شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 مهدی  (1404/2/6 , 21:08)
لعنت به فردا که نذاشت امروز را زندگی کنیم.
تمام این روزها، این ساعتها، این دقایق بیرحم، بیمعنی شده اند.
خسته ام، نه از دیگران، که از خودم.
خسته از بی پایانی این تلاشها که هیچوقت به هیچ جایی نمیرسد.
من در این دنیای بیرحم، هیچ چیز را نمیفهمم، هیچ چیز برایم ارزش ندارد.
چیزی برای دوست داشتن باقی نمانده.
حتی این بدن، که سالها در کنارم بوده، دیگر برایم غریبه است.
احساس میکنم که تمام چیزهایی که از آنها به روزگار گذشته وابسته بودم،
تمام آنها اکنون برایم پوچ شده اند.
و در این لحظه ی بی پایان، من چیزی جز یک روح خسته نیستم،
که در میان همه چیز، گم شده است.
رای ها (2)
لایک (2) | دیس لایک (0)
+1 👻😁دوخی نفلع😁👻 (1404/2/6 , 22:26)
+1 مـᬼــحســᬼـــن (1404/2/6 , 22:03)
در کل: 2

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 2 مهمان