ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ELy  (1399/1/14 , 19:23)
هستم ولی خستم
یه مدت بابام یه خروس داشت یه بار مامانم بش گفت یه فکری به حال این خروست بکن این اینقدر وقت و بی وقت میخونه دارم دیوونه میشم.
بابام اومد به من گفت بنظرت چیکار کنیم؟
گفتم فقط یه راه هست و یه چاقو از تو جیبم در اوردم.
بابام گفت نه پسرم حتما راه دیگهای هم هست. لازم نیست مادرتو بکشیم???
رای ها (4)
لایک (4) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 65 مهمان