شب بخیر، مهمان شب
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ♡~☆MaHsA☆~♡  (1400/10/30 , 19:27)
... قصه ی دوس داشتن تو، خونِ تو رگهای منه💞...
بچه که بودم همیشه از عصرا بدم میومد همه عادت داشتن بعد ناهار بخوابن و من تنهاترین بچه جهان میشدم؛
بدون همبازی ، بدون تفریح ، بدون دلخوشی ، بدون هم صحبت الان عصره، خیلی عصره!
رای ها (7)
لایک (7) | دیس لایک (0)
در کل: 0

برگشت

خانه
در کل : 1 عضو / 19 مهمان