میکرو بلاگ » رای ها
shadi (1398/8/30 , 14:08) |
سوار تاکسی بودم ...
دیدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته ...
پیاده شد ... دست کرد تو کیفش ...
گفتم مهمون ما باش خانوم خوشگله ...
دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت :
" این قبض و بگیر، بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "
ریدم به خودم ...
هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم ، گفتم :
" دخترتون هستن ، ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
راننده گفت " بیخود شیرین زبونی نکن ، الان مهمون کردنو بهت نشون میدم "
:
دیدم یه دختر خوشگل و سنگین جلو نشسته ...
پیاده شد ... دست کرد تو کیفش ...
گفتم مهمون ما باش خانوم خوشگله ...
دیدم از تو کیفش یه قبض در آورد داد به راننده گفت :
" این قبض و بگیر، بابا , وقت برگشتن برو عکسهای منم از آتلیه بگیر "
ریدم به خودم ...
هی سرخ و سفید می شدم ، خواستم جمعش کنم ، گفتم :
" دخترتون هستن ، ماشالا چقد حالت چشما و فرم صورتشون شبیه شما بود "
راننده گفت " بیخود شیرین زبونی نکن ، الان مهمون کردنو بهت نشون میدم "
:
در کل: 0