شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 kakojavad  (1398/11/21 , 12:11)
desert
رفتم پشتبوم که خودکشی کنم پدرم اومد تو حیاط گفت داری چه گوهی میخوری؟ بهش گفتم من دیگه نمیتونم میخام خودمو خلاص کنم پدرم با لحن مهربونی گفت پسرم حداقل بذار اون دو تا کلیهها رو بفروشیم بعد خودکشی کن عزیزم
رای ها (4)
لایک (4) | دیس لایک (0)
+1 ایسا (1398/11/21 , 12:39)
خخخخ
+1 FAZi (1398/11/21 , 12:23)
+1 سیما (1398/11/21 , 12:17)
+1 ☆☆GitA☆☆ (1398/11/21 , 12:12)
در کل: 4

برگشت

خانه
در کل : 2 عضو / 70 مهمان