صبح بخیر، مهمان صبح
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 آگرین  (1401/12/6 , 10:21)
سحر بلبل حکایت با صبا کرد
که عشق روی گل با ما چهها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
وز آن گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی روی و ریا کرد
من از بیگانگان دیگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
که درد شب نشینان را دوا کرد
نقاب گل کشید و زلف سنبل
گره بند قبای غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از میان باد صبا کرد
رای ها (8)
لایک (8) | دیس لایک (0)
+1 شآپرکِ رهایی (1401/12/6 , 11:33)
+1 آدمک (1401/12/6 , 11:09)
+1 S♡MΛYƐ (1401/12/6 , 10:53)
+1 **ısɐɟɐu ** (1401/12/6 , 10:52)
+1 مـᬼــحســᬼـــن (1401/12/6 , 10:44)
+1 ???????? (1401/12/6 , 10:38)
+1 ?? Zahra ?? (1401/12/6 , 10:33)
+1 SogOol (1401/12/6 , 10:22)
در کل: 8

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 4 مهمان