میکرو بلاگ » رای ها
| ***mahhsa*** (1398/10/3 , 13:14) |
شبی پیرمردی از راهی میگذشت که در یک دستش سطلی آب و در دست دیگرش مشعلی از آتش بود
مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !
پیرمرد گفت: نه ، میرم دشووووووووری تاریکه
:
:
:
:
:
:
:
مردم او را گفتند آیا میخواهی با آن آب ، آتش کینهتوزیها را خاموش سازی و با آن مشعل، جهل و نادانی را بسوزانی؟ !
پیرمرد گفت: نه ، میرم دشووووووووری تاریکه
:
:
:
:
:
:
:در کل: 4


خانه
در کل : 2 عضو / 3 مهمان