ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ELy  (1399/10/14 , 06:35)
هستم ولی خستم
دیشب با خدا دعوایم شد ...
با هم قهر کردیم
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد
رفتم گوشه ای نشستم
چند قطره اشک ریختم
و خوابم برد
صبح که بیدار شدم
مادرم گفت :
نمیدانی از دیشب تا صبح چه بارانی می آمد ...
رای ها (7)
لایک (7) | دیس لایک (0)
+1 DIANA (1399/10/20 , 00:02)
+1 FAZi (1399/10/15 , 17:27)
+1 آگرین (1399/10/15 , 08:25)
+1 pedram (1399/10/14 , 09:48)
+1 ❤ ƒムイł ❤ (1399/10/14 , 07:54)
+1 صدف (1399/10/14 , 07:14)
+1 AlirezaM (1399/10/14 , 06:53)
در کل: 7

برگشت

خانه
در کل : 1 عضو / 5 مهمان