزوست...
پولدار می شویم، خانه ی بزرگ می خریم... شما به همه ی آرزوهایت میرسی و تمام سختی ها را فراموش میکنی
گاهی از شکایتهای زیاد مادرم سرخورده می شدیم و از پدرم فاصله میگرفتیم. گاهی وقتی گذر عمر را، چروک شده بر دستان مادر می دیدیم، حالمان از زمین و زمان و هرچه آرزوست به هم میخورد. چون هیچ چیز برای ما #مادر نمیشد. هیچچیز.
بزرگتر که شدیم بیشتر قدر پدر را دانستیم چون در مشکلات پیچیده تری کمک ما بود. او برای اینکه ما از شکست بدانیم در طی سالهای زیاد و به تنهایی، شکست های بزرگی را متحمل شده بود.
آرام بود و هربار که احساس میکرد او را درک می کنیم اشک می ریخت و ما متوجه شدیم پدر ما، آن هیولای سنگ دلی که ما برای خودمان ساخته بودیم نبود.
مادرم اما امروز با تمام سختی هایی که کشیده، حاضر نیست با کسی جز پدرم زندگی کند. او همیشه می گوید صد بار به عقب برگردد باز پدرم را انتخاب میکند چون او را بیشتر از هرچیز دوست دارد.
فکر میکنم او با تمام آرزوهای ناتمامش عاشق سرنوشت پدرم است. هرچند که گاهی مثل یک دختر بچه زودباور، تمام وعده های او را باور کرده باشد. حال اگر به قلب آینه ای اش نگاه کنی تنها چهره ی پدرم را منعکس میکند. شخصی که از نظرش همیشه سعی کرده با وعده و وعید او را کنار خود حفظ کند...
اصلا برای همین مادرم انتخابش را به هزار سختی نمیفروشد. چون از نظر او تلاش برای #حفظ_کردن، بالاتر از هر آرزوست...
FAZi (1400/4/18 , 00:03) |
اینکه ما ۹۹ درصد حرفامونو میخوریم و به زبون نمیاریم، یه سبک زندگی نیست، یه سبک مردنه، بیصدا جون کندنه!
FAZi (1400/4/17 , 22:29) |
شبتون پرتقالی...

Nazanin 7 (1400/4/17 , 20:13) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |

Nazanin 7 (1400/4/17 , 10:07) خدایا، قربون آسمون آبیت💙 |
هیچی به اندازه این جملهی "بیا بشین یه دیقه میخوام یه چیزی ازت بپرسم"
نمیتونه همه کارای کرده و نکردهم رو در عرض سه سوت بیاره جلو چشام??
نمیتونه همه کارای کرده و نکردهم رو در عرض سه سوت بیاره جلو چشام??
![]() | ELy (1400/4/17 , 06:07) هستم ولی خستم |
میپرسد چرا اکثر آدمها توی ایران
راجع به سنشان دروغ میگویند!
جواب میدهم چه توقعی داری؟
راست بگویند؟!
وقتی مدام می شنوند که باید از سنشان خجالت بکشند!
خجالت بکشند و رنگ شاد نپوشند...
خجالت بکشند از سنشان و عاشق نشوند!
خجالت بکشند از سنشان و نرقصند...
با صدای بلند نخندند و...
خجالت بکشند
چون از آنها گذشته است و...
نه...
نترس دوست من،
هرگز برای هیچ چیز از تو نگذشته است...
اگر به عشق نیاز داری عاشق شو...
برقص...
با صدای بلند قهقهه بزن...
رنگهای شاد بپوش...
تا وقتی زندهای،
هیچ چیز از تو نگذشته است...
زندگی کن دوست من
و از عدد توی شناسنامهات
هرگز خجالت نکش...
راجع به سنشان دروغ میگویند!
جواب میدهم چه توقعی داری؟
راست بگویند؟!
وقتی مدام می شنوند که باید از سنشان خجالت بکشند!
خجالت بکشند و رنگ شاد نپوشند...
خجالت بکشند از سنشان و عاشق نشوند!
خجالت بکشند از سنشان و نرقصند...
با صدای بلند نخندند و...
خجالت بکشند
چون از آنها گذشته است و...
نه...
نترس دوست من،
هرگز برای هیچ چیز از تو نگذشته است...
اگر به عشق نیاز داری عاشق شو...
برقص...
با صدای بلند قهقهه بزن...
رنگهای شاد بپوش...
تا وقتی زندهای،
هیچ چیز از تو نگذشته است...
زندگی کن دوست من
و از عدد توی شناسنامهات
هرگز خجالت نکش...
![]() | piter (1400/4/17 , 23:03) تنهاعی لاتی ترع |
خوب بخابی
شبمون بع ارومی تو?
شبمون بع ارومی تو?
![]() | ELy (1400/4/16 , 20:59) هستم ولی خستم |
اگر کوسهها آدم بودند،
در قلمروشان بیتردید مذهبی وجود داشت که به ماهیان میآموخت:
«زندگی واقعی در شکم کوسهها آغاز میشود...»
برتولت برشت
در قلمروشان بیتردید مذهبی وجود داشت که به ماهیان میآموخت:
«زندگی واقعی در شکم کوسهها آغاز میشود...»
برتولت برشت
در کل: 15822