شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 pedram  (1399/6/17 , 11:57)
شخصی باش که میخوای تو زندگیت داشته باشی
فصل بهار بود،در گوشه ای از بیشه 5گل زیبا متولد شدند..
2گل ارکیده،2گل مروارید و1گل رز صورتی...
گلهای ارکیده و مروارید تا چشمشان به یکدیگر افتاد،
دلبسته ی یکدیگر شدند؛شاید چون جفت بودند...اما گل رز که زیباترین گل
بیشه بود،تنها ماند و جفتی برای خود نیافت...
روزها گذشت ارکیده ها و مرواریدها شاد بودند،عاشقانه و بامحبت باهم زندگی میکردند،
اما رز صورتی خود را تنها و تنهاتر حس میکرد..
حس تنهایی چنان در او اثر کردکه آیه ی یاس و تنهایی دلش راپر کرد...
و دیگر زندگی بدون عشق برای رز صورتی معنایی نداشت...
کارش این بود که تنها گوشه ای بنشیند و عشق و محبتی که بین گلهای دیگر جاری بود را
نظاره کند و از دیدن آنها و خیالاتی که به ذهنش می رسید،لذت ببرد...
مدت ها اینگونه گذشت تا اینکه شبی طاقتش تمام شد و در خلوت و سکوت
شروع به گریستن کرد،ندایی آمد...
خدا گفت:رز صورتی چرا گریه میکنی؟
رز صورتی گفت:چرا دیگران جفت خود را پیدا کردند اما من نه!چرا باید تنها بمانم؟
چرا چون زیباترم باید عذاب بکشم؟!
خدا گفت:نه تنها یک آزمون است...
رز صورتی گفت:چرا دیگران نباید این آزمون را پس بدهند!آیا این آزمون فقط مختص من است؟
خدا گفت:دیگران هم آزمون خودشان را میدهند،اما تو از آنها مقرب تری
پس آزمون تو را سخت تر میگیرم...
رز صورتی گفت:خداوندا..تو خودت میدانی که زندگی بدون عشق برایم معنا و
مفهومی ندارد حاضرم هر آزمون سختی را پشت سر بگذارم
اما به شرط اینکه تو مرا از این آزمون معاف کنی...
رای ها (5)
لایک (5) | دیس لایک (0)
+1 DIANA (1399/6/17 , 13:35)
+1 آگرین (1399/6/17 , 12:25)
+1 milani (1399/6/17 , 12:23)
+1 ❤ Fateme ❤ (1399/6/17 , 11:59)
+1 Nazdokht (1399/6/17 , 11:59)
در کل: 5

برگشت

خانه
در کل : 1 عضو / 74 مهمان