شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 kakojavad  (1399/3/7 , 22:12)
desert
بودا به دهی سفر کرد، زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد،
بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد

کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : این زن، هرزه است به خانهی او نروید!

بودا به کدخدا گفت:
یکی از دستانت را به من بده
کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در دستان بودا گذاشت
آنگاه بودا گفت: حالا کف بزن!
کدخدا بیشتر تعجب کرد و گفت:
هیچکس نمیتواند با یک دست کف بزند!

بودا لبخندی زد و پاسخ داد: هیچ زنی نیز نمیتواند به تنهایی بد و هرزه باشد، مگر این که مردان دهکده نیز هرزه باشند...
رای ها (3)
لایک (4) | دیس لایک (1)
-1 ELy (1399/3/8 , 13:31)
+1 آگرین (1399/3/8 , 11:12)
+1 FAZi (1399/3/8 , 01:33)
+1 SogOol (1399/3/8 , 23:56)
+1 ☆☆GitA☆☆ (1399/3/7 , 22:35)
در کل: 5

برگشت

خانه
در کل : 2 عضو / 70 مهمان