ظهر بخیر، مهمان ظهر
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 آگرین  (1400/12/12 , 12:36)
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی
چشم آسایش که دارد از سپهر تیزرو
ساقیا جامی به من ده تا بیاسایم دمی
زیرکی را گفتم این احوال بین خندید و گفت
صعب روزی بوالعجب کاری پریشان عالمی
سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل
شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی
اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیست
رهروی باید جهان سوزی نه خامی بیغمی
آدمی در عالم خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
خیز تا خاطر بدان ترک سمرقندی دهیم
کز نسیمش بوی جوی مولیان آید همی
گریه حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی

#حافظ
رای ها (5)
لایک (5) | دیس لایک (0)
+1 ♕^_^nAfAsi^_^♕ (1400/12/13 , 05:36)
+1 Zahra (1400/12/12 , 15:22)
+1 ???? (1400/12/12 , 15:00)
+1 Fateme (1400/12/12 , 12:57)
+1 ‖ Aℓ!rєʑa.M ‖ (1400/12/12 , 12:50)
در کل: 5

برگشت

خانه
در کل : 2 عضو / 4 مهمان