صبح بخیر، مهمان صبح
میکرو بلاگ » رای ها
همه | مثبت | منفی
 ELy  (1400/6/24 , 21:17)
هستم ولی خستم
?مرد: ماه من می شوی؟ ?
زن: آن وقت دستت به من نمی رسد!
مرد: حالا میگی چکار کنم؟
زن: ماهیات می شوم!?

مرد با خوشحالی گفت: چه عالی! داشتن ماهی چه کیفی دارد!
زن گفت: حالا که ماهی ات شدم، اجازه بده کمی شنا کنم. ماهی به شنا زنده است!

?مرد گفت: کجا می خواهی شنا کنی؟
زن گفت: چشمان زلالت، جان می دهد برای شنا کردن!
مرد گفت: راست می گویی؟ چگونه؟
زن گفت: تو فقط اجازه اش را بده شنا کردن با من!
مرد قبول کرد و گفت: باشه! ولی زیاد از ساحل دور نشو! می ترسم غرق شوی!

?زن به شکل ماهی در آمد و به داخل چشم مرد شیرجه زد و شنا کنان وارد دل مرد شد و دید که ماهی های دیگری در آنجا مشغول شنا و جست و خیز هستند.
او دیگر معطل نکرد و شنا کنان برگشت و از چشم مرد بیرون پرید و به راه افتاد که برود.

?مرد پرسید: چی شده ماهی من؟ کجا می روی؟ زن جواب داد: می روم ماهت بشوم! مرد گفت: آن وقت دستم به تو نمی رسد! زن گفت: همان بهتر که نرسد!
مرد پرسید: آخه چرا؟!


?زن گفت: چرایش را از دلت بپرس
دل كه نيست، حوضچه پرورش ماهيه بیصاحاب?
رای ها (4)
لایک (5) | دیس لایک (1)
+1 Firoozeh (1400/6/25 , 07:15)
+1 زهرا تبریزی (1400/6/25 , 00:15)
+1 roya (1400/6/24 , 21:50)
+1 girlwolf (1400/6/24 , 21:39)
+1 Fateme (1400/6/24 , 21:38)
-1 kakojavad (1400/6/24 , 21:37)
در کل: 6

برگشت

خانه
در کل : 0 عضو / 4 مهمان