صبح بخیر، مهمان صبح
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ♕^_^nAfAsi^_^♕  (1401/4/22 , 00:14)
کاش یه مغازه کوچیکی بود یه پیرمرد و پیرزن مهربونی روی یه صندلی قدیمی نشسته بودن و نوار کوچیکی کنار دستشون میخوند و قربون صدقه هم میرفتن،میرفتیم پیششون و غمامون رو میفروختیم و بجاش خوشحالی میگرفتیم،ساعت ها کنارشون مینشستیم و اونا از عشقشون برامون حرف میزدن، ما هم وجودمون پر از زیبایی و ارامش میشد.
رای ها (5)
لایک (5) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 2 مهمان