ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ***mahhsa***  (1398/10/3 , 13:14)
شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود




مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !



پیرمرد گفت: نه ، میرم دشووووووووری تاریکه
:
::::::
رای ها (4)
لایک (4) | دیس لایک (0)
+1 AlirezaM (1398/10/3 , 13:47)
+1 kia (1398/10/3 , 13:36)
+1 زهره (1398/10/3 , 13:31)
+1 FAZi (1398/10/3 , 13:23)
در کل: 4

برگشت

خانه
در کل : 1 عضو / 57 مهمان