صبح بخیر، مهمان صبح
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 Roksana  (1399/1/5 , 18:55)
از اولش خدا بوده از اینجا به بعدشم هست
این روزها میگذرد، این روزها که کارد به استخوان زندگی رسیده و تحمل آخرین سنگر ماست. این روزها که غروبش ساعتها طول میکشد، قلمی نمیچرخد، در تنگ گشوده نمیشود و نیمه ی تاریک زمین در حال گسترش است.
شاید که آفت به مال و جان روزگارمان زده باشد اما خوب میدانم که روحمان در خنکای جزیره دورش به روزهای پاک نیامده می اندیشد. بی گمان ما سهمی از خاک خواهیم داشت و پرنده ایی در آسمان. اگر این خورشید که غروب میکند روزی برای ما و باورهایمان طلوع کند.
رای ها (2)
لایک (2) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 3 مهمان