شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 آگرین  (1400/3/14 , 15:21)
دو برادر بودن به اسمهای ابراهیم و اسماعیل
یه زمین داشتن که بعد مرگ پدرشون اونو بین خودشون قسمت کردن
زمین اسماعیل همیشه بهترین محصولات منطقه رو میداد و زمین ابراهیم همیشه کمترین محصول رو داشت
یک روز ابراهیم به اسماعیل گفت که این منصفانه نیست باید زمین رو عوض کنیم
برادرش قبول کرد
سال بعد هم زمین رو کاشتن
باز هم محصول اسماعیل فراوان و محصول ابراهیم کم بود!!!
ابراهیم پیش برادرش رفت و پرسید تو چکار میکنی که اینجوری میشه
اسماعیل گفت
وقتی بذر میکارم میگم خدایا روزی مورچه ها گنجشکها و کبوترا رو از همین بذر بده و با خوردن این موجودات محصول من بیشتر میشه
ولی تو وقتی کشت میکنی آرزو میکنی که هیچ موجودی طرف زمین تو نیاد که نکنه یه دونه از گندم تو بخورن!!!

زندگی همینه اگه تو شادیا و موفقیتات بقیه رو هم شریک کنی اینا نه تنها کم نمیشن بلکه چند برابر هم میشن
رای ها (4)
لایک (4) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 62 مهمان