صبح بخیر، مهمان صبح
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ELy  (1399/5/11 , 17:15)
هستم ولی خستم
روزی مست گشتم از کوچه ای* چشم مستم خیره شد به خانه ای* نرم نرمک رفتم تا کنار پنجره* تاکه دیدم صحنه ویرانه ای* پدری کور و فلک در گوشه ای* مادری مات مبهوت همچو پروانه ای* پسرک از سوز سرما میزند دندان به لب* دختری مشغول عشق خود با بیگانه ای* بعد از این عهد کردم مست نگذرم از کوچه ای* تا نبینم دختری عصمت فروشد بهر خانه ای   

*نادر خوش سیما
رای ها (5)
لایک (5) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 69 مهمان